صراط:در این فیلمها، عمق صحنه از نظر بصری، فاقد اهمیتی معادل عمق صحنه در سینماست یعنی وضوح جزئیات در عمق صحنه چندان مهم نیست و بیشتر اجتماع رنگها و سایهروشنها مهماند و برجستهسازی شخصیت مرکزی قصه که مرد یا زن سیاسی محور فیلم است.
(تذکر ضروری: ممکن است سه بُعدی شدن برخی یا اغلب این فیلمها در آینده دور یا نزدیک رویکردهای بصری خاص خود را به این فیلمها ببخشد و عمق صحنه را دستخوش ِ کارکرد تازهای در این حوزه سازد اما تا آن روز -کمابیش- در، بر همین پاشنه خواهد چرخید.)
کلام در فیلمهای تبلیغاتی انتخاباتی حضور چشمگیری دارد و حضور منولوگ البته بیشتر است مگر در مواردی که گذشتهی هنری نامزد انتخاباتی ایدههای تازهای را به این گونه آثار ببخشد. در فیلمهای انتخاباتی دور دوم ریاست جمهوری رونالد ریگان، رسماً دیالوگ جای مونولوگ را گرفت و دیالوگنویسان حرفهای ژانر ملودرام وارد صحنه شدند تا تصویری رمانتیک از وی و زندگی خانوادگیاش ارائه دهند. تصویری که آشکارا در تضاد با نقشهای ریگان در ژانرهای مردانه و عموماً خشنی بود که او در کارنامه سینمایی خود داشت. پس از پایان دوران ریگانیسم ،فیلمنامهنویسان فیلمهای تبلیغاتی بعدی بارها خواستند موفقیت آن فیلمها را در حوزه ملودرامهای تبلیغاتی تکرار کنند اما موفقیت نسبی داشتند چون مردان سیاسی این فیلمها و همسران و دخترانشان سابقه بازیگری نداشتند و به جای آنکه با «پیشالگو»ی سینمایی این ژانر منطبق شوند علناً مردی سیاسی بودند با علایق خانوادگی نه مثلاً مردی عادی از یک زندگی عادی که رویای امریکایی-هالیوودی را برای مردم تجسم بخشند و یادآور راک هودسن یا بوگارت یا کلارک گیبل یا حتی جان وین در لحظههای گرم و احساسی باشند. از این نکته میتوان به این اصل رسید که بازیگری در فیلمهای تبلیغاتی به اندازه دیگر عوامل ساخت فیلم مؤثر است.
در فرانسه، به دلیل گرایش عمومی کاندیداها به حوزههای هنری ،فیلمسازان توجه خود را معطوف گرایشات حرفهای آنها کردند. ژیسکاردستن نوازنده پیانو بود و نشان دادن او در حال نواختن پیانو با انتخاب زوایایی از نگاه دوربین که یادآور سکانسهای مشهور نواختن پیانو در تاریخ سینما بود این فیلمهای تبلیغاتی را به آثار الگوساز در این حوزه بدل کرد.این الگو در امریکا در مورد بیل کلینتون به کار گرفته شد و ساکسیفوننوازی او جای بازیگری ریگان را گرفت.
در ایران،به دلیل علاقه مفرط ایرانیان به ملودرام بهترین فیلمهای تبلیغاتی در این حوزه عموماً با مایههایی از این ژانر همراه بوده و حتی زمانی که در استودیو و به شکل پرسش و پاسخ شکل گرفته (فیلم تبلیغاتی محمد خاتمی در دور نخست ریاستجمهوریاش) با گریزی به منولوگی احساسی و البته شاعرانه،تأثیر «پیشالگو»های آشنا برای مخاطبان ایرانی را تکرار کرده است.
موسیقی در فیلمی انتخاباتی تأثیری گاه بیشتر از دیگر عوامل دارد و در تعامل مستقیم با شخصیت محوری فیلم است. یادمان باشد که این فیلمها یک وجه مشترک با فیلمهای تبلیغاتی ورزشی دارند و آن هم عنصر ستارهسازی هر دو است و در ستارهسازی غلبه بر ذهن مخاطبان و مفتونسازی این ذهن در درجه نخست اهمیت است. ستارگان حضوری انفجاری و آنی دارند و غروبشان هم آنیست و در حوزه سیاست و ریاستجمهوری یا فرمانداری ایالت،این حضور انفجاری در محدوده برگزاری انتخابات است و تداوم آن نیازمند شارژ بیشتر تبلیغاتی و البته بازی آنها در زمین بازی (همچون ستارگان ورزشی) است.
فیلمهای تبلیغاتی البته یک وجه مشترک دیگر هم با خویشاوند خود یعنی سینما دارند اگر با نشانهشناسی فرهنگی-اجتماعی هر کشور هماهنگ نشوند و بومیسازی نشوند نتیجه عکس میدهند.