۳۰ تير ۱۳۹۰ - ۱۰:۵۵

عاشقانه های یك خلبان با همسرش+تصویر

خاتون من، مهناز خانم گلم سلام. بگو كه خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی گیری برای من نبودن تو سخت است ولی چه می شه كرد جنگ جنگ است...
کد خبر : ۲۶۰۲۳

عباس دوران به سال 1329 در شیراز متولد شد. شهید دوران با آغاز جنگ تحمیلی خدمت خود را در پست افسر خلبان شكاری و معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شكاری نفتی شهید نوژه ادامه داد و در طول سالهای دفاع مقدس بیش از یك صد سورتی پرواز جنگ انجام داد.

به گزارش مشرق؛ دوران در تاریخ 7/9/1359 اسلكه «الامیه» و «البكر» را غرق كرد و در عملیات فتح*المبین نیز حماسه آفرید.در تاریخ 20/4/1361 برای انجام مأموریت حاضر شد و هدف موردنظر او ناامن كردن بغداد از انجام كنفرانس سران كشورهای غیرمتعهد بغداد بود.

اما هنگام عملیات اصابت موشك عراقی باعث شد، هواپیما آتش بگیرد، دوران به طرف پالایشگاه الدوره پرواز كرد و تمام بمب ها را بر روی پالایشگاه فرو ریخت، قسمت عقب هواپیما در آتش می سوخت.

كاظمیان، همراهش با چتر نجات به بیرون پرید اما دوران به سمت هتل سران ممالك غیرمتعهد پرواز كرد. او در آخرین لحظات با یك عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتل كوبید.

سردار دلاور 40 ساله ایران اسلامی در روز سی ام تیر سال 1361 به شهادت رسید.

سرانجام بعد از بیست سال تنها قطعه ای از استخوان پا به همراه تكه ای از پوتین عباس دروان به میهن بازگشت و روز دهم مردادماه سال 1381 خانواده آن را در شیراز به خاك سپردند.

 




روحمان با یادش شاد

آنچه در ادامه مطلب خواهید خواند اولین نامه ای است كه شهید عباس دوران برای همسرش در روزهای جنگ تحمیلی نوشته است.

خاتون من ، مهناز خانم گلم سلام

بگو كه خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی گیری برای من نبودن تو سخت است ولی چه می شه كرد جنگ جنگ است و زن و بچه هم نمی شناسد.

نوشته بودی دلت می خواهد برگردی بوشهر. مهناز به جان تو كسی اینجا نیست همه زن و بچه ها یشان را فرستادند تهران و شیراز و اصفهان و ...

علی هم (سرلشگر خلبان شهید علیرضا یاسینی ) امروز و فرداست كه پروانه خانم و بچه ها را بیاورد شیراز دیشب یك سر رفتم آن جا . علیرضا برای ماموریت رفته بود همدان از آنجا تلفن زد من تازه از ماموریت برگشته بودم می خواستم برای خودم چای بریزم كه گفتند تلفن . علی گفت : مهرزاد مریضه پروانه دست تنهاست . قول گرفت كه سر بزنم گفت : نری خونه مثل نعش بیفتی بعد بگی یادم رفت و از خستگی خوابم رفت ، می دانی این زن و شوهر چه لیلی و مجنونی هستند.

پروانه طفلك از قبل هم لاغر تر شده مهرزاد كوچولو هم سرخك گرفته و پشت سرش هم اوریون پروانه خانم معلوم بود یك دل سیر گریه كرده . به علی زنگ زدم و گفتم علی فكر كنم پروانه خانم مریضی مهرزاد را بهانه كرده و حسابی برات گریه كرده است . علی خندید و گفت : حسود چشم نداری توی این دنیا یكی لیلی من باشه؟

دلم اینجا گرفته عینكم رو زدم و همان طور با لباس پرواز و پوتین هایی كه چند روز واكس نخورده نشستم تا آفتاب كم كم طلوع كنه باد آن روزی افتادم كه آورده بودمت اینجا ، تو رستوران متل ریسكس نمی دونم شاید سالگرد ازدواج یكی از بچه ها بود.

اگر پروانه خانم و بچه ها توی این یكی دو روز راهی شیراز شدند برایت پول می فرستم .
خیلی فرصت كم می كنم به خونه سر بزنم ، علی هم همینطور حتی فرصت دوش گرفتن رو هم ندارم . دوش كه پیشكش پوتینهایم را هم دو سه روز یكبار هم وقت نمی كنم از پایم خارج كنم . علی كه اون همه خوش تیپ بود رفته موهایش رو از ته تراشیده من هم شده ام شبیه آن درویشی كه هر وقت می رفتیم چهارراه زند آنجا نشسته بود .

