۲۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۱
«زاپاس» برای روزمرگی‌های الکی الکی

اینجا کسی حوصله دردسر ندارد! +تصاویر

«زاپاس» پس می‌رود سراغ داستانی که دور و برمان تا بخواهی ازش ریخته ولی خب خیلی‌ها دوستش دارند چون واقعی‌اند و شیرین. همین فوتبال و عشق‌هایی که بامزه‌اش می کند. البته اصل قضیه هم نیست...
کد خبر : ۳۱۷۹۲۴
صراط: «زاپاس» پس می‌رود سراغ داستانی که دور و برمان تا بخواهی ازش ریخته ولی خب خیلی‌ها دوستش دارند چون واقعی‌اند و شیرین. همین فوتبال و عشق‌هایی که بامزه‌اش می کند. البته اصل قضیه هم نیست...

به گزارش فردا، طنازی یا هرچه که اسمش را بگذارید البته منهای لودگی و اینها؛ اصل جنس برای فیلم سینمایی‌ کمدی‌ست. حالا این وسط برخی معتقدند یکی دو تا نقد هم باشد که همیشه لازم نیست. بالاخره فیلم کمدی که این روزها با طنز انگاری یکی شده، این چیزها را نیازی ندارد.

اینجا کسی حوصله دردسر ندارد! +تصاویر

از «زاپاس» حرف بزنیم که سرخوش است و فیلمی جمع و جور. همان چیزهایی که گفتیم را هم دارد. فیلم را جدای از کارهای برزو نیک‌نژاد و تیم همیشه همراه بازیگری او ببینیم. یعنی به ما چه که توی این فیلم دوباره جواد عزتی و الناز حبیبی و بقیه هستند و همان دنیای سریال‌هایش. اسمش را می‌گذاریم فیلم توی دل برو ساده‌انگار! به سادگی‌اش هم می‌رسیم که قسمت بد و خوب ماجراست.

«زاپاس» همه‌چیز تمام نیست ولی طناز است و تاحدودی کمیک. حتی اگر جاهایی از دستش در برود و مثلا شبیه ملودرام و اینها بشود، باز دوست دارد وجه کمیکش سوار بر قصه باشد البته این شُل و سفت شدن کار دستش می‌دهد. خصوصا آنجا که روایتش دیگر طنز نیست مثل جدل کردن و دختر ندادن‌ها یا صحنه پرت شدن در چشمه و غیره. یا سکانس توپ شوت کردن با پای آسیب دیده داماد فیلم!

اینجا کسی حوصله دردسر ندارد! +تصاویر

· بیخیال از فیلم‌ساختن‌های مرسوم

برای همین می‌شود بگوییم به شبه کمدی می‌ماند. چیزی شبیه فیلم‌های خانوادگی سرخوشانه و کمی البته لطیف‌تر و به قولی با دوز بیخیالی پایین. نمی‌شود اسمش را گذاشت ناپختگی قصه یا فیلمساز. کمی قاب تلویزیونی می‌گیرد به شرطی که تفاوت مدیوم‌ها را بشناسیم. تلویزیونی بودن در اینجا لزوما معنی بی‌ریختی قصه یا بدکیفیتی یا چنین اصطلاحاتی را ندارد. منظور جدی نگرفتن‌های همیشگی آثار سینمایی‌ست.

لااقل دست به دامن بازی با الفاظ و اداهای سینمای کمدی معمول نمی‌شود. ادای لمپن‌ها را در نمی‌آورد. روایتگری‌‎اش سالم است و درحد بضاعت نیز سرگرم‌کننده. بالاخره همین شیطنت‌های "اکبر" و "خورشید" و نقطه ثقل فیلم که امیرجعفری و همان نقش "داود" باشد، فیلم را سرپا نگه می‌دارد. این بخش طنازانه کار است (مثلا سکانس جیمی جامپ را ببینید). بخش دیگر هم که دور کارکترهای کهنه فیلم می‌چرخد؛ همان جدیت زیاد ازحدی که گفتیم و ملودرامی که جانی انگار ندارد.

شخصیت‌هایش بوی کهنگی می‌دهند چون واقعا تکراری‎اند؛ چقدر مهرانفر و عزتی را در اینجور نقش‌ها ببینیم! اینجا هم که برزو نیک‌نژاد دست از سر زوج‌های همیشگی خصوصا الناز حبیبی برنمی‌دارد. یک ذره ریسک و جسارت بد نیست. شاید این وسط عمدا شبنم مقدمی را فرستاده در کمپ بازیگرانش تا ترکیب فیلم را متفاوت جلوه بدهد که ثمری ندارد. ولی بالاخره در و تخته باهم جورند مثل بازیگران همین فیلم. اما فیلم «ناخواسته»اش واقعا اثر بهتری‌‎ست!

