۰۸ فروردين ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۲

عکاس همیشه غایب است

او همسایه دریاست و در اکثر شعرهایش می‌شود این دریاوش بودن را نگریست؛ «بخوان عین باران» را که می‌خوانی این دریا بودن و دست رد بر سینه مرداب بیشتر به چشم می‌خورد.
کد خبر : ۱۰۲۴۰۷

به گزارش صراط، عبدالرضا رضایی‌نیا (باران) را هیچگاه ندیده‌ام، اما نمی‌دانم چرا با دنیای شاعری او احساس عشق و نجابت می‌کنم. از مطالعه «فرشته بفرستید» تا «عکاس غایب است». رضایی‌نیا، همسایه دریاست و در اکثر شعرهایش می‌شود این دریاوش بودن را نگریست؛ «بخوان عین باران» را که می‌خوانی این دریا بودن و دست رد بر سینه مرداب بیشتر به چشم می‌خورد؛ اگر از این طایفه نبود نمی‌گفت: «همیشه فرداست»:

«نگاه عاشق، بهار رؤیاست

عبث نگفتیم، بهار با ماست

از این تبسّم، چه آیه خوش‌تر!

که پشت هر برگ، بهشت پیداست

بگو که فردا، هجوم آبی است

اگر گل از کوه بشارتی خواست

بهار یعنی، قیامتی سبز

که روزی از عشق، نثار گل‌هاست

ببین که دنیا، به چشم معنا

چه تلخ شیرین.. چه زشت زیباست!

دلم گرفته، از این هیاهو

برای یک «هیچ»‌ چه قدر دعواست!

از این کبودی، بخوان و بگذر!

هزار کابوس، درون رؤیاست

چه می‌شود آه که پر بگیریم

به ناکجایی.. که عشق آنجاست

هنوز؛ هیچ است.. هنوز؛ هرگز

همیشه امروز.. همیشه فرداست

(بخوان عین باران ص 288 و 287)

*

هرگاه نام رضایی‌نیا را می‌شنوم یا می‌خوانم اسم‌هایی مثل؛ سلمان هراتی (شاعر نام آشنای شمالی) و احمدمطر (شاعر در تبعید عراقی) در ذهنم قد می‌کشد و شاید وقتی بیشتر خانه شلوغ ذهنم را می‌کاوم به واژه‌های مهربان و اندیشه زلال در شعرهای او بر می‌خورم و یا ترجمه زیبای رضایی‌نیا از لافتات (پلاکارد)های احمدمطر در ذهن پرشعرم دیدنی است.

*

از عبدالرضا رضایی‌نیا (باران) که در سال 1343 در صومعه‌سرا متولد شده است کتاب‌های جذابی مثل «فرشته بفرستید»، «همیشه فرد است»، «صبح قیامت به خیر» ،«گلدون شکسته»، «مقتل گل سرخ»، «بخوان عین باران»،‌ «کفش‌های مجنون گم گشت»، «چشم نوشت آهو»، «مذهب عاشقی» و... در کارنامه شعری وی ثبت است. اما تنها بهانه‌ای که این یادداشت را رقم زده است انتشار کتاب «عکاس غایب است» از رضایی‌نیایی است که امروز موهای سپید بیشتری در سرپر شعرش به چشم می‌آید.

«عکاس غایب است» تازه‌ترین اثر رضایی نیاست که توسط نشر فصل پنجم منتشر شده است.

کتاب مذکور، صدو شصت و چهار صفحه شعر است که ما را به باغ پرگل اندیشه شاعر توانمند «رضایی‌نیا» می‌برد؛

«دریا می‌گوید؛

حضرت شاعر!

بی‌واژه بیا

با من!

فاخلع نعلیک!»

(عکاس غایب است ص 106)

رضایی‌نیا در «عکاس غایب است» هنوز هم دردمند و دغدغه‌مند است و دردهایی که جلوی ژست‌های روشنفکر مآبانه می‌ایستد و تا هنوز و همیشه ایستاده است:

«مضحک است:

شاعری از پشت پنجره‌های بسته ویلا

عینک دودی بر چشم

در حصار آروغ‌های خنیاگری ناکوک

دریا را می‌نویسد؛‌

«دریا... دریا.. دریا»

«آقای شاعر!

باتوام!

دریا

نوشتنی نیست!»

(همان ص 109)

*

وقتی صفحات «عکاس غایب است» را ورق می‌زنی با شعرهایی مواجه می‌شوی که از کنایه و طعنه سرشارند، شعرهایی که هدفشان بیداری است، بیداری جماعتی که همیشه خود را به خواب زده‌اند؛

«مرحبا بر آبشار مصنوعی

که در چشم دریا

خیره می‌ماند،

بلند و مغرور

ترانه می‌خواند!

تردید نکن!

وقاحت هم

استعداد می‌خواهد!»

(همان ص110)

 

«قورباغه‌ ابوعطا!

هرچه می‌خواهی، رجز بخوان!

امّا بدان

ترانه‌هایت

گوش دریا را کر نمی‌کند،

لباس نهنگان حماسه‌خوان

از این پهنه گم شدند و

آب از آب تکان نخورد!»‌

(همان ص 111)

*

«با دریا مهربان‌تر باش؛

شاعر نارس!

