۱۵ تير ۱۳۹۳ - ۱۷:۲۴

پاسخ یک "صریح القلم" به "سریع القلم"

کد خبر : ۱۸۶۱۳۰
صراط: علیرضا فرقانی مقاله نویس جوان اصولگرا در پاسخ به اظهارات محمود سریع القلم نوشت:

منتقدین دولت یازدهم در دانشگاه های سطح پایین تحصیل کرده اند." جمله ای غیر قابل انکار که چندی پیش در فضای مجازی منتشر شد اما شاید بی پاسخ ماندن آن، دست منتقدین نوپا را ببندد. هرچند این گزاره به طور کامل درست نیست اما قابل انکار هم نیست ولی با اندکی تامل می توان حکمت این واقعیت به ظاهر تلخ را درک کرد. از دو رهگذر برهان انی و لمی قابل اثبات است که چرا  اکثر منتقدین دولت یازدهم در دانشگاه های سطح پایین تحصیل کرده اند.در ابتدا بر اساس برهان لمی مترصد اثبات بطلان فرضیه "دانشگاه عالی اسباب تعالی می شود" خواهیم شد. فرض غیرقابل انکار این است که ؛ در حال حاضر متون ارائه شده در دانشگاه های سراسر دنیا مبتنی بر مادی گرایی در تمامی رشته ها می باشد و حاوی مطالبی است که در بهترین حالت ، نگرش عقلانی فارغ از غریزه به آن دارد که آن هم چیزی خارج از متون صریح یا استنباط شده از متن اسلام نیست.در اکثر مواقع ، خروجی طبیعی نگاه مادی و سپس واقع گرایانه به علم (مخصوصا در حوزه علوم انسانی) فرد را محافظه کار و سکولار تربیت می کند که تعجبی از آن نیست. در حال حاضر تحصیل بدون تهذیب نظری و عملی در دانشگاه های سطح بالا و طراز اول دنیا و یا حتی ایران برابر است با غرق شدن در نظریات اعوان و ایادی شیطان که همواره به بهانه واقع بینی چشم انسان را بر حقیقت و آرمان ها می بندند؛ تحصیل فرد مهذب در دانشگاه های عالی تنها با نیت اطلاع از روش کاری شیطان جهت مقابله انجام خواهد شد که این توصیه صریح پیامبر اسلام نیز هست که فرمودند "اطلبوا العلم ولو بالسین".

اگر قرار بود اساتید برجسته دانشگا های برجسته با اتکا به علوم خود موجبات رستگاری کسی را رقم بزنند اول خود را نجات می دادند سپس کشور خود و در نهایت آن علوم را بواسطه دانشجویان به سراسر جهان صادر می کردند.

اگر این علوم ، ناجی بشریت بود باید صاحبان خود را نجات می داد نه اینکه آمریکا را به عنوان منجی دروغین بشریت (با داشتن دانشگاه های به ظاهر طراز اول دنیا) به بزرگترین بدهکار جهان تبدیل و بیشترین نرخ زندانی جهان را در خود جای دهد. طبق آمار منتشره سازمان ملل میزان نوزادان زنازاده در کشورهای اسلامی رو به صفر است در حالی که میانگین جهانی آن 25% است. دریافتن علت همین یک معلول از دنیای اتفاقات کنونی در غرب و آمریکا مبین بطلان تفکر آنهاست و عدم ضرورت یادگیری آن.

زیرا نتیجه طبیعی آموختن مدل هابزی در زرورق علم که سبک زندگی با اولیت سود و لذت را توصیه می کند چیزی جز این نخواهد بود که سرمایه اجتماعی در عاملین آن رو به صفر باشد. غرق شدن در مدل فروید که لذت های آنی را متغییر مستقل می داند و قرار نیست کنترل ، مهار و یا سرکوب شود خروجی زیباتر از این نخواهد داشت. چرا باید دنیا را متهم کنیم به بی سوادی که چرا قانون بشر ساخت انسان غربی را که به قول آگست کنت برآمده از قانون طبیعی است نیاموخته اید؟ چرا توصیه به آموختن قانون الهی را ننگ می دانیم؟

چرا استراتژیست های کاخ سفید که در دانشگاه های بسیار سطح بالا تحصیل کرده اند برای مشکلات اقتصادی آمریکا فکری نمی کنند و هماره برای اولین و آخرین راه برای فرار از مشکلات اقتصادی دست در جیب دیگر کشورها می کنند؟ اگر نفت عراق و مواد مخدر افغانستان به داد دولت آمریکا نمی رسید معلوم نبود مردم آمریکا هم اکنون در چه وضعیتی زندگی بودند. غارت و تجاوز تنها راه حلی است که در دانشگاه های سطح بالا تئوریزه و آموزش داده می شود.

دانشجویان مسلمان دانشگاه های سطح پایین ، ماکیاولی را در حد نمره می آموزند و در صحنه عمل چون نسبت به نظریات غربی تهی ذهن هستند بر اساس فطرت تصمیم می گیرند. اما فارغ التحصیلان دانشگاه های سطح بالا کتاب شهریار را بلعیده اند و با وجودشان ممزوج شده که هدف موید وسیله و توجیه کننده آن است. به طور عملی آموخته اند که سیاست یعنی روش های رسیدن به قدرت و حفظ قدرت به هر قیمت و تطبیق استراتژی ها با غریزه و عالم موجود.

