۱۸ آبان ۱۳۹۲ - ۰۹:۱۸

آیا حاکمان دینی و سیاسی از هم جدا هستند؟

بر طبق مبانی و آموزه های روایی، اهل بیت علیهم السلام نه فقط الگوی معرفتی، اخلاقی و معنوی مردم محسوب می‌شوند، بلکه حکمت الهی و جامعیت شخصیت ایشان مقتضی است آن ذوات مقدسه حاکمیت سیاسی جامعه را نیز عهده‌دار شدند.
کد خبر : ۱۴۱۲۸۷

صراط: |یادداشتی از حجت‌الاسلام و المسلمین سید سجاد ایزدهی، استادیار و مدیر گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی درباره‌ی نسبت پیشوایی دینی و رهبری سیاسی در اندیشه‌ی اسلامی|

در خصوص غایات دین و گستره‌ی حضور آن در عرصه‌ی جامعه دو تلقی متفاوت ارائه شده است. بر اساس برداشتی از دین، برخی بر این باور شدند که هدف پیامبران از دین چیزى جز دعوت به خدا و آخرت نبوده است1 و از این روی معتقدند دین هیچ‌گونه رسالتى در خصوص اداره‌ی دنیا و دخالت در سیاست و امثال آن ندارد.2 لذا گستره‌ی دخالت دین را در معنویت و اخلاق، محدود می­‌دانند. بر اساس این مدعا که به جدایی نظری عرصه‌ی دین‌داری از گستره‌ی سیاست‌ورزی محدود نشده بلکه به تفکیک عملی دین از سیاست خواهد انجامید، جایگاه پیشوایان راستین اسلامی به اداره‌ی امور جامعه و ولایت و سرپرستی همه جانبه‌ی آن ارتباط نیافته بلکه آنان فقط الگوهای عملی مردم در رویکرد اخلاقی و معنوی خواهند بود.

داعیه‌داران سکولاریسم، تلاش بسیاری در تبیین مدعای جدایی دین از سیاست و اجتماع نموده و رویکردهای متفاوتی در این خصوص ارائه کرده­‌اند. با وجود تنوع در قرائت­‌های موجود در سکولارسیم، آن‌چه در همه‌ی این قرائت‌ها مورد پذیرش قرار می‌گیرد، نفی حاکمیت پیشوایان دینی در منصب رهبری سیاسی جامعه است. بر این اساس، پیشوایان دینی (اعم از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام و فقیهان شیعه در عصر غیبت) تنها الگوهای معنوی مردم محسوب شده و پیشوایی سیاسی آنان مورد انکار قرار می­‌گیرد. مطابق همین مدعا هرچند برخی از این پیشوایان مانند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، حضرت علی علیه‌السلام و امام حسن علیه‌السلام در برهه‌ای از تاریخ در جایگاه رهبری سیاسی قرار گرفته و عملاً ریاست و سیاست یک جامعه و کشور را برعهده گرفته­‌اند، لکن این امر موجب نمی­‌شود سیاست‌ورزی و اداره‌ی حکومت، امری دینی تلقی شود؛ بلکه آنان چون انسان­‌های شایسته­‌ای بوده و توانایی اداره‌ی جامعه را دارا بودند در مرحله­‌ای از تاریخ با اقبال مردم مواجه شده و از سوی مردم بدین منصب گمارده شده­‌اند. علی عبدالرازق، اندیشمند مصری از جمله افرادی است که بر این مدعا استدلال کرده و ضمن استناد به برخی آیات قرآن، حاکمیت سیاسی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را مورد انکار قرار داده و ایشان را در نهایت اسوه‌ای معنوی و اخلاقی معرفی می­‌نماید.

در پاسخ به این مدعا باید گفت:

حضرت علی علیه‌السلام ضمن مفروض انگاشتن ولایت الهی خود، مقبولیت مردمی را شرط به فعلیت رسیدن این ولایت اعلام داشته‌اند: «رسول خدا مرا متعهد به پیمانى کرد و فرمود: اى پسر ابوطالب، ولایت امت من حق تو است. اگر به درستى و عافیت تو را ولى خود کردند و با رضایت درباره‌ی تو به وحدت نظر رسیدند امر ایشان را بر عهده گیر و بپذیر. اما اگر درباره‌ی تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خودشان واگذار؛ زیرا خدا گشایشى به روى تو باز خواهد کرد.»