اگر رنگ صدای تو آبی نشد،

نفرین کن!»

(همان ص 115) 

استفاده از کلمات مهجور و قدیمی (البته محدود) در این کتاب به چشم می‌خورد که می‌توان به راحتی از کنار آن گذشت و شاید اکثر کسانی که مجموعه مذکور را می‌خوانند با تک و توک لغات مهجور مشکلی نداشته باشند؛

«آی... شاعر غنوده بر ساحل!

بگذار؛

خرچنگ‌ها و حلزون‌ها

در شعرهایت راه بروند

کرم‌ها، سنجاقک‌ها، پروانه‌ها...

دریا که بخیل نیست»

(همان ص 114)

استنباط شخصی من این است که شعر رضایی‌نیا تافته‌ای جدا بافته است و با اشعار افراد دیگر یک مرز روشنی دارد. او در استفاده از واژه‌ها نهایت بهره‌مندی و ثمربخشی را دارد و به تعبیری اگر به او لقب «مهندس واژه‌ها» را بدهیم، لقب شایسته‌ای به او داده‌ایم. واژه‌هایی که در دفتر شاعران دیگر یافت می‌شوند ولی هنرمندی صاحبان آن دفترها به هنرمندی شاعر «عکاس غایب است» نمی‌رسد؛

«اسراف چشم!

افراط در ذوق زیبایی!

عزیز من

کفاف نمی‌دهد،

عمر تمام آدمیان

به تماشای این همه ملکوت،

تردید نکن!

رزق تو از زیبایی جهان

به تو خواهد رسید»

(همان ص 134)

یکی دیگر از ویژگی‌های شعری شاعر مضمون‌یاب ما توجه به عرفان و نشاندن مخاطب کنار واژه‌هایی است که رنگ و بوی خدا می‌دهد. رضایی‌نیا می‌کوشد تا در رابطه‌ای که بین شعر و مخاطب آگاه شعرش برقرار می‌کند او را به خدای تعالی نزدیک کند؛

«صیادی را می‌شناسم

که شب همه شب

مضمون‌های نایاب صید می‌کند

از لبان طوفان

و صبح دمان

خسته از مکاشفه کلمات

بر ساحل می‌افتد؛

قایقش لبریز...

و من- بی‌آن که بداند -

سبدی پر می‌کنم از صید شبانه او،

رزق روح من است

این کلمات پرشور؛

«یا حق!... یا هو!

یا من لاهو، الاهُو!..»‌

(همان ص 131و 130)

رضایی‌نیا که خودش منتقد فکوری در حوزه شعر است در استفاده از کلمات نهایت دقت و ظرافت را دارد. به برش دیگری از اشعار او از کتاب تازه منتشر شده «عکاس غایب است» دقت کنید تا به هوشمندی وی در به کار گیری هنرمندانه وی از واژه‌ها پی ببرید؛

«شب همه شب

گوشه‌ای از این ساحل صبور

پلک بر پلک می‌نهد؛

در حواشی درختان کهن

بر نرمای ماسه‌ها

هم‌سخن ستاره و ماه،

همدم او در شگفت امواج،

صبحدمان

با دریا وضو می‌گیرد،

سجاده بر نسیم گستراند،

تعقیبات پرندگان دریا را می‌خواند،

حرز یمانی

در روح می‌دهد،

و به سمت قبله

محو می‌شود؛

در مکاشفه ملکوت!

*

لبخند می‌زند

وقتی عابران شنگول فرامدرن

جنون زده می‌خوانندش،

و هم‌چنان سیر می‌کند

در سلوک خوشدلانه خویش،

بر آستانه نرگستان محبوب،

*

انبانش اگرچه تهی،

امّا

سلطان جهان اوست

که به دل دریایی‌اش سپرده‌اند؛

خزانه‌های غیب را

هرچه بخواهد!»

(همان ص 148-146)

وجود ترکیب‌ها و واژه‌های عمیق مذهبی در اشعار این کتاب دیدنی است. شاعر شیعی و دریادل آخرین صفحات کتاب زیبای «عکاس غایب است» را به حضرت ولی‌عصر (عج) تقدیم کرده است تا از این رهگذر بگوید یکی از راه‌هایی که وی برای آن شعر می‌گوید‌ «فرهنگ انتظار» است. به عنوان حسن ختام معرفی کوتاه از کتاب اخیر رضایی‌نیا این شعر را می‌آوریم و برای سراینده خوش‌ذوق آن روزهای پرشعری را آرزومندیم:

«تاریک، تاریک، تاریک...

ابهام ابهام ابهام ...

جمعه...تا جمعه...تا جمعه

در مه

با چشم‌های در خون نشسته می‌خوانیم؛

ما

این سوی دریاها؛

«رخ‌ نمی‌نمایی،

آی...

مردم دستانِ توفان واپسین»

(همان ص 162)




آخرین اخبار و تصاویر اقتصادی را در سرویس اقتصاد صراط بخوانید.


منبع: فارس
برچسب ها: عکاس باران شعر صراط