۱۷ مهر ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۷
نقدی بر ادعای جدید در عالم مذاکره؛

آقای روحانی! آیا شما تفسیر آیات قرآن را اینگونه می‌فهمید؟

با خواندن این آیه توسط رئیس جمهور می‌توان برداشت کرد که ایشان هم معترف هستند که آمریکایی‌ها بارها برجام را نقض کرده‌اند و دیگر بهانه‌ای برای اینکه بگوییم برجام نقض نشده وجود ندارد.
کد خبر : ۳۸۳۷۸۵
صراط: با خواندن این آیه توسط رئیس جمهور می‌توان برداشت کرد که ایشان هم معترف هستند که آمریکایی‌ها بارها برجام را نقض کرده‌اند و دیگر بهانه‌ای برای اینکه بگوییم برجام نقض نشده وجود ندارد.

به گزارش مشرق، حسن روحانی روز شنبه در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشگاه ها و مراکز پژوهشی و فناوری در دانشگاه تهران تاکید کرد: امروز ما حقوق هسته ای را تثبیت کردیم، حق مسلم که مردم می گفتند ما در سازمان ملل و دنیای دیپلماسی اثبات کردیم که حق مسلم ماست ما حق مسلم را از کف خیابان به نیویورک و وین بردیم این قابل بازگشت نیست، چرا عده ای نادرست با مردم صحبت می کنند؟ اگر امروز امریکا تخلفی کند، همه دنیا آمریکا را محکوم می کنند، ایران را محکوم نمی کنند آنوقت می گویند چرا به آمریکا اعتماد کردید و قرارداد بستید.

وی گفت: خداوند در قرآن به پیامبراکرم (ص) فرمودند که «الذین عاهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مره و هم لا یتقون». می گوید تو معاهدات زیادی با کفار بستی و هر دفعه آنان نقض کردند.

وی ادامه داد: حال ما باید به پیامبر (ص) ایراد بگیریم معاهده اول را بستید نقض کردند، دوم را بستید نقض کردند و سوم را بستید باز هم نقض کردند آیا پیامبر ضرر کرد؟

سیاق آیاتی که روحانی تلاوت کرد، چه می‌گوید؟

نکته مهمی که در تفسیر قرآن وجود دارد این است که برخی از آیات قرآن به صورت یک موضوع واحد هستند و با آیات قبل و بعد از خود ارتباط دارند که در اصطلاح‌ علوم قرآنی به آنها «سیاق» گفته می‌شود. در این‌گونه آیات، بایستی برای مشخص شدن مفهوم یک آیه به آیات قبل و بعد نیز رجوع کرد. علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان، آیات ۵۵ تا ۶۶ سوره انفال را در یک سیاق معنایی واحد مطرح می‌کنند و سپس به تفسیر این آیات می‌پردازند.

جالب اینجاست که آیه‌ای که رئیس جمهور تلاوت کردند، دومین آیه از این مجموعه آیات و آیه ۵۶ سوره انفال است و برای روشن شدن معنای آیه، بایستی به آیات دیگر نیز مراجعه کرد.

تفسیر این آیات از نظر علامه طباطبایی چیست؟

علامه طباطبایی درباره مجموعه این آیات می‌فرمایند: احکام و دستوراتی است در باره جنگ و صلح و معاهدات جنگی و نقض آن و غیره، و صدر آیه‏‌ها قابل انطباق بر طوایف یهودی است که در مدینه و اطراف آن می‏زیسته‏اند، چون‏ رسول خدا (ص) بعد از هجرتش به مدینه با این طوایف معاهده بست بر اینکه آنان در مقام اخلال کاری و مکرش برنیامده، و کسی را علیه او کمک نکنند، و در عوض بر دین خود باقی بوده و جانشان از ناحیه آن حضرت در امان باشد. یهودیان این پیمان را شکستند، آنهم نه یک بار و دو بار، تا آنکه خداوند دستور جنگ با آنان را داد.

علامه طباطبایی درباره آیه اول این مجموعه آیات می‌فرماید: "إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ" سیاق این کلام در مقام بیان این است که این گروه (یهودیان) از تمامی موجودات زنده بدترند، و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.

علامه در ادامه می‌فرمایند: منظور از " کُلِّ مَرَّةٍ" آن چند دفعه‏‌ای است که رسول خدا (ص) با ایشان معاهده بست، یعنی: یهودیان عهد خود را می‏شکنند در هر دفعه که تو با ایشان عهد ببندی، و از خدا در شکستن عهد پروا ندارند، و یا از شما پروا نداشته و از شکستن عهد شما نمی‏ترسند، و این خود دلیل بر این است که شکستن عهد از جانب یهودیان چند دفعه تکرار شده است.