بر اساس مبانی قرآنی و مطابق آیاتی از قرآن، حکومت در اصل متعلق به خداست و هیچ کسی شریک خداوند در حاکمیت نیست.3 و کسانى که خودشان را داراى حکومت مستقل از خدا مى‌دانند یا به شکلی تفکیکی، حکومت بر دل‌هاى مردم را متعلق به خدا و حکومت بر جامعه را متعلق به خودشان مى‌دانستند، شرکاء الله هستند که خدا آن‌ها را رد مى‌کند: «و لایشرک فى حکمه احدا».4 مطابق منطق توحید، هیچ‌کس با خداوند در مقوله‌ی حکومت شریک نخواهد بود: «و ما لکم من دون الله من ولى».5 بلکه هیچ ولى‌اى غیر از خدا برای انسان‌ها وجود ندارد.6

طبیعی است حاکمیت خدا وقتى در زمین تحقق می­‌یابد که انسانى از طرف خداى متعال عملاً و در واقعیت جامعه زمام قدرت مردم را به‌دست بگیرد. بر اساس همین منطق حضرت علی علیه‌السلام در پاسخ به خوارج که با شعار «لاحکم إلا لله» حکمیت را پیشنهاد داده بودند، می­‌فرمایند گرچه منطق حاکمیت انحصاری خداوند درست است، لکن این بدان معنا نیست که «لا امرة الا لله» یعنی امارت و فروانروایی بدون واسطه هم از آنِ خداوند باشد؛ بلکه حاکمیت الهی در جامعه باید ذیل حکومت و ولایت یک انسان مجسم شود که مورد رضایت و تنفیذ خداوند قرار گرفته باشد. چنان­‌که در قرآن از قول مؤمنین خطاب به خداى متعال آمده است «و اجعل لنا من لدنک ولیاً»7 براى ما از سوى خود، ولى و حاکم قرار بده. و در آیه‌ى دیگر مى‌فرماید که «انما ولیکم الله و رسوله»؛8 ولى شما خدا و رسول‌اند؛ طبیعی است همراهی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم با خداوند به معنای شراکت ایشان با خداوند نیست. زیرا خدا شریک‌پذیری ندارد. بلکه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نایب، جانشین و مظهر حاکمیت و ولایت خدا در زمین است.

دوم: توجه توأمان اسلام به دنیا و آخرت

برخلاف دین­‌هایی مانند مسیحیت که بی­‌اعتنایی به دنیا و شئون زندگی را ترغیب کرده و سویه­‌ای آخرت‌مدار به دین داده­‌اند، دین اسلام به عنوان دین خاتم که ادله‌ی بسیار عقلی و نقلی بر جامعیت آن (برای همه‌ی افراد، همه‌ی زمان­‌ها و مکان­‌ها و همه‌ی شئون زندگی) گواهی می­‌دهد، با نفی سکولاریسم، دین را در همه‌ی ارکان و عرصه­‌های جامعه حاضر دانسته و در هر شرایط و موقعیتی، حکم و توصیه­‌ای مشخص ارائه می­‌نماید. اگرچه موارد بسیاری از آموزه­‌های دین به آخرت­‌گرایی اختصاص دارد، اما این، یک روی سکه بوده و آخرت­‌گرایی اسلام به عنوان سویه‌ی دیگر دین9 از متن زندگی و مسئولیت­‌های دنیوی می­‌گذرد. این آموزه­‌ها حجم وسیعی از دین اسلام را شامل می­‌شود:

وظایف اجتماعی مؤمنین

در آیات قرآن، هدف پروردگار از ارسال رسل، اقامه‌ی قسط فرض شده و علاوه بر کتاب، به «میزان» و «حدید» نیز بدین جهت اشاره می­‌شود،10 مؤمنان به قیام براى‌ خدا و براى قسط11 دعوت شده و آنان به اجتناب از طواغیت،12 اطاعت از اولی‌الامر به عنوان جانشینانی که دنباله‌روی خدا و رسول‌اند،13 جهاد در راه خدا14 و تجهیز قوا براى مقابله با دشمنان15 دعوت می­‌شوند، ‌به حفظ وحدت و جلوگیرى از تفرقه در جامعه‌ی اسلامى،16 شفقت نسبت به مسلمانان و دشمنی و شدت با کفار،17 تعاون‌،18 مشورت‌ در امور عمومی و حکومتی توصیه شده19 و از مسلمانان به عنوان بهترین امت به جهت انجام وظیفه‌ی اجتماعى امر به معروف و نهى از منکر یاد شده است.20

ظرفیت سیاسی فقه شیعه

آیات، روایات و کتب فقه شیعه پُر است از مباحث و ابوابی مانند «بیعت و اطاعت نسبت به حاکم مشروع»، «سربرتافتن از فرامین نامشروع حاکمان»، «جهاد در راه تحقق حاکمیت اسلام»، «دفاع از کیان اسلامی»، «نصیحت نسبت به ائمه‌ی مسلمین»، «اقامه‌ی حدود شرعی نسبت به متخلفان از شرع» و «دریافت خمس و زکات به عنوان مالیات حکومتی» که یا خود امری سیاسی ـ اجتماعی هستند و یا این که پى‌آمدهاى کاملاً سیاسی ـ اجتماعى دارند.

نکته‌ی قابل توجه در خصوص این موارد این است که نه فقط آموزه­‌های دینی، این‌گونه مسائل سیاسی و حکومتی را مورد توجه و عنایت قرار داده­‌اند، بلکه تصدی این امور که غالباً مستلزم تشکیل یا اداره‌ی حکومت است در فقه شیعه به حاکم مشروع منصوب از جانب خداوند (امام معصوم علیه‌السلام و نائبان ایشان در عصر غیبت یعنی ولی فقیه) واگذار شده است.

سوم: عدم جدایی حاکمان دینی و سیاسی در صدر اسلام

سیر تاریخی تأسیس، تبیین و تثبیت اسلام از زمان بعثت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در صدر اسلام تا زمان خلفا و حضرت علی علیه‌السلام نیز بر عدم جدایی حاکمان دینی و سیاسی و مداخله‌ی فعالانه‌ی حاکمان و متولیان دین در عرصه‌ی سیاست گواهی می­‌دهد. در این قضیه اختلافی میان شیعه و سنی نیز وجود ندارد. از این روی، سیره‌ی سیاسی اهل سنت به رویکرد خلفا در صدر اسلام مستند است. اهل سنت با محور قراردادن رفتار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و خلفا و ضرورت الگوگیری از آن­‌ها در رفتار سیاسی، اموری چون خاستگاه مشرعیت و شیوه‌ی حکمرانی در حکومت مطلوب را به عملکرد خلفا مستند می­‌سازند. شواهد تاریخی نیز حاکی از آن است که اولین زمزمه­‌ها در تفکیک حاکمیت سیاسی و پیشوایی دینی به سلطنت معاویه بازمی­‌گردد که پس از وی مورد تبعیت قرار گرفته و خلافت خلفای بنی­‌امیه و بنی­‌عباس نیز بدین صورت بوده است. این در حالی است که پیش از آن، کوچک­ترین تردید و ظنى در میان مسلمانان در این باره وجود نداشته است.

برترین شاهد الگوی پیشوایی امامان معصوم، منصوب شدن حضرت علی علیه‌السلام در ماجرای غدیر خم است. حضرت رسول صلوات‌الله‌علیه، حضرت علی علیه‌السلام را با استناد به وحى، به عنوان جانشین خویش در جامعه معرفی کرده و از مردم بدین خاطر بیعت گرفتند: «همان‌گونه که من بر شما، از خودتان ولایت و اختیار بیشترى دارم، على هم چنین رهبرى و ولایتى بر شما دارد.»

