۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۲:۴۱

مسیر انحرافی،جزیره‌ای در پایتخت!+عکس

لوکیشن اصلی سریال "مسیر انحرافی" که به تازگی پخش آن از شبکه 3 به اتمام رسید، در همین تهران خودمان بود؛ محدوده‌ای به واقع بکر که فراتر از دیگر موارد اصلی‌ترین برگ برنده این مجموعه محسوب می‌شد.
کد خبر : ۵۹۴۴۷

به گزارش خبرنگار مهر،‌ پخش سریال "مسیر انحرافی" به کارگردانی بهرنگ توفیقی شب گذشته به پایان رسید. سریالی که دو قسمت نخست آن با ویژوال افکت بی‌نظیر در سایر ساخته‌های تلویزیونی و دکوپاژ درست و ترکیب مناسب بازیگران مخاطبان بسیاری به خود جذب کرد و بعد از آن نیز با طنز جاری در سریال و تکه‌پرانی‌های سیاسی و اجتماعی آنها را پای تلویزیون نگه داشت.

حالا که سریال به پایان رسیده بد نیست از مراحل دشوار ساخت آن باخبر شویم و شرح یک روز کاری در جنگل حفاظت شده خُجیر را در قالب یک گزارش بیاوریم. گزارشی که پیش از آغاز پخش سریال تهیه شده است  را در ادامه می‌خوانید؛

در آخرین روزهای اسفند به سر می‌بریم. هوا چند روزی است آفتابی و گرم شده، اما خدا را شکر می‌کنم که این تغییر ناگهانی هوا را جدی نگرفته‌ام و همچنان با هیبت لباس زمستانی ظاهر شده‌ام.

به انتهای اتوبان شهید بابایی می‌رسیم. تمام خودروها به این نقطه که می‌رسند دور می‌زنند و کسی این مسیر را ادامه نمی‌دهد. آقای راننده تصور می‌کند ما هم قرار است همین جا به آخر خط برسیم. اما تابلوی نگهبانی صنایع دفاع همینجا نصب شده و نشان می‌دهد هنوز راه بسیاری در پیش داریم. نگهبانی کنار در پرسشگرانه به ما نگاه می‌کنند و وقتی می‌گوییم می‌خواهیم به لوکیشن سریال برویم مجوز ورودمان به خُجیر صادر می‌شود.

وارد جاده می‌شویم. جاده‌ باریکی که این طرف و آن طرفش تپه‌های کوچک و بزرگی دیده می‌شود و برف در مناطق مختلف آن به چشم می‌خورد. تصویر پس زمینه آن هم کوه‌های سفیدپوش است. هرچه می‌رویم مدام از خودم می‌پرسم یعنی باید چطور این راه را برگردم و نکند از تهران خارج شده‌ایم! انگار که به منطقه ممنوعه‌ای پا گذاشته‌ایم.

آقای راننده که از خلوتی جاده‌ پیچ در پیچ و نبود هرگونه نشانی از زندگی ترسیده، مدام سوال می‌کند چرا نمی‌رسیم و چند بار مانده مرا همان وسط جاده هول‌انگیز پیاده کند و برود! هر چند کیلومتر که می‌رویم تابلویی دیده می‌شود که بر آن نوشته: جنگل حفاظت شده خُجیر!

سرانجام بعد از حدود 10 - ‌12 کیلومتر است که شاخ و برگ درختان جنگلی دیده می‌شود اما این پایان راه نیست و با اتمام 15 کیلومتر است که به مقصد می‌رسیم. یک جاده خالی کوچک و سرانجام به محوطه بازی می‌رسیم که چند خودرو در آن پارک شده است.

آقای راننده انگار دماوند را فتح کرده باشد خوشحال است و شوق پایین دویدن از کوه را دارد. با عجله دور می‌زند و دور می‌شود. اولین کسی که می‌بینم پوریا عطابخشی جانشین تولید مجموعه است که از همان لحظه نخست تا موقع خداحافظی نهایت توانش برای همکاری را به کار می‌بندد.