بعد از آیه‌ای که رئیس جمهور قرائت کرد که مربوط به نقض عهد یهودیان است، آیه‌ای وجود دارد که به پیامبر دستور می‌دهد که با عهدشکنان بجنگد و بر آنها سخت بگیرد. در این آیه آمده است: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ

ترجمه: پس هر گاه در جنگ بر ایشان دست یافتی (چنان بر ایشان بتاز که) به وسیله آنان تار و مار شود هر که پشت سر ایشان است، بلکه متذکر شوند.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه نوشته‌اند: پس آیه شریفه هم به این معنا اشاره دارد که باید با آنان قتال کرد و بعد از غلبه بر ایشان تشدید و سخت‏گیری کرد و متفرقشان ساخت.

آیه ۵۸ سوره انفال نیز مرتبط با مباحثی است که رئیس جمهور مطرح کرده‌اند. در این آیه آمده است: وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ

ترجمه: و اگر بیم داشتی از قومی (مبادا) خیانتی را (مرتکب شوند) پس بیفکن بسویشان (عهدشان را) بطور مساوی که خدا دوست نمی‏دارد خیانت‏کاران را.

حضرت علامه ذیل این آیه آورده‌اند: معنای آیه این است که: اگر از قومی که میان تو و ایشان عهدی استوار گشته ترسیدی که در عهدت خیانت کرده و آن را بشکنند، و ترست از این جهت بود که دیدی آثار آن در حال ظهور است تو نیز عهد ایشان را نزد ایشان بینداز و آن را لغو کن، و لغویت آن را به ایشان اعلام هم‏ بکن تا شما و ایشان در شکستن عهد برابر هم شوید، و یا تا اینکه تو در عدالت مستوی و استوار شوی، چون این خود از عدالت است که تو با ایشان معامله به مثل کنی، چون اگر بدون اعلام قبلی با ایشان به جنگ درآیی خواهند گفت که خیانت کرده، و خدا خیانت‏کاران را دوست نمی‏دارد.

و خلاصه، این دو آیه دو دستور الهی است در قتال با کسانی که عهد ندارند، و عهد را می‏شکنند، و یا ترس این هست که بشکنند. پس اگر دارندگان عهد از کفار بر عهد خود پایدار نباشند و آن را در هر بار بشکنند بر ولی امر است که با ایشان مقاتله نموده و بر آنان سخت‏گیری کند، و اگر ترس این باشد که بشکنند و اطمینانی به عهد آنان نداشته باشد باید او نیز لغویت عهد را اعلام نموده و آن گاه به قتال با آنان بپردازد، و قبل از اعلام لغویت آن مبادرت به قتال نکند چه این خود یک نحوه خیانت است. و اما اگر عهد بستند و آن را نشکسته و ترس این هم که خیانت کنند در بین نباشد البته واجب است عهدشان را محفوظ داشته و احترام کنند، که خدای تعالی فرموده:" فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی‏ مُدَّتِهِمْ" «۱» و نیز می‏فرماید:" أَوْفُوا بِالْعُقُودِ"

داستان یهودیان مدینه چه بود؟

علامه طباطبایی ذیل این آیات روایتی را درباره کسانی که نسبت به پیامبر نقض عهد کردند، مطرح می‌کند و ذیل روایت توضیحاتی درباره نقض عهدهای متعدد یهودیان ذکر می‌کنند که در ادامه بخشی از آن را می‌آوریم. علامه می‌فرمایند:

در تفسیر بیضاوی در ذیل آیه" الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ" گفته است: منظور یهودیان بنی قریظه است که رسول خدا (ص) با ایشان معاهده بست به اینکه دشمنانش را کمک نکنند، و آنان این معاهده را نقض کرده و مشرکین را با دادن اسلحه کمک کردند، و وقتی به ایشان اعتراض شد گفتند: ما این معاهده را فراموش کرده بودیم. و آن گاه چیزی نگذشت که باز در جنگ خندق مشرکین را یاری کردند و کعب بن اشرف از میان بنی قریظه به مکه رفت و با مشرکین معاهده بست.

سپس علامه در توضیح این روایت می‌فرمایند: این روایت از ابن عباس و مجاهد نقل شده و از سعید بن جبیر نیز روایت شده که گفته است: این آیه در باره شش طائفه از یهود نازل شده که یکی از آنان طایفه ابن تابوت است ...

