۲۷ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۲۴
بیژن بیرنگ در گفتگو با صراط مطرح کرد:

در تلویزیون برای آدم هایی که کار می کنند امنیت وجود ندارد

مدیریت ها هر روز عوض می شوند و فرصتی برای یک کار اساسی باقی نمی ماند. لازمه این حرف ها این است که یک سری نمونه سازی انجام شود. در مقابله با سریال های ترک باید به راه های جدید برسیم که بتوانیم رقابت کنیم.
کد خبر : ۳۰۵۵۲۲
گروه فرهنگی صراط - بیژن بیرنگ، نامش با بسیاری از سریال های خانوادگی «آن زمان» ها گره خورده است. کارگردانی که برنامه های قابل قبولی را در کارنامه کاری خود به ثبت رساند که هنوز هم که هنوز است، بسیاری از دیالوگ های سریال هایش با صدای خسرو شکیبایی در گوش مان زنگ می زند.
شاید یک سوال ساده «حال تان خوب است؟» گرهی از گله هایش را باز می کند. می گوید: باید حال مان خوب باشد؟ و سوال بعدی است که حدود یک ساعتی را وقت می گذارد تا به دنبال چیستی و چگونگی به هم ریختگی این روزهای برنامه ها بگردد و راهکارهایی را پیشنهاد دهد؛

سوال این است: مشغول چه کاری هستید؟ می گوید: الان مشغول هیچ کاری نیستم. منتظریم که یکی بگوید کار کن! یک سری از دوستان oncall نشسته اند نه به خاطر پول بلکه به خاطر اینکه زندگی کنیم. زنده بمانیم. هیچ فرار هم نکرده ایم. همین جاییم... گله هایی به رنگ بیرنگ بر زبان بیژن «آن زمان» های رسانه ملی که ما به آن تلویزیون می گفتیم.  

شاید بهتر باشد ساده بپرسیم؛ چطور شد که وضعیت تلویزیون ما یا رسانه ملی به اینجا کشیده شد؟ جایی که مخاطبانش از آن فراری و گریزان شده اند؟

به خدا خبر ندارم چطور شده است. در هر کاری یک اصلی داریم. هر کاری که شما تصور کنید؛ مثلا فرض کنید آموزش و پرورش یک سری مخاطب دارد. درست است؟ مخاطبش را باید شناسایی کنیم. بچه هایی که در این مملکت هستند، چه کسانی هستند و در چه موقعیتی قرار دارند. مهم تر از همه این است که باید نیازسنجی صورت بگیرد. بسته به شرایطی که در آن قرار داریم و شرایط پیش رو و همینطور نگرش برای آینده. این باعث می شود که آموزش و پرورش درست حرکت کند. در مورد صنعت هم همینطور است. صنعت بازاریابی می کند. Marketing research  می کند و بعد تولیدی را با یک شکل خاصی که مخاطب دوست داشته باشد و نیازش باشد، در مقایسه با رقیب های بازار ارائه می دهد. ما نمی توانیم شامپویی را تولید کنیم و بگوییم این شامپو را می خرند . چون در کنار یک سری برندهای دیگر قرار می گیرد. packing ما باید طوری باشد یا bench mark داشته باشد که ما سراغ یک شامپوی خاص برویم. مقوله ای مثل رسانه خارج از مخاطب شناسی نیست. مخاطب و بازاری وجود دارد. در بازار نیازی وجود دارد و  اگر تولیدی بر مبنای این تحقیق بازار که در ماجرای رسانه های فرهنگی غیر از تبلیغ بازار، یک social marketting بازار یعنی تحقیقات اجتماعی بازار که کالایی تولید می شود آن کالا فرهنگی باشد، به بازار داده شود. ما نمی توانیم بدون تحقیق و بدون ندیدن بازار و بدون نیاز سنجی صرفا به ذهن خودمان که تماشاگر الان باید این محصول را استفاده کند، تولید کردن را شروع کنیم. هر جایی که خلاف این قاعده ما حرکت کنیم، نمی گویم ناموفق می شویم، چون غریزی هم می توان کاری کرد ولی ضریب اشتباه ما بالا می رود.