من محو لوکیشن بکری هستم که هنوز زوایای آن برایم آشکار نشده. عطابخشی پیشنهاد می‌دهد دقایقی در سالن غذاخوری بنشینم و چای بخورم تا یکی از ماشین‌ها مرا به لوکیشن اصلی برساند. پس هنوز راه به اتمام نرسیده است!!

پشت یکی از میزها می‌نشینم و به بخار چای که در آن هوای سرد به شدت بارز است خیره می‌شوم. یکی از عوامل توضیح می‌دهد که اینجا همان رستورانی است که "ستایش" (کاراکتر اصلی سریال ستایش) روزهایی در آنجا کار می‌کرد و درست که دقت می‌کنم می‌بینم درست همانجا است که حالا بدون آن دکورها، حسابی جادار و بزرگ به نظر می‌رسد.

از بیرون صدای فرزاد حسنی به گوش می‌رسد. عطابخشی اعلام می‌کند او دارد گریمش را می‌شوید و به زودی برای مصاحبه می‌آید. حسنی از حضور در این سریال راضی به نظر می‌رسد. چای من دیگر سرد شده و او طلب نسکافه می‌کند. پودر را داخل لیوان پلاستیکی آب داغ می‌ریزد و همزمان درباره سریال و شایعه شباهتش به "لاست" توضیح می‌دهد: این تم که داستانی با یک سقوط شروع شود در بسیاری از فیلم‌های سینمایی معروف وجود داشته و اینکه در جزیره‌ای گم شوند هم در بسیاری از مجموعه‌ها و فیلم‌ها بوده. چیزی که "لاست" را معروف کرده نه سقوط است نه حضور در یک جزیره ناشناخته! بلکه فلسفه‌ای که پشت این آدم‌ها است باعث شده که لاست، لاست شود؛ نگاه فلسفی که در این مجموعه هست و محققان و افرادی که اهل فکر و نظر هستند پیش از این بسیار درباره‌اش صحبت کرده‌اند.

حسنی ادامه می‌دهد: درباره "مسیر انحرافی" اما ابدا اینگونه نیست. اولین‌بار خبر ساخت سریالی منتشر شد که درباره قصه هواپیمایی است که در منطقه‌ای سقوط می‌کند و قرار است تم سریال لاست را داشته باشد؛ به این شکل که در آن به گذشته آدم‌ها هم نقب زده می‌شود. شاید همزمانی خبر ساخت اثر نامبرده با مجموعه ما که با سقوط در یک جزیره ناشناخته شروع می‌شود، باعث شد همه تصور کنند "مسیر انحرافی" همان مجموعه است در حالی که اینگونه نیست و اگر یک قسمت از سریال را ببینید متوجه می‌شوید ربطی به لاست ندارد.

او از وقتی که برای ساخت سریال گذاشته‌اند راضی است و در این باره اظهار می‌کند: چنین کاری، تهیه‌کننده‌ای می‌خواهد که دل شیر داشته باشد. بیاید و هزینه کند. ما 13 قسمت را با چنان وسواسی کار می‌کنیم که 6 ماه است مشغول ضبط هستیم. کدام مجموعه تلویزیونی برای 13 قسمت این وقت را می‌گذارد و همزمان از تکمیل تدوین و جلوه‌های رایانه‌ای غافل نمی‌شود؟ این‌ها برای ما ارزشمند است.

فرزاد حسنی یا همان عارف ساتور که این شب‌ها شاید دلتان از بدجنسی‌هایش خون باشد، می‌رود و عطابخشی زمان رفتن به لوکیشن اصلی را اعلام می‌کند. سوار ماشین می‌شویم و او با اشاره به اطراف می‌گوید تا چند روز پیش بقایای حقیقی یک هواپیمای غول پیکر اینجا بوده و به تازگی بدنه هواپیما با سه تریلی کمرشکن از این لوکیشن خارج شده است.

