"صراط" / وبلاگستان - «یارمحمدی» نویسنده وبلاگ "بنده نامه" در آخرین بروز رسانی وبلاگ خود چنین نوشت:
حديث معروفی است كه علم سه پله و سه مرحله دارد . انسان همينكه به مرحله اول آن می سد مغرور می شود و تكبر میكند ، معلوماتش در نظرش جلوه می كند ، خود را از همه چيز و همه كس برتر و بالاتر میبيند ( اين مرحله مرحله علم بينی و خودبينی است ) . تا به مرحله دوم می رسد.
در اين مرحله بر معلوماتش افزوده میشود ، عظمت خلقت و آفرينش در برابرش نمودار می شود ، خود را و معلومات خود را در برابر دستگاه عظيم آفرينش كوچك میبيند و حالت تواضع در او پيدا میشود ( اين مرحله مرحله واقع بينی وجهان بينی است ، از علم بينی به جهان بينی می رسد) ، به جای آنكه به معلومات خود نظر افكند به جهان نظر میكند و با آن معلومات جهان را اندازه می گيرد.
تا آنكه قدم به مرحله سوم می گذارد . در اين مرحله می فهمد كه هيچ چيز نمی داند ( « علم انه لا يعلم شيئا » ) - اين مرحله مرحله بهت و حيرت است - . در اين مرحله همين قدر می فهمد كه مقياسهای فكری و مترو شاقولهای فكری كه او در كيسه فكر خود تهيه كرده كوچكتر و نارساتر از اين است كه بتواند جهان عظيم را با آنها متر كند و اندازه بگيرد .می داند و می فهمد كه مقياسهای علم و فكر او برای يك محيط محدود زندگی خودش فقط صحيح است به كار برده شود نه بيشتر.
گمان می كنم اين بيت از مولوی باشد در ديوان شمس:
حاصل عمرم سه سخن بيش نيست / خام بدم ، پخته شدم ، سوختم
اين مرد عارف دوره سلوك روحانی و عقلانی خود را مجموعا در سه مرحله خلاصه كرده : دوره خامی ، دوره پختگی ، دوره سوختگی . دوره خامی و غرور وتكبر و علم بينی را بسياری دارند ، ولی آيا كسی به دوره پختگی و به دوره سوختگی برسد مطلب ديگری است .
همان طوری كه انسان گاهی به مال خود مغرور می شود و جنون ثروت او را می گيرد ، خيال می كند مال و ثروت كه به چنگ آورده او را از همه چيز بی نياز می كند و می تواند او را در دنيا مخلد سازد (( يحسب أن ماله أخلده ))
یا گاهی به جاه و مقام خود مغرور می شود ، جنون جاه و مقام بر مغزش مستولی می گردد ، به طغيان و فساد در روی زمين می پردازد ، كوس "أنا ربكم الاعلی" می زند ، همين طور هم گاهی غرور علم بر انسان مسلط می شود و يك نوع جنون بر او مستولی می كند ، با اين فرق كه جنون ثروت و قدرت ، از ثروت زياد و قدرت زياد پيدا می شود و جنون علم ، از علم كم و ادراك ضعيف .
می گويند هر چيزی وجود ناقصش بهتر است از عدم محض ، مگر علم كه هيچ نداشتنش از ناقص داشتنش بهتر است ، زيرا علم ناقص جنون آور و سكر آور و مست كننده است ، البته مال و جاه هم جنون آور و سكر آورند ، اما جنون اينها اززيادی پيدا می شود بر خلاف سكر علم و جنون علم كه از كمی و نقص آن بر می خيزد نه از زيادی ، و همين سكر و مستی منشأ تكذيبهايی به حقايق میشود ...
حديث معروفی است كه علم سه پله و سه مرحله دارد . انسان همينكه به مرحله اول آن می سد مغرور می شود و تكبر میكند ، معلوماتش در نظرش جلوه می كند ، خود را از همه چيز و همه كس برتر و بالاتر میبيند ( اين مرحله مرحله علم بينی و خودبينی است ) . تا به مرحله دوم می رسد.
در اين مرحله بر معلوماتش افزوده میشود ، عظمت خلقت و آفرينش در برابرش نمودار می شود ، خود را و معلومات خود را در برابر دستگاه عظيم آفرينش كوچك میبيند و حالت تواضع در او پيدا میشود ( اين مرحله مرحله واقع بينی وجهان بينی است ، از علم بينی به جهان بينی می رسد) ، به جای آنكه به معلومات خود نظر افكند به جهان نظر میكند و با آن معلومات جهان را اندازه می گيرد.
تا آنكه قدم به مرحله سوم می گذارد . در اين مرحله می فهمد كه هيچ چيز نمی داند ( « علم انه لا يعلم شيئا » ) - اين مرحله مرحله بهت و حيرت است - . در اين مرحله همين قدر می فهمد كه مقياسهای فكری و مترو شاقولهای فكری كه او در كيسه فكر خود تهيه كرده كوچكتر و نارساتر از اين است كه بتواند جهان عظيم را با آنها متر كند و اندازه بگيرد .می داند و می فهمد كه مقياسهای علم و فكر او برای يك محيط محدود زندگی خودش فقط صحيح است به كار برده شود نه بيشتر.
گمان می كنم اين بيت از مولوی باشد در ديوان شمس:
حاصل عمرم سه سخن بيش نيست / خام بدم ، پخته شدم ، سوختم
اين مرد عارف دوره سلوك روحانی و عقلانی خود را مجموعا در سه مرحله خلاصه كرده : دوره خامی ، دوره پختگی ، دوره سوختگی . دوره خامی و غرور وتكبر و علم بينی را بسياری دارند ، ولی آيا كسی به دوره پختگی و به دوره سوختگی برسد مطلب ديگری است .
همان طوری كه انسان گاهی به مال خود مغرور می شود و جنون ثروت او را می گيرد ، خيال می كند مال و ثروت كه به چنگ آورده او را از همه چيز بی نياز می كند و می تواند او را در دنيا مخلد سازد (( يحسب أن ماله أخلده ))
یا گاهی به جاه و مقام خود مغرور می شود ، جنون جاه و مقام بر مغزش مستولی می گردد ، به طغيان و فساد در روی زمين می پردازد ، كوس "أنا ربكم الاعلی" می زند ، همين طور هم گاهی غرور علم بر انسان مسلط می شود و يك نوع جنون بر او مستولی می كند ، با اين فرق كه جنون ثروت و قدرت ، از ثروت زياد و قدرت زياد پيدا می شود و جنون علم ، از علم كم و ادراك ضعيف .
می گويند هر چيزی وجود ناقصش بهتر است از عدم محض ، مگر علم كه هيچ نداشتنش از ناقص داشتنش بهتر است ، زيرا علم ناقص جنون آور و سكر آور و مست كننده است ، البته مال و جاه هم جنون آور و سكر آورند ، اما جنون اينها اززيادی پيدا می شود بر خلاف سكر علم و جنون علم كه از كمی و نقص آن بر می خيزد نه از زيادی ، و همين سكر و مستی منشأ تكذيبهايی به حقايق میشود ...