بعد از آنکه رسول خدا (ص) به مدینه تشریف آورد و همین یهودیان را به اسلام دعوت کرد از پذیرفتن دعوتش سرباز زدند، ناگزیر رسول خدا (ص) با ایشان که سه طایفه بودند بنام" بنی قینقاع"،" بنی النضیر" و" بنی قریظه" و در اطراف مدینه سکونت داشتند معاهده کرد و لیکن هر سه طایفه عهد خود را شکستند.

یهودیان بنی‌قینقاع و کوچ اجباری به شام

اما بنی قینقاع- این طایفه در جنگ بدر عهد خود را نقض کردند، و رسول خدا (ص) در نیمه شوال سال دوم هجرت بعد از بیست و چند روز از واقعه بدر بسوی آنان لشکر کشید و ایشان به قلعه‏‌های خود پناهنده شدند، و هم چنان تا پانزده روز در محاصره بودند تا آنکه ناچار شدند به حکم آن حضرت تن در دهند، و او هر حکمی در باره جان و مال و زن و فرزند ایشان کرد بپذیرند. رسول خدا (ص) هم دستور داد تا همه را کت‏‌بسته حاضر کنند، و لیکن عبد اللَّه بن ابی بن سلول که هم سوگند آنان بود وساطت کرد، و در وساطتش اصرار ورزید و در نتیجه رسول خدا (ص) دستور داد تا مدینه و اطراف آن را تخلیه کنند، بنی قینقاع به حکم آن حضرت بیرون شده و با زن و فرزندان خود به سرزمین" اذرعات" شام کوچ کردند، و رسول خدا (ص) اموالشان را به عنوان غنیمت جنگی گرفت. و نفراتشان که همگی از شجاع‏ترین دلاوران یهود بودند به ششصد نفر می‏رسید.

یهودیان بنی‌النضیر و توطئه ترور پیامبر

و اما بنی النضیر- این طایفه نیز با آن حضرت خدعه کردند و آن جناب بعد از چند ماه که از جنگ بدر گذشت با عده‏ای از یارانش به میان آنان رفت، و فرمود: باید او را در گرفتن خون بهای یک و یا دو نفر از کلابی‏ها که بدست عمرو بن امیه ضمری کشته شده بودند یاریش کنند. گفتند: یاریت می‏کنیم ای ابو القاسم اینجا باش تا حاجتت را برآریم. آن گاه با یکدیگر خلوت کرده و قرار گذاشتند که آن حضرت را به قتل برسانند، و برای این کار عمرو بن حجاش را انتخاب کردند، که او یک سنگ آسیاب برداشته و آن را از بلندی به سر آن حضرت بیندازد و او را خرد کند. سلام بن مشکم ایشان را ترساند و گفت: چنین کاری نکنید که به خدا سوگند او از آنچه تصمیم بگیرید آگاه است، علاوه بر اینکه این کار، شکستن عهدی است که میان ما و او استوار شده.

در این میان از آسمان وحی رسید و رسول خدا (ص) از آنچه بنی النضیر تصمیم گرفته بودند خبردار شده از آنجا برخاسته به سرعت به طرف مدینه رفت، اصحابش از دنبال به او رسیده و از سبب برخاستن و رهسپار شدنش بسوی مدینه پرسیدند، و آن حضرت جریان تصمیم بنی النضیر را برایشان گفت. آن گاه از مدینه برای آنها پیغام فرستاد که باید تا چند روز دیگر از سرزمین مدینه کوچ کنید و در آنجا سکونت نکنید، و من این چند روزه را به شما مهلت دادم اگر بعد از این چند روز کسی از شما را در آنجا ببینم گردنش را می‏زنم. بنی النضیر بعد از این پیغام آماده خروج می‏شدند که منافق معروف عبد اللَّه بن ابی برای آنان پیغام فرستاد که از خانه و زندگی خود کوچ نکنید که من خود دو هزار نفر شمشیرزن دارم همگی را به قلعه‌‏های شما می‏فرستم و تا پای جان از شما دفاع می‏کنند. علاوه بر این، بنی قریظه و هم سوگندتان از بنی غطفان نیز شما را یاری می‏کنند، و با این وعده‏‌ها آنان را راضی کرد.