تا کنون فکر کرده اید که چرا اغلب  انقلابیون ایران در دهه پنجاه در دانشگاه های سطح پایین تحصیل کرده بودند و قشر روشنفکر کنونی که دنبال مذاکره با آمریکاست و از تجاوز و غارت به سطوح نمی آید در دانشگاه های سطح بالا درس آموخته اند؟ زیرا خروجی طبیعی شاگرد عالی بودن در دانشگاه عالی بدون بصیرت می شود عدم بهره گیری از وحی که حق مطلق است و نتیجه آن می شود عدم انتقاد از دولت یازدهم. می شود لبخند زدن به آمریکا و لبخند به تجاوز. می شود انتقاد نکردن از انحطاط انقلاب از مسیر خود. می شود سکوت در برابر اضمحلال انقلاب اسلامی  بواسطه پذیرش قوانین بین المللی به بهانه جهانی شدن.

به گفته امام راحل علل موجده انقلاب اسلامی ایران همان علل مبقیه نیز هست. یعنی عدم انحراف از ایستادگی در برابر ابرقدرت ها و ایستاده مردن، لبخند نزدن به متجاوزین و مرگ با عزت، قبول نکردن هژمونی آمریکا و جهانی شدن به هر قیمت و ... که همان علل موجده انقلاب اسلامی هستند ضامن بقای انقلاب اسلامی خواهد بود.

اصرار برای تغییر نام مسکن مهر به مسکن اجتماعی که ریشه در پانسیون و همجنس بازی در غرب دارد نتیجه طبیعی "تحصیل بدون تهذیب در دانشگاه سطح بالا" است.

اثبات این موضوع از مسیر برهان انی نیز میسر است. برای این مهم باید پاسخ داد که چرا دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه های سطح پایین مقهور دولت یازدهم نمی شوند؟ چرا کسانی که در سایه اساتید برجسته و دنیا دیده تحت تعلیم نبوده اند الینه نمی شوند و دنیا را با عینک رئالیستی نمی بینند؟ چرا بهنگام تصمیم سازی غرق در واقع گرایی نمی شوند و در زمان تصمیم گیری آرمان ها را فراموش نمی کنند؟

قرآن سفارش به "سیروا فی الارض" می کند اما قطعا الزاماتی دارد منجمله بصیرت. عاقبت بخیری از آن متقین است نه دنیا دیده ها و فارغ التحصیلان دانشگاه های سطح بالا و پایین. آینده نگری در اسلام مورد اهمیت است اما ذیل عاقبت نگری تعریف می شود. چند نفر بصیر مانند شهید چمران می توان یافت که فارغ التحصیل آمریکا بوده ولی در نهایت آینده خود را فدای عاقبت بخیری کردند و در اولین فرصت برای ضربه زدن به آمریکا اقدام و در همین مسیر به شهادت رسیدند؟

اکثر تحصیل کرده های ایرانی دانشگاه های طراز اول دنیا یا به ایران بازنگشته اند یا در صورت بازگشت به ایران ، اسلام عقلگرا را جایگزین اسلام اجتهادگرا کرده و به همه آرمان ها پشت کرده اند. واقع گرایی محض ، آسیب آنهاست و تنها راه نجات آنها واقع بینی است در مسیر آرمانگرایی.

آیا اگر شهید فهمیده ها فارغ التحصیلی خود را از دانشگاه تهران یا آکسفورد و هاروارد گرفته بودند دست به عملیات استشهادی می زدند؟ یحتمل زمان وقوع چنان حادثه ای عقل محاسبه گر خود را فعال می کردند و به بهانه محاسبه برای زدن ضربه سهمگین به دشمن ، فرار از مهلکه را بر قرار ترجیح می دادند.

ره آورد دنیا را بدون بصرت دیدن و گشتن و مطالعه کردن آن چیزی جز محافظه کاری نیست. محافظه کاری ای که در پس واقع گرایی شکل می گیرد و میل به تغییر و تحول را به سمت آرمان ها به نفع حفظ وضع موجود سرکوب می کند. در این صورت اگر فرد به ظاهر روشنفکر و مترقی بخواهد در چارچوب اسلام باقی بماند به فردی سکولار مبدل می گردد که هرگز دین را فراتر از حوزه شخصی تعریف نمی کند و از دین در سیاستگذاری های خود بهره ای نمی جوید.

آری؛ تحصیل در دانشگاه سطح بالا خوب است اما به چه قیمت؟ به قیمت فراموش کردن همه آرمانها؟ به فراموش کردن خطوط قرمز دین؟ به قیمت مسامحه با شیطان؟ به قیمت انفعال در برابر تجاوز؟ به قیمت از بین بردن روحیه دینی و جهادی؟ به چه قیمت؟ به قیمت حفظ کردن نظریات متعارض با اسلام و پایمال کردن نظرات اسلام؟ به قیمت خودباختگی؟ به قیمت قبول کردن و تثبیت هژمونی غرب و مشرعیت دادن به آن؟ به چه قیمت؟