اینجا بخشی از روستای سنجریون است و ما با طی مسافت کوتاهی وارد جنگل می‌شویم و تعدادی کلبه در این فضا می‌بینیم. درباره کلبه‌ای که از همه بزرگ‌تر و انتهای فضای باز میان درخت‌ها است سوال می‌کنم و پاسخ می‌گیرم که اینجا رستورانی است که مهم‌ترین اتفاقات و جلسات در آن رخ می‌دهد.

داخل رستوران می‌روم و به کتیبه‌هایی که به دیوار نصب کرده‌اند خیره می‌شوم و یک صندوق قدیمی و چند تمساح کوچک آویخته از دیوارها می‌بینم. آن طرف‌تر چند پله به یک نیم طبقه می‌رسند. از اینجا به بعد احمد احمدی تصویربردار نقش راهنما را بازی می‌کند و این نیم طبقه را انبار آذوقه‌ای معرفی می‌کند که جزیره‌نشینان در نخستین روزهای اقامت کشفش می‌کنند.

طراحی صحنه بسیار زیبا است و فروزان جلیلفر مدیر هنری کار روی همه چیز نظارت دارد. بچه‌های دکور به شدت مشغول کارند و می‌گویند: ببینید چقدر زحمت می‌کشیم. سینما که فقط بازیگر نیست! لبخند می‌زنم و از کلبه بیرون می‌آیم و به آویزهای رنگی سردرش خیره می‌شوم. آن طرف‌تر چند سگ پارس می‌کنند.

احمدی توضیح می‌دهد: این‌ها صاحب ندارند و خیال می‌کنند ما صاحبشان هستیم. بنابراین یک غریبه که می‌آید به او حمله می‌کنند و می‌خواهند از ما محافظت کنند.

آن طرف‌تر گلوله‌های کوچک سفیدی روی زمین می‌بینم که تصویربردار برف مصنوعی معرفی‌شان می‌کند. کنار برف‌ها یک میز کوچک به چشم می‌خورد با دو سه صندلی که عزت‌الله مهرآوران و اکرم محمدی آنجا استراحت می‌کنند و منتظر آغاز کارشان هستند. مهرآوران که از کارگردانان و نمایشنامه‌نویسان پیشکسوت به حساب می‌آید به جای مصاحبه حضوری از من یک برگ کاغذ و یک قلم می‌خواهد تا حرف‌هایش درباره سریال را به نوشته دربیاورد. برگه را به او می‌دهم و استاد را تنها می‌گذارم تا موقع نوشتن مزاحمش نشوم.

روبرویم به سه خانم با پوشش مهماندار هواپیما برمی‌خورم که با کمی دقت بهنوش بختیاری را میانشان تشخیص می‌دهم و مرجان سپهری پزشک بداخلاق "ساختمان پزشکان" و بانوی دیگری که متوجه می‌شوم آزاده قوام نام دارد.

طراح صحنه و لباسی که بازیگر شد

آزاده قوام طراح صحنه و لباس "مسیر انحرافی" است که دلیل بازیگر شدنش را نیاز گروه به یک مهماندار دیگر معرفی و اظهار می‌کند تصمیم دارد این رشته را دنبال کند.

او می‌گوید: من به عنوان طراح صحنه و لباس با این پروژه همکاری می‌کردم و در مدت زمان دو ماهه پیش تولید نیز با همین عنوان در سریال بودم تا اینکه اوایل تصویربرداری زمانی که به یک مهماندار دیگر نیاز داشتیم بهرنگ توفیقی اجازه داد من این نقش را بازی کنم . من با این شخصیت نخستین تجربه‌ام در زمینه بازیگری را پشت سر گذاشتم. البته در سریال "به کجا شتابان" ابوالقاسم طالبی نیز نقش منشی بابک حمیدیان را داشتم و کارهای کوتاه دیگری هم بازی کرده بودم اما در این سریال نقش پررنگ‌تری داشتم که به همین دلیل از بهرنگ توفیقی ممنونم.