لذا رئیس آنها حی بن اخطب کسی نزد رسول خدا (ص) فرستاد و گفت: ما از دیار خود کوچ نمی‏کنیم تو نیز هر چه از دستت می‏آید بکن. رسول خدا (ص) تکبیر گفت و اصحابش همه تکبیر گفتند. آن گاه علی (ع) را مامور کرد تا پرچم برافراشته و با اصحاب خیمه بیرون زده بنی النضیر را محاصره کنند، علی (ع) قلعه‏‌های بنی النضیر را محاصره کرد، و عبد اللَّه بن ابی آنها را کمک نکرد، و همچنین بنی قریظه و هم سوگندانشان از غطفان بیاری ایشان نیامدند.

رسول خدا (ص) دستور داده بود نخلستان بنی النضیر را قطع نموده و آتش بزنند، و این مطلب بنی النضیر را سخت مضطرب کرد ناچار پیغام دادند که نخلستان را قطع مکن و اگر آن را حق خودت می‏دانی ضبط کن و ملک خودت قرار ده و اگر آن را ملک ما می‏دانی برای ما بگذار. سپس بعد از چند روز اضافه کردند: ای محمد (ص) ما حاضریم از دیار خود کوچ کنیم بشرطی که تو اموال ما را بما بدهی. حضرت فرمود: نه، بلکه بیرون بروید و هر یک بقدر یک بار شتر از اموال خود ببرید. بنی النضیر قبول نکردند، و چند روز دیگر ماندند تا سرانجام راضی شده و همان پیشنهاد آن حضرت را درخواست نمودند. حضرت‏ فرمود: نه، دیگر حق ندارید چیزی با خود بردارید و اگر ما با یکی از شما چیزی ببینیم او را خواهیم کشت، لذا بناچار بیرون رفته عده‌‏ای از ایشان به فدک و وادی القری رفتند و عده‏ای دیگر به سرزمین شام کوچ کردند، و اموالشان ملک خدا و رسول خدا (ص) شد و چیزی از آن نصیب لشکر اسلام نشد. و این داستان در سوره حشر آمده. از جمله کیدهایی که بنی النضیر علیه رسول خدا (ص) کردند این بود که احزابی از قریش و غطفان و سایر قبایل را علیه رسول خدا (ص) برانگیختند.

یهودیان بنی‌قریظه و کشته شدن تمامی مردان آنها

و اما بنی قریظه- این قبیله در آغاز با اسلام در صلح و صفا بودند تا آنکه جنگ خندق روی داد، و حی بن اخطب سوار شده به مکه رفت و قریش را علیه رسول خدا (ص) تحریک کرد و طوائف عرب را برانگیخت، از آن جمله به میان بنی قریظه رفت، و مرتب افراد را وسوسه و تحریک کرده پافشاری می‏نمود، و با رئیسشان کعب بن اسد در این باره صحبت کرد تا سرانجام آنها را راضی کرد که نقض عهد کرده و با پیغمبر بجنگند بشرطی که او نیز به یاریشان آمده و به قلعه‏‌شان درآید و با ایشان کشته شود. حی بن اخطب قبول کرد و به قلعه درآمد، بنی قریظه عهد خود را شکسته و با کمک احزابی که مدینه را محاصره کرده بودند براه افتادند، و شروع کردند به دشنام دادن رسول خدا (ص) و شکاف دیگری ایجاد کردن.

از آن سو بعد از آنکه رسول خدا (ص) از جنگ احزاب فارغ شد جبرئیل با وحی‌ای از خدا نازل شد که در آن پیامبر مامور شده بود که بر بنی قریظه لشکر بکشد. رسول خدا (ص) لشکری ترتیب داد. و پرچم لشکر به علی (ع) سپرد، و تا قلعه‏‌های بنی قریظه براند و آنها را بیست و پنج روز محاصره کرد وقتی کار محاصره بر آنان سخت شد رئیسشان کعب بن اسد پیشنهاد کرد که یکی از سه کار را بکنند: یا اسلام آورده و دین محمد (ص) را بپذیریم، یا فرزندان خود را به دست خود کشته و شمشیرها را برداشته و از جان خود دست شسته و از قلعه‏‌ها بیرون شویم و با لشکر اسلام مصاف شویم تا یا بر او دست یافته و یا تا آخرین نفر کشته شویم، و یا اینکه در روز شنبه که ایشان یعنی مسلمین از جنگ نکردن ما خاطر جمعند بر آنان حمله بریم.

و لیکن بنی قریظه حاضر نشدند هیچیک از این سه پیشنهاد را قبول کنند، بلکه به رسول خدا (ص) پیغام فرستادند که ابا لبابة بن عبد المنذر را به سوی ما بفرست تا با او در کار خود مشورت کنیم، و این ابا لبابه همواره خیرخواه بنی قریظه بود، چون همسر و فرزند و اموالش در میان آنان بودند.