اینجا کسی حوصله دردسر ندارد! +تصاویر

· بنشینیم، حرف بزنیم و کمی بخندیم

«زاپاس» می‌رود سراغ داستانی که دور و برمان تا بخواهی زیاد است ولی خب خیلی‌ها دوستش دارند چون واقعی‌اند و شیرین. همین فوتبال و عشق‌هایی که بامزه‌اش کند. البته اصل قضیه هم نیست خداراشکر. وگرنه فوتبال‌بازی و یک سری چیزهای دیگر هم دارد که می‌شود ازش حرف زد و غلظت قصه را به اینها ربط داد.

وجه کمدی فیلم توی سادگی روابط و فامیل‌بازی‌هاست آنجا که توی هم می‌لولند و خب اگر با نریشن گفته نشود سرسام می‌گیریم. ولی توی دو خط مقدمه چینش داستان را شکل می‌دهد تا مخاطبش گیج نزند. به قولی جار می‌زند که اینها قرار است باهم قصه بگویند و تفریح کنند با مخاطب.

پس بجای گیج کردن ملت و شلوغ بازی در معرفی کارکترها که یکهو سرشان را توی کادر و قصه بکنند؛ اینجا نریشن روی فیلم می‌گذارد و خلاص. بچه نریشن‌گوی «زاپاس» کارش را بلد است. البته دم فیلمساز نیز گرم که قصه را بچگانه نکرده خصوصا اینکه بضاعتش را هم داشت، پس لنگ نمی‌زند.

دست از سر فیلمنامه و داستانش که برداریم و از فیلمبرداری به دردبخورش رد شویم و حتی ضرباهنگ کوتاه موسیقی. اینجا دیگر از لوکیشن‌های یکرنگ و قحطی زده سینمای ما نیز خبری نیست. طوری هم هست که به آدم‌هایش هویت بدهد حتی اگر لهجه شمالی و غیره نداشته باشند. چرا ندارند؟ نمی‌دانم!

اینجا کسی حوصله دردسر ندارد! +تصاویر

· چیزی شبیه خوشی‌های عامه‌پسند

مسلما پیژامه پوشیدن امیر جعفری و بقیه‌شان بار طنز را بالا نمی‌برد ولی صحنه‌های کمیکش بد نیست ولی کم است از سکانس مواجه همسایه‌ها با جعفری که لباس حمام به تن دارد یا لواشک‌خوری عزتی و اینها توی انبار و همان جیمی جامپ و غیره؛ جالبند! جایی ماجرا الکی دوز تراژدی هم می‌گیرد که کاش می‌شد حداقل طبع شوخی بهش داد تا فیلم دوتکه نشود.

طنازی فیلم پس یکدست نیست ولی ریتم و قصه را به ماجرایی دیگر پرت نمی‌کند. انگار حوصله سردرد ندارد و می‌ترسد توی حاشیه برود. حس خوب فیلم در نمایش روزمرگی‌های ساده اطرافمان خلاصه می‌شود چیزی شبیه خوشی‌های عامه‌پسند حتی.

می‌توانم بگویم که «زاپاس» فیلم سبکی‎ست به معنی حداقلی از تعریف کردن و کم ماجراجویی کردن. همه چیزش انگار خلاصه است و مایه برای ساخت و پرداخت کمی کم دارد! باید کرد قبول که کمیک و بار درامش کم‌جان است. مهم نیست چون قرار هم نیست شبیه فیلم‌های دیگر بشود.

راحت حرف بزنیم؛ خیلی زور دارد اگر به «زاپاس» حمله کنیم و فیلم را سبک‌سر و سرهمی و از این چیزها بدانیم و بزنیم تو سرش! همان صورت مفرح را دارد و برای قاب سینمای ما اتفاقا فیلم خوبی‌‎ست. ژانرش را ببینید و قیاس کنید و دوباره جمله قبل را بخوانید.

بد است روی صندلی سالن لم داده‌ای و به قول فلانی لااقل ساعتی حواست را پرت می‌کند؟ اصلا بیخیال فینال لوسش، خرق عادت ندارد که ندارد؛ دوست دارد همه چیز را خودمانی بگیرد!

البته «زاپاس» بی‌مشکل نیست همانطور هم که اشاره کردیم. چنانکه نفهمیدیم ماجرای چشمه و پریدن تویش چیست؟ ربطش به ملودرام داستان چه بود و شخصیت‌ها و ... یا کدام شخصیت اصلی‌ست و کدام ماجرا قرار است سوار بر بقیه خرده‌قصه‌های فیلم باشد و ...؟

«زاپاس» با حس و حال ساده‌پسندی که دارد هیچ چیز را جدی نگرفته البته نه به معنی خنگ فرض کردن مخاطبش. ساده است برای اینکه بشیند و قصه بگوید و پایانِ خوش قابل پیش‌بینی را حتی رقم بزند. همین هم فعلا غنیمتی‌ست.