وی ادامه می‌دهد: از آقای عزت‌الله مهرآوران هم تشکر می‌کنم که راهنمایی‌های زیادی درباره بازی به من گفتند و از من حمایت کردند. درباره تفاوت طراحی صحنه و لباس این سریال با دیگر آثار نیز باید بگویم طراحی سنگینی در این کار داشتیم. به ویژه به این دلیل که در زمستان تصویربرداری را آغاز کردیم بچه‌های دکور در ساخت کلبه‌ها بسیار اذیت شدند. از آنجایی که نمی‌دانستیم انتهای قصه چه می‌شود در روند کار به مشکل خوردیم اما با حضور نویسنده که البته در اواسط کار تغییر کرد توانستیم طراحی صحنه بهتری از فضاها داشته باشیم.

تنها لوکیشن مسقف ما هم سینما بود که زیرزمینی با طراحی متفاوت دیگر قسمت‌ها بود. ساتور داستان اینجا را پیدا می‌کند و جایی است که نمایانگر فرهنگ است. مکان دیگری به نام کلانتری داشتیم که تنها لوکیشنی بود که هم داخلی و هم خارجی داشت و در شرایط برف و بارانی به کمکمان می‌آمد. با این وجود ما واقعا در این پنج ماه اذیت شدیم.

مرجان سپهری هم درباره نوع طنز "مسیر انحرافی" می‌گوید: طنزهای "مسیر انحرافی" بیشتر به موقعیت‌ها مرتبط می‌شود نه اینکه برای مثال منِ بازیگر تیپ خاصی بگیرم. کار ما بر خلاف آثار آپارتمانی نیز در یک جنگل می‌گذرد که این امر باعث تغییر فضای آن می‌شود. تاکنون چنین سریالی تولید نشده و اکثر آثار آپارتمانی هستند. همین موضوع تغییر جو و محیط بر حس بازی ما هم تاثیر می‌گذارد. برای مثال من در "ساختمان پزشکان" یک دکتر خشن بودم اما اینجا آن تم خشن وجود ندارد.

البته او هم مثل دیگر اعضای گروه از سرمای هوا گلایه می‌کند: اوایل که به این لوکیشن آمده بودیم هوای بسیاربسیار سرد بود و برف و باران‌های مداوم همه جا را گِل کرده بود. بنابراین مسلما بازیگری در چنین فضایی نیز دشواری‌های خاص خود را داشت. با این حال گروه خوبی در "مسیر انحرافی" داشتیم و حضور آقایان هاشمی و توفیقی باعث شد سرما هم برای ما خوشایند باشد.

برای این نقش همه چیزم را تغییر دادم

و سرانجام می‌رسم به بهنوش بختیاری که کاراکتر خود را با مهماندارهایی که همیشه دیده‌ایم، متفاوت دانسته و می‌گوید: روشا خیلی اتو کشیده و مرتب و منظم نیست. البته امیدوارم به مهمانداران عزیز برنخورد، چون کارهای این آدم به شخصیت خودش برمی‌گردد و فردی بسیار منفعت طلب و احساساتی است، چاپلوسی می‌کند و البته بنا به توانایی‌هایش در جزیره کمک بسیاری به دیگران می‌کند. چرا که دست و پادار است و می‌تواند کار همه را راه بیندازد. در اینجا سعی کردم صدایم را عوض کنم، لباسم عوض شده، روی لهجه‌ام خیلی کار کرده‌ام. اما همیشه این حرف بی‌ربط به من زده می‌شود که خودت را تکرار می‌کنی در حالی که من تنها کسی هستم که در میان خانم‌ها تمام تلاشم را می‌کنم که نقش‌هایم فرق داشته باشد.

بختیاری برای گرفتن یک پلان داخل کلبه می‌رود و من به درخت‌های بلندبالا و لانه‌هایی که گنجشکان روی هر شاخ و برگی ساخته‌اند خیره می‌شوم. پس زمینه این جنگل کوه‌های زیبایی دیده می‌شود و روی زمین چند دیگ بزرگ به چشم می‌خورد.