رسول خدا (ص) ابا لبابه را به میان آنان فرستاد وقتی او را دیدند شروع کردند به گریه و گفتند: چه صلاح میدانی آیا ما به حکم محمد تن در دهیم.

ابا لبابه به زبان گفت: آری، و لیکن با دست اشاره به گلویش کرد و فهماند که اگر بحکم او تن در دهید تمام افراد شما را خواهد کشت. ابو لبابه خودش بعدها گفته بود که به خدا سوگند قدم از قدم برنداشتم مگر آنکه فهمیدم به خدا و رسولش خیانت کرده‏‌ام. خدای تعالی داستان او را به وسیله وحی به پیغمبرش خبر داد.

ابو لبابه از این کار پشیمان شد و یکسره به مسجد رفته خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و سوگند یاد کرد که خود را رها نکند تا آنکه رسول خدا (ص) او را باز کند و یا آنکه همانجا بمیرد. داستان توبه او را به رسول خدا (ص) رساندند، حضرت فرمود: او را رها کنید تا خدا توبه‏‌اش را بپذیرد، و پس از مدتی خداوند توبه‏‌اش را پذیرفت و آیه‏ای در قبول توبه‏‌اش نازل کرد و رسول خدا (ص) او را با دست خود از ستون مسجد باز کرد.

سپس بنی قریظه به حکم رسول خدا (ص) تن در دادند، و چون با قبیله اوس رابطه دوستی داشتند اوسیان در باره ایشان نزد رسول خدا (ص) شفاعت کردند و کارشان به اینجا کشید که سعد بن معاذ اوسی در امرشان بهر چه خواست حکم کند، هم ایشان بدین معنا راضی شدند و هم رسول خدا (ص)، لذا رسول خدا (ص) سعد بن معاذ را با اینکه مجروح بود حاضر کرد.

وقتی سعد بن معاذ در باره ایشان صحبت کرد حضرت فرمود: برای سعد موقعیتی پیش آمده که در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده‏ای نترسد. سعد حکم کرد به اینکه مردان بنی قریظه کشته شوند و زنان و فرزندانشان اسیر گشته و اموالشان مصادره شود. رسول خدا (ص) حکم سعد را در باره آنان اجراء کرد و تا آخرین نفرشان را که ششصد و یا هفتصد نفر و به قول بعضی بیشتر بودند گردن زد و جز عده کمی از ایشان که قبلا ایمان آورده بودند کسی نجات نیافت. تنها عمر بن سعدی جان به سلامت برد آنهم در قضیه شکستن عهد داخل نبود و وقتی اوضاع را دگرگون یافت پا بفرار گذاشت، و از زنان جز یک زن که سنگ آسیاب را بر سر خلاد بن سوید بن صامت کوفته و او را کشته بود و در نتیجه خودش هم اعدام شد بقیه اسیر شدند.

نکات پایانی

سه نکته مهم ذیل این آیات می‌توان مطرح کرد:

اول: با خواندن این آیه توسط رئیس جمهور می‌توان برداشت کرد که ایشان هم معترف هستند که آمریکایی‌ها بارها برجام را نقض کرده‌اند و دیگر بهانه‌ای برای اینکه بگوییم برجام نقض نشده وجود ندارد.

دوم: در آیه ۵۸ سوره انفال آمده است: "و اگر بیم داشتی از قومی (مبادا) خیانتی را (مرتکب شوند) پس بیفکن بسویشان (عهدشان را) بطور مساوی که خدا دوست نمی‏دارد خیانت‏کاران را."

این آیه بدین معناست که حتی اگر احتمال خیانت از سوی دشمنان بدهیم بایستی عهدمان را با آنان نقض کنیم و سپس به جنگ با آنان بپردازیم، البته همان‌گونه که علامه طباطبایی فرموده‌اند، بایستی این نقض عهد را به آنان اطلاع داد، اما رئیس جمهور و دیگر مسئولین بارها به خیانکاری و نقض عهد طرف مقابل اشاره کرده‌اند، اما هنوز به دنبال توجیه این نقض عهدها هستند.

سوم: درست که پیامبر بارها با نقض عهد یهودیان با عطوفت و رحمت برخورد کردند، اما هنگامی که پای برخورد و مبارزه پیش آمد، به شدت با آنان برخورد کردند و بسیاری از آنان را به قتل رسانده، تبعید کرده و ... اما به نظر می‌رسد اگر آمریکایی‌ها بارها به نقض برجام بپردازند، بازهم دولت هیچ برخوردی با آنان نخواهد کرد.