هو الهادی
زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالیاش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه میکرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لبها، گیسهای پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونهای نبود که معترضش بشوند…
حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را میبینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
استغفرالله ربی و اتوبالیه…
هو الهادی
آقا سید مهدی که از پلههای منبر پایین میآید، حاج شمسالدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز میکند تا برسد بهش.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…
آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…
دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، میگذار پر قبایش. مدتها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی میکنن…
حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک میشود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…*زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالیاش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه میکرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لبها، گیسهای پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونهای نبود که معترضش بشوند…
*
حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را میبینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
استغفرالله ربی و اتوبالیه…
سید انگار فکرش جای دیگری است…
حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه میکند:
حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمیگوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟
سبحان الله…
سید مکثی میکند.
بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمیخورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی میشود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه میکند و سمت زن میرود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور میکند.
- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه میافتد.
حاج مرشد، همانجا میایستد. میترسد از مشایعت آن زن!…
زن چیزی نمیگوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…
دخترم! این وقت شب، ایستادهاید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشمهایش که قدری هوای باران:
حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون میآورد و سمت زن میگیرد:
این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمردهام. مال امام حسین(ع) است…
سید به حاجی ملحق میشود و دور…
انگار باران چشمهای زن، تمامی ندارد…*چندسال بعد…نمیدانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج میشود. زیر لب همینجور سلام میدهد و دور میشود. به در صحن که میرسد،
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را میپاییده، نزدیک میآید و عرض ادبی.
زن بنده میخواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر میایستد، زن نزدیک میآید و کمی نقاب از صورتش بر میگیرد
که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان میآید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت…
آقا سید! من دیگر… خوب شدهام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است…سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران ـ یکی تعریف میکرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،
بله پیدا می شود اگر خوب نگاه کنید پیدا می کنید.
ياعلي
پول خمسی که ما ها داریم میدیم چقدر سالمه که...
روحانی ای رو که میره جلوی اراذلی که به ناموس مردم گیر دادن رو بگیره ،میگیرن به ضرب کشت میزنن و بعد آب از آب هم تکون نمیخوره.
روحانی و غیر روحانی نداره .هنوز هم شرافت ها هست اما بداخلاقی ها زیاد شده .
به جوونا نه کار دادیم نه سرگرمی نه آموزش نه حقوق مکفی !زن و ازدواج هم که هیچی !
بعد انتظار داریم همه جوونا بشن لقمان حکیم !
هی روزگار .
انشال... درست بشه
شادی روحش صلوات
همیشه مطالب من رو با ذکر منبع در سایت می زدید ....
خدا قوت
یا علی ...
داستان عجیبی را هم مرحوم آقای لطیفی بنیانگذار نوسازی جمکران نقل میکردند و آن اینکه آقاسید از راه قلب با دوستانش تماس میگرفت... تلفنش قلبی بود!.. میفرمود روزی دیدم از ته قلبم مرا صدا زد که فلانی بیا فلانجا بیست تومن هم بیار... من بلندشدم اما دیدم پول کم دارم.... هرچی بود را برداشتم رفتم محل قرار.... دیدم سید در یک درشکه منتظر من است. سوارکه شدم گفت میریم قلعه (شهرنوی تهران که محل فاحشه ها بود)!! من تعجب کردم اما از ابهت سید حیا کردم و چیزی نگفتم. به قلعه که رسیدیم سید به درشکه چی گفت بایستد و منتظر باشد....و سپس با هم داخل شدیم و به جایی که خودش میدانست رفتیم درحالی که سخت معذب بودم که دراین محل گناه خیز و کثیف چه میکنیم که ناگهان مقابل خانه ای ایستاد و گفت داخل شویم... فردی که متصدی امور بود گفت به قیافه شما نمیخورد اینکاره باشید و سید پاسخ داد به اینش کار نداشته باش . یک مورد خوب برای این جوان بیار.... طرف گفت یکی داریم که قیمتش زیاده ... چند؟ ... بیست تومن.... گفت باشه...فهمیدم قصه پول چیه ... ما را داخل اتاق بردند و دختری را کشان کشان آوردند که التماس و لابه و زاری میکرد رهایم کنید من بدکاره نیستم ارخدا بترسید .... خدایا به فریادم برس یا حضرت فاطمه یا حضرت زینب یا حضرت معصومه بفریادم برسید.... او را آوردند و به زور داخل اتاق کردند و درب را ازپشت بستند ... دخترک التماس میکرد ..... سید گفت ناراحت نباش برای نجاتت آمده ایم و بمن اشاره کرد سریع با دختر بیرون برو و چیزی نگو وبروید بسوی درشکه و به نشانی ای که به او گفتم بروید... در معجزه وار باز شد و ما رفتیم اما کسی ما را نمی دید تا به درشکه رسیدیم و... در راه بفکر سید بودم که چه میکند.... به محل که رسیدیم دیدیم سید آنجاست!! درب را زد و زنی گریه کنان آمد ... سید گفت دعایتان مستجاب شد و دخترتان را که دزدیده بودند تا واداربه تن فروشی اش کنند آورده ام .... خداحافظ.... ومن فهمیدم همه این از الطاف خدا وماموریت سید برای نجات مظلومه ای بوده که پاکی دامنش را میخواست حفط کند.... رحمت خدا برهردوو برآن زن عفیف پاکدامن
عجب مطلبی بود.خیلی استفاده کردم.
جناب ناشناس ایمیلت را می دهی برات یک مطلب بفرستم.لطفا جواب ددهید.
من در سایت کانون گفتمان قرآن هستم.
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
یا امام حسین،شما این زن بدکاره رو عوض کردی،خریدیش ما که نه بد کاره ایم نه... خودت بخرمون
ای کاش مزه همچین کراماتی زیر زبانت مزه می کرد اون موقع قیافت دیدینه!!!
حالم منقلب شد
راه برای تو هم باز است، فقط با یک توبه؟
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند .....
اگر قضیه چشم دربابر چشم را می شنیدی چی می گفتی؟؟؟؟
تا به حال قضیه ای به این زیبائی نشنیده بودم.هر کس خواست سرچ کنه می تونه بخونه.
خیلی تاثیر گذاره.خیلی
خدا رحمتش کنه
خدا رحمتش کنه
خدا رحمتش کنه
خدا رحمتش کنه
خدا رحمتش کنه خدا رحمتش کنه
خدا رحمتش کنه
وقتی دلی بشکنه خدابراش کمک می رساندبه طرق مختلف اماحقیقت اینه که دیگه روحانیون میلیونربه این چیزازیا دفکرنمی کنند خدااین سیدرابیامرزد.
در روایات آمده است در روزگار ظهور امام مهدی زنان بدون ترس و مزاحمت از سرتاسر ممالک اسلامی به تنهایی به حج مشرف میشوند
به امید آن روز
ممنوووووووووووووووونم بسیااااااااااااار از نویسنده بابت این مطالب بیدارکننده!
اجرتون با معصومین(ع)ان شاالله در رکاب آقا امام زمان(عج)باشی!
یاحق
ممنوووووووووووووووونم بسیااااااااااااار از نویسنده بابت این مطالب بیدارکننده!
اجرتون با معصومین(ع)ان شاالله در رکاب آقا امام زمان(عج)باشی!
یاحق