به بهار نزدیک شده‌ایم اما همچنان برگ‌ریزی درختان ادامه دارد و سگ‌های نگهبان نیز میان برگ‌ها و برف مصنوعی لم داده‌اند و خودشان را استتار کرده‌اند.

از داخل کلبه صدای بهرنگ توفیقی کارگردان مجموعه به گوش می‌رسد که می‌گوید: تمیز درنیومد بهتر است! بی صدا داخل می‌روم که سر از کارشان دربیاورم.

بختیاری از مجری گریم می‌پرسد: یکمی اشک داری؟! می‌رود پشت میز کلبه می‌ایستد اشک می‌ریزد توی چشم‌هایش و دیالوگ می‌گوید: این گریه خوشحالیه. دیدی دیدی عجله کردیم کار تمیز در نیومد؟ ای مرگ! ای مرگ! بمیری تو که من خاک بر سر اشتهاتم! چرا داری ادا در نمیاری؟ اقامت خوشی را برای شما آرزو می‌کنم! متشکرم. بارالها سفر را بر ما آسان فرما. بارالها غلط کردیم!

جلوی خنده‌ام را می‌گیرم و بیرون می‌روم که با یکی دیگر از عوامل گفتگو کنم. علی کاظمی اینجا است. بگوری شب‌های برره که شعرخوانی‌اش با آن لحن خنده‌دار هنوز در خاطرم مانده.

او درباره نقشش در این پروژه می‌گوید: کامبیز نقش محافظ آقای سفیری را دارد و گرچه در قسمت‌های اول بسیار جدی به نظر می‌رسد اما بعد از سقوط هواپیما دچار تغییر می‌شود و تیپ خاصی را برای ایفای آن گرفتم که امیدوارم مورد توجه واقع شده باشد. در واقع او یکی از شخصیت‌هایی است که نقش کمیکی دارد و تغییر روحیه و بیدار شدن کودک درون این انسان به طنز بودنش کمک می‌کند.

کاظمی درباره تکمیل نبودن فیلمنامه در زمان تصویربرداری اظهار می‌کند: اینکه بدانی فیلمنامه از کجا شروع می‌شود و به کجا ختم می‌شود کمک زیادی به حس‌ها می‌کند. با این وجود بهرنگ توفیقی در نبود فیلمنامه خیلی به بچه‌ها کمک کرد. البته شرایط سخت و محیط آزاردهنده‌ای از نظر سرما داشتیم. اما همه با هم خوب بودیم و از یکدیگر حمایت می‌کردیم.

این بازیگر در پایان حرف‌هایش از همکارانش تشکر می‌کند: از تمام بچه‌ها، گروه تولید و تدارکات، خدمات و پرسنل حمل و نقل و گروه گریم و صحنه و لباس و صدابرداری و تهیه‌کننده عزیزمان که زحمت زیادی کشید تا فضای خوبی برای ما بسازد و آسایش فراهم باشد تشکر می‌کنم. به خصوص از بهرنگ توفیقی که در نخستین تجربه‌ام با او حس و حال متفاوتی را تجربه کردم.

تا اینجا با هر که حرف زدم لابلای حرف‌هایش اشاره‌ای به برنامه‌ریزی مدرن کار داشته و از این موضوع اظهار ارادت کرده. همین می‌شود که در فرصت مغتنمی که سر امین قوامی مدیر برنامه‌ریزی سریال خلوت است سراغش می‌روم و او درباره این حرفه توضیح می‌دهد: برنامه‌ریز قبل از هر چیز باید روانشناس خوبی باشد چرا که به‌عنوان یک مدیر با 70، 80 نفر آدم روبرو است که هر کدام سلیقه خاص خود و دیدگاه متفاوت را دارند که هر کدام از این انسان‌ها هر روز یک حال متفاوتی دارند! فکر کنید من قرار است برای یک سکانس عوامل را آفیش کنم باید به فیلمنامه فکر کنم، به حال جسمی و روحی عوامل فکر کنم، تولید و تدارکات و صحنه و گریم و بازیگر و گروه کارگردانی و گروه فیلمبرداری فکر کنم تا موفق شویم یک سکانس یک دقیقه‌ای را بگیریم!

وی ادامه می‌دهد: خیلی از دیدگاه مردم برنامه‌ریزی کار ساده‌ای به نظر می‌رسد. چرا که اصلا برنامه‌ریزی معنا و مفهوم ندارد و اصلا وجود ندارد! از روزی که در پارک ارم تصویربرداری آغاز شده تا امروز 125 جلسه کار داشته‌ایم باید همه را با یک میزان انرژی مثبت نگه داریم چون اگر انرژی گروه از بین برود اصلا نمی‌توانیم کار کنیم و پاسخگوی اول و آخر این‌ها برنامه‌ریز است. حالا فکر کنید بخش اعظم این 125 جلسه در لوکیشنی کار شده که رفت و برگشت آن هر کدام دو ساعت زمان می‌برد و بعد تازه در چنین لوکیشنی باید به این فکر کرد که امروز هوا با ما چه خواهد کرد و آیا راکوردمان حفظ می‌شود یا به هم می‌ریزد یا...!؟

حالا بیشتر به سختی کار برنامه‌ریزها پی برده‌ام. به ویژه در کاری که تنها بی‌احتساب عوامل 22 بازیگر اصلی دارد. اینجاست که راهنمای گزارش پشت صحنه احمد احمدی طرف مصاحبه قرار می‌گیرد و درباره پذیرفتن مدیریت تصویربرداری این سریال می‌گوید: وقتی پیشنهاد این کار به من شد جدا از ارتباط کاری که در پنج فیلم دیگر با بهرنگ توفیقی داشتم، ویژگی فضا، قصه و موقعیت جغرافیایی برایم خیلی جالب توجه آمد و از همان آغاز کار نیز با جلساتی که با آقای هاشمی داشتیم در جریان استفاده از تکنیک ویژوال در این کار قرار گرفتم.

فرم و قالب باید در خدمت قصه باشند

وی ادامه می‌دهد: همین شد که تصمیم گرفتم خودم را از فضای آپارتمانی و ساکن بیرون بکشم. به ویژه که این کار از نظر لوکیشن نیز پرتعدد بود. چیزی که همیشه برای من به عنوان تصویربردار مهم است، در خدمت قصه بودن کار فیلمبرداری است. به شکلی که کار ما آزار دهنده نباشد و نخواهد تصویر و فضا را به رخ بکشد. چرا که من معتقدم یکی از معضلاتی که در صنعت سریا‌ل‌سازی در تلویزیون ایران وجود دارد این است که قالب و فرم در خدمت قصه نیست و این موضوع همیشه برای بیننده آزاردهنده می‌شود.

احمدی تصریح می‌کند: گاه پیش می‌آید قصه‌ یک سریال در فضای درام می‌گذرد اما قالبی که برای آن انتخاب می‌شود تضادی به دنبال دارد که باعث می‌شود به باور بیننده لطمه بزند و قصه و موقعیت هماهنگی نداشته باشیم. اما در "مسیر انحرافی" سعی کردیم این اتفاق نیفتد و فرم و قالب در خدمت یکدیگر باشند و تضادی به وجودی نیاید. بخش ویژوال کار نیز قرار بود در خدمت قصه پیش برود و فرمی به وجود نیاید که تماشاگر را گول بزند یا فضای ناخالصی داشته باشد. البته باید دید این کوشش‌ها چقدر نتیجه می‌دهد.