چهارم: احادیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره خاستگاه مشروعیت حاکمان

برخلاف آن‌چه در خصوص رویکرد حضرت علی علیه‌السلام در خصوص حکومت ارائه شد، روایات بسیاری از آن حضرت وجود دارد که ایشان، خاستگاه مشروعیت حاکمان (به صورت عام) و حاکمیت خویش (به صورت خاص) را به انتصاب الهی مستند کرده­‌اند. برخی از این روایات از نظر می‌گذرد:

1. حضرت در خطبه‌ی شقشقیه یکی از علل عمده‌ی به­‌دست گرفتن حکومت را پیمانی معرفی می­‌نمایند که خداوند از عالمان و پیشوایان دینی گرفته است که مطابق آن، آنان نمی­‌بایست بر ظلم ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نمایند: «اگر به خاطر حضور توده‌هاى مشتاق بیعت‌کننده و اتمام حجت بر من به خاطر وجود یار و یاور نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانى که خداوند از دانشمندان و علماى (هر امت) گرفته که: «در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمدیده و مظلوم سکوت نکنند»، مهار شتر خلافت را بر پشتش مى‌افکندم (و رهایش مى‌نمودم)»21

2. مجموعه روایاتی از آن حضرت نقل شده است که مطابق آن، حاکمیت سیاسی، حق ایشان بوده است. ابن ابى‌الحدید این روایات را متواتر اعلام کرده و برخی از آن‌ها را ذکر می­‌نماید؛ از جمله آن‌که حضرت می‌فرمایند: «برای ما حقی است. اگر آن را به ما بدهند، می­‌گیریم و اگر از ما منع کنند، از آن چشم می­‌پوشیم»22

3. برترین شاهد در خصوص الگوی پیشوایی امامان معصوم علیهم‌السلام، منصوب شدن حضرت علی علیه‌السلام در ماجرای غدیر خم است. حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پس از آن که ولایت و سرپرستی خویش بر جامعه را بر مردم متذکر شدند، حضرت علی علیه‌السلام را با استناد به وحى، به عنوان جانشین خویش در جامعه معرفی کرده و از مردم بدین خاطر بیعت گرفتند: «ألَسْتُ أوْلَى بِکمْ مِنْ أَنْفُسِکم. مَنْ کنْتُ مَولَاهُ فَهذَا عَلِىٌّ مَوْلاهُ؛23 همان‌گونه که من بر شما، از خودتان ولایت و اختیار بیشترى دارم، على علیه‌السلام هم چنین رهبرى و ولایتى بر شما دارد.»

استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه‌ها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربۀ ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راه‌های نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‌ای کارگر شد... (امام خمینی رحمه‌الله، منشور روحانیت)

ناگفته نماند این دسته از روایات که امامان معصوم علیهم‌السلام را پیشوایان سیاسی جامعه فرض کرده و بر خاستگاه مشروعیت سیاسی حضرت علی علیه‌السلام عنایت دارد، در نقطه مقابل روایاتی که بر جایگاه مردمی ولایت ایشان دلالت دارند قرار ندارد، بلکه این روایات بر مقبولیت مردمی در کنار خاستگاه مشروعیت الهی تأکید می­‌نماید. در روایتی که از حضرت علی علیه‌السلام نقل شده است ضمن مفروض انگاشتن ولایت الهی خود، مقبولیت مردمی را شرط به فعلیت رسیدن این ولایت اعلام داشته‌­اند: «رسول خدا مرا متعهد به پیمانى کرد و فرمود: اى پسر ابوطالب، ولایت امت من حق تو است. اگر به درستى و عافیت تو را ولى خود کردند و با رضایت درباره‌ی تو به وحدت نظر رسیدند امر ایشان را بر عهده گیر و بپذیر. اما اگر درباره‌ی تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خودشان واگذار؛ زیرا خدا گشایشى به روى تو باز خواهد کرد.»24

بنابراین مروری به مبانی دینی و آموزه‌های روایی و سیره‌ی ثابت اهل بیت علیهم‌السلام، مفید این معناست که ایشان نه فقط الگوی معرفتی، اخلاقی و معنوی مردم محسوب می‌شوند، بلکه حکمت الهی و جامعیت شخصیت ایشان مقتضی است آن ذوات مقدسه حاکمیت سیاسی جامعه را نیز عهده‌دار شده و از این روی، سیره‌ی حکومتی آنان نیز الگوی دینی مسