۰۲ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۹
در شب شکاف کعبه

پدرم، آسمانی‌ شدنت مبارک

امشب رجب به نیمه می‌رسد و با شکافتن کعبه، علی(ع) متولد می‌شود، جا دارد در این روز بزرگ، یادی از پدران آسمانی ایران اسلامی کنیم که با جان خود خریدار آسایش ما شدند.
کد خبر : ۱۱۳۷۲۲

صراط: ، امشب تولد امیرمؤمنان علی(ع) مصادف با روز پدر است و در این روز مقدس جا دارد یادی از پدران از دست رفته شهیدی کنیم که رفتند و خاطره‌ای بس شیرین و به یاد ماندنی را در ذهن‌ها به یادگار گذاشتند.

پدرم هر شب که سر بر بالین می‌گذارم تمام خاطرات کودکی و نوجوانی را مرور می‌کنم تا تو را در گوشه‌ای ‌از خاطراتم پیدا کنم.

بابا همه خاطراتم برمی‌گردد به زمانی که آخر شب‌ها با لباس‌های خاکی اما با لبخند می‌آمدی چقدر شیرین بود لحظه‌هایی که دستانت را باز می‌کردی تا مرا در آغوش بگیری.

اما همه این شب‌ها یک طرف و امشب یک طرف، از دیشب دلم گرفته و به دنبال تو می‌گردم تا تو را در گوشه‌ای پیدا کرده و دستان گرمت را بفشارم و تمام دردهای این سال‌ها و بغض‌هایی که از دوریت در گلویم مانده را بشکنم.

کاش بودی تا می‌دیدی در نبودنت چقدر احساس بی‌پناهی می‌کنم از تمام لحظه‌هایی که باهم بودیم به لحظه‌هایی فکر می‌کنم که دستانت را با افتخار می‌گرفتم و راه میرفتم، وای که چقدر قشنگ بود لحظه‌هایی که بودی و خیالم از همه چیز راحت بود به هیچ چیز فکر نمی‌کردم جز تو...

بابا! آخر مگر می‌شود تمام دلتنگی این سال‌ها را برایت در یک جمله بنویسم؟ امشب در این شب شاد دلم آشوب است در هر گوشه خلوتی که پیدا می‌کنم دور از چشم مادر برایت گریه می‌کنم آخر مادر هم غمگین است اما به روی خودش نمی‌آورد چرا که از وقتی که رفتی تمام بار سنگین زندگی را بر دوش کشیده و قامتش خمیده شده.

بابا! برایت اعتراف می‌کنم که من هم دوست دارم کادو بخرم اما نمی‌دانم چطور و برای چه کسی بخرم،

خدایا! کاش پدرم برای لحظه‌ای در کنارم بود تا دوباره گرمی نفس‌هایش را حس کنم کاش نگاه دوباره‌اش را می‌توانستم تجربه کنم.

بابای خوبم؛

شاید نتوانم تو را ببینم اما در هر قدمی که برمی‌دارم تو در کنارم هستی من با تو زمزمه‌ می‌کنم تمام عشقمان را و تمام دوست‌داشتنمان را.

بابا! امروز تمام روز را مرور می‌کردم آخرین لحظه رفتنت را، کاش می‌دانستم برایت بگویم چه حالی دارم انگار در بیابانی تنها هستم که به دنبال پناهی است تا او را از کابوس تنهایی نجات دهد.

یادم می‌آید صبح‌ها که می‌رفتی از شیشه پنجره نگاهت می‌کردم و تو برایم دست تکان می‌دادی اما سال‌هاست که از پنجره نگاه می‌کنم اما بابایی نیست که دست تکان دهد.

بابا! باغچه خانه و درخت هلویی که کاشتی به بار نشسته، سبز شده و من هر روز کنار درخت هلو می‌نشینم برایت قرآن می‌خوانم تا بدانی که تو فراموش نشدی و به آغوش زمان نرفتی بلکه یاد و روح تو هر لحظه در ذهنم زنده است و یاد تو هر روز سبزتر از باغچه کوچک خانه‌مان در ذهنم می‌شود.

هر چه فکر کردم دیدم نمی‌توانم خودم را ناامید کنم برایت گل می‌خرم امروز برایت می‌آورم و می‌خندم به یاد قهقهه‌هایی که باهم میزدیم، به یاد خنده‌های مسیر مدرسه که دستانم را می‌گرفتی و باهم می‌رفتیم و تو برایم تعریف می‌کردی و من می‌خندیدم بدون ترس از بی‌کسی و تنهایی.

بابا،

تو به من یاد دادی تا استوار باشم و در سختی‌ها، نشکنم

بابا، قول می‌دهم به تو تا همیشه خوب باشم،

فقط برایم دعا کن، آخر تو نزد خدا انتخاب شده‌ای،

مطمئن هستم که دعای تو را قبول می‌کند پس برایم دعا کن و برای تمام دخترانی که بغض‌های پنهانشان را در پس خنده‌هایشان خفه می‌کنند تا نشکنند و استوار بمانند.

منبع: فارس
خبر فوری

بالگرد حامل ابراهیم رئیسی در آذربایجان شرقی دچار سانحه شد/ تلفات جانی این حادثه مشخص نیست