وی در پاسخ به اینکه آیا برای تصویربرداری یک اثر فیلمنامه آن را هم می‌خواند یا خیر، می‌گوید: همیشه فضای قصه‌ها برایم مهم است. در کارهایی که انجام دادم نیز کاری شبیه به اثر قبلی ندارم و هربار قصه تازه‌ای مطرح شده که من سعی کرده‌ام خودم را با فضای قصه، قاب‌بندی و نورپردازی هماهنگ کنم و این‌ها را یک اصل می‌دانم. چرا که فیلمبردار باید کارش را در خدمت قصه انجام دهد.

پس از اتمام گفتگویم با احمدی مردی را می‌بینم با کت و شلوار سفید که آستین کتش به یک مو وصل است و سر و وضع نامناسبی دارد. مرد برمی‌گردد؛ ساعد هدایتی را می‌بینم که ایفای نقش سفیری را برعهده دارد. او می‌گوید مزیتی که "مسیر انحرافی" نسبت به طنزهای دیگر دارد این است که کمتر نظیر جلوه‌های ویژه آن در آثار دیگر مشاهده شده‌است. مثل سقوط هواپیما و افتادن افراد در جنگل.

او از ینکه در این سریال از فضای آپارتمانی بیرون آمده‌اند خرسند است و می‌گوید دست بازیگر برای ایفای نقش در این فضا بازتر است.

در فاصله استراحت بین تصویربرداری دو سکانس به عنوان آخرین نفر سراغ بهرنگ توفیقی می‌روم. من دارم از سرما می‌لرزم و توفیقی می‌گوید همین محیطی که حالا در روزهایی که هوا خوب است به آن آمده‌ام، روزهای بسیار سردی داشته که عوامل در برف و گل و لای به سختی کار می‌کردند.

توفیقی درباره انتخاب لوکیشن و پیش تولید طولانی سریال توضیح می‌دهد: ما چاره‌ای نداشتیم. گزینه‌های دیگر را هم بررسی کردیم و نزدیک ترین گزینه به تهران همین جنگل خُجیر بود. متاسفانه وسواس ما در زمان پیش تولید نیز مدل وسواس ایرانی بود. چیزی که من از زمان دستیاری‌ام همیشه در مراحل فیلم رعایت می‌کردم پیش تولید طولانی است. چون فکر می‌کنم بخش اعظم کار در پیش تولید ساخته می‌شود. لازمه این امر داشتن فیلمنامه است. اما ما از همان ابتدا با این بخش مشکل داشتیم چرا که با یک سکانس آماده فیلم را کلید زدیم و نداشتن فیلمنامه کامل مرا آزار زیادی داد...

باورم نمی‌شود که به همین زودی چهار، پنج ساعت گذشته و هوا دارد کم کم تاریک می‌شود. پیش از رفتن سراغ عزت‌الله مهرآوران می‌روم که متن زیبایی را روی برگه خبر خبرگزاری برایم نوشته است:

"یکی از زیبایی‌های این سریال در جزیره‌ای غریب، پیدا کردن موقعیت‌های تازه وامکانات انسان‌هایی است که قبلا هیچ ارتباطی، جز مسافر هواپیما بودن، با یکدیگرنداشتند. آدم‌ها در این سریال یک نقطه اشتراک با هم پیدا می‌کنند: غربت!

در این سریال همه می‌توانند لحظاتی را بیافرینند که لبخند، قهقهه و خنده را به لبان مردم بیاورد. اما با کنجکاوی هنرمندانه "مسیر انحرافی" این سریال از نوع آثاری است که تنها برای خنداندن ساخته نشده. بلکه نشاطی توام با هیجان آدم‌ها در موقعیت‌های مکانی را به مخاطب منتقل می‌کند."

پوریا عطابخشی این بار هم به کمکم می‌آید و قرار می‌شود یکی از خودروهای گروه مرا به نزدیک‌ترین ایستگاه مترو برسانند. با همه خداحافظی می‌کنم و پیش از آنکه دوباره پا به شهر دودآلودمان بگذارم با یک نفس عمیق قدری هوای خوب خُجیر در ریه‌هایم ذخیره می‌کنم.

-----------------

مریم عرفانیان