اما یک سوال مطرح می شود. مدیرانی که در راس این کار قرار دارند، خودشان در فرار رو به جلو هستند. یعنی یا استاد این فن نیستند یا از پس آن به خوبی برنمی آیند. کدام یک؟
در این میان پارادوکس ساده یا پیچیده ای وجود دارد. همانی است که ما این آنتن را حفظ کنیم برای کسانی که ایرادی از ما نمی گیرند. این برنامه سازی یک سری آدم های خاص می خواهد. خدابیامرزد پدرم را همیشه یک مثال داشت و می گفت: به طرف می گونید برو کلاه بیاور، می رفت و با سر طرف می آمد. برنامه سازانی که به خاطر منافع مالی به یک جهان بینی نمی رسند. به چیزی فکر نمی شود. پایبند تحقیق و نیاز جامعه، هدفگذاری، راه رسیدن به هدف و ارزش بندی نیستند و از این طرف هم مدیریت ها هر روز عوض می شوند و فرصتی برای یک کار اساسی باقی نمی ماند. لازمه این حرف ها این است که یک سری نمونه سازی انجام شود. در مقابله با سریال های ترک باید به راه های جدید برسیم که بتوانیم رقابت کنیم. احتیاج به سرمایه گذاری و زمان دارد. که هیچ کدام را نداریم. رسانه ملی از بی پولی رنج می کشد. طبیعی است که اتفاقی که الان هست می افتد.  

یک سری از همکاران شما بودند که الان دیگر حضور ندارند. یعنی اجازه حضور نمی یابند. در مورد این افراد چه صحبتی دارید؟
درست است؛ چند وقتی است که یک سری آدم ها نیستند. چون این آدم ها برای تلویزیون دردسر دارند. وقتی به من می گویند برنامه بساز، می گویم اول اجازه دهید 6 ماه تحقیق کنم. اول این برنامه را باید به چه شکلی بگوییم؟ فرمت به چه شکلی باشد؟ قصه چطور باشد؟ همین پروسه شش ماهه تا یک ساله زمان می برد. فرصت این نیست چون دو سه ماه دیگر برنامه باید برود روی آنتن. یک سری آدم ها سخت هستند با آدمی به سن و سال منِ شصت و خرده ای ساله، حرف زدن سخت است. نگاه می کنید آقای اوجی، عفیقه و ... دیگر در تلویزیون نیستند. یک سری تهیه کنندگان و کارگردانان و نویسندگان نیستند. آدم هایی که سال هاست تلویزیون برای آنها پول خرج کرده و در اختیار قرار داده است که تجربه کنند و الان وقت استفاده کردن از این نیروهاست ولی کجا هستند؟  

همین رسانه ملی، شخصی به نام کمال تبریزی را هم پس می زند...
این مورد برمی گردد به بخشی که صحبت کردیم. تلویزیون برنامه می سازد برای عده ای که بیرون از وی ایراد نگیرد. آقای کمال تبریزی چه باید بکند؟ صدایش به جایی نمی رسد. برای او جوسازی می شود. تلویزیون هم خودش نمی خواهد ولی از پس ماجرا برنمی آید. یک قسمتی از رامبد جوان را الم شنگه می کنند یا کلی برای برنامه احسان علیخانی، سر و صدا راه می اندازند. در تلویزیون برای آدم هایی که کار می کنند امنیت وجود ندارد. شما می گویید چه راه حلی دارد؟ این را چند بار هم گفته ام. ما تلویزیون جمهوری اسلامی را به یکی دو کانال به عنوان سخنگوی نظام کوچک کنیم. مثل بی بی سی یا فلان کانال ترک، همین کانال بی بی سی، صحبت ها و سیاست های بریتانیای کبیر را به زعم خودشان در مستند سازی و خبرسازی انجام می دهند و خط مشی خاصی هم دارند. ولی بخش سرگرمی مردم را به بخش خصوصی سپرده اند و قاعدتا کنترل می شود. در کشور ما نیز قطعا کنترل وجود دارد. ما در تلویزیون هم مادامی که بخش خصوصی را راه نیاندازیم، از یک سری ماجراها و جناح بندی های سیاسی خلاص نمی شویم. تلویزیون باید خودش را از شر مخاطب بیرون بکشد. کما اینکه یک سریال خانگی هم می تواند محبوب شود. برنامه هایی که می تواند با شئونات اسلامی مخالف نباشد. خود آقای رشیدپور هم یکی از همین نمونه هاست. رضا رشیدپور در برنامه دید درشب در رسانه خصوصی پرمخاطب بود ولی وقتی وارد تلویزیون شد، مشکل پیدا کرد و نتوانست آن برنامه پرهیجان را بسازد. نگاه مان را عوض کنیم. یا باید تلویزیون تصمیم بگیرد حرف هایی که نمی تواند بزند یا کارهایی که نمی تواند بکند را به بخش خصوصی بسپارد یا باید تصمیم بگیرد که آن خط قرمزها را بشکند و مثل شبکه های ماهواره ای کار کند. این کار را هم نمی تواند بکند. هیچ کشوری روی آنتن اصلی اش همه کار را نمی کند.