بچه های گردان یك شب وقتی من و علی داشت كم كم خوابمون می برد دست و پایمان را گرفتند و انداختند توی حمام آب را هم رویمان بازكردند . اولش كلی بد و بی راه حواله شان كردیم اما بعد فكر كردیم خدا پدر و مادرشان را بیامورزد چون پوتینهایمان را كه در آوردیم دیدیم لای انگشتهایمان كپك زده است.

مهناز مواظب خودت باش این حرفها را نزدم كه ناراحت بشی بالاخره جنگ است و وضعیت مملكت غیر عادی. نمی شود توقع داشت چون یك سال است ازدواج كردیم و یا چون ما همدیگر را خیلی دوست داریم جنگ و مردم و كشور را رها كرد و آمد نشست توی خانه . از جیب این مردم برای درس خواندن امثال من خرج شده است پیش از جنگ زندگی راحتی داشتیم و به قدر خودمان خوشی كردیم و خوش بخت بودیم به قول بعضی از بچه های گردان خوب خوردیم و خوابیدیم الان زمان جبران است اگر ما جلوی این پست فطرتها نایستیم چه بر سر زن و بچه و خاكمان می آید . بگذریم

از بابت شیراز خیالت راحت آن جا امن است كوه های بلند اطرافش را احاطه كرده و اجازه نمی دهد هواپیماهای دشمن خدای ناكرده آنجا را بزنند . درباره خودم هم شاید باورت نشه اما تا بحال هر ماموریتی انجام دادم سر زن و بچه های مردم بمب نریختم اگر كسی را هم دیدم دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم .

لابد خیلی تعجب كردی كه توی همین مدت كوتاه چطور شوهر ساكت و كم حرفت به یك آدم پر حرف تبدیل شده خودم هم نمی دانم به همه سلام برسان به خانه ما زیاد سر بزن مادرم تورا كه می بیند انگار من را دیده .

سعی می كنم برای شیراز ماموریتی دست و پا كنم و بیایم تو راهم ببینم همه چیز زود درست می شود دوستت دارم خیلی زیاد .

مواظب خودت باش
همسرت عباس - مهر ماه 1359

نظرات بینندگان
رمضانپور
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۰۹ - ۳۰ تير ۱۳۹۰
۲
۰
با شنیدن عقاید این مردو تفکر در خصوص افکار این مرد والا مقام به خودم می بالم که در این کشور دارای چنین دلیر مردان گمنامی هستیم که معرفی نشده اند .
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۴۷ - ۳۰ تير ۱۳۹۰
۲
۰
همینها هستند که بی سر و صدا این مملکت رو حفظ کرده و میکنند نه افراد تازه به دوران رسیده و منافقیني که با ظاهری آراسته بدترین خیانتها را ب مملکت میکنند.
هروران حسین
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۰۷ - ۳۰ تير ۱۳۹۰
۲
۰
سلام و درود خداوند به روان پاک شهدای جنگ تحمیلی.
خداوند با اباعبدالله الحسین (ع)محشورشان کند.انشاءالله
هروران حسین
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۴۹ - ۳۰ تير ۱۳۹۰
۲
۰
درود و سلام خداوند به روان پاک شهدای جنگ تحمیلی.
خداوند با آقا اباعبدالله الحسین (ع) محشورشان کند.
جهت شادی روحشان صلوات (10مرتبه)
محمد
|
SWITZERLAND
|
۱۳:۵۳ - ۳۰ تير ۱۳۹۰
۲
۱
نمی خواید که بگید عکس واقعی هست؟!!!چون اگه بگیم اونوقت مارو . . . فرض کردین
ناشناس
|
UNITED KINGDOM
|
۱۷:۲۱ - ۳۰ تير ۱۳۹۰
۰
۰
سردار 40 ساله؟؟؟
سید شهاب
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۹:۳۵ - ۳۰ تير ۱۳۹۰
۱
۰
سلام.زنده این شهدا هستند و خواب غفلت ما را برده. عباس عجب اسمی است،قرین با شجاعت و کرامت و وفا.خدایا عباسهای ما را هم به عباس کربلا متصل بفرما و هرچه خیر دنیا و آخرت هست به خانواده ایشان هدیه بفرما.آمین
سهیل
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۰:۳۱ - ۳۱ تير ۱۳۹۰
۱
۰
نیتتان خیر بود و از این بابت تشکر می نمایم از نظر مطالب ارائه شده در رابطه با بیوگرافی شهید عباس دوران بسیار ضعیف و پر از اشکالات ویراستاری بود
پیشنهاد می نمایم برای ارائه موارد مشابه سری به مرکز مطالعات نیروی هوایی بزنید.
ابوالقاسم شوروزی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۴۷ - ۰۱ مرداد ۱۳۹۰
۱
۰
بارالها من نمی خواهم که در بستر بمیرم
یاریم کن تا براهت در دل سنگر بمیرم
سرنوشت فرزندان خمینی(ره) چیزی جز شهادت نیست. خدایا ما را هم به آنها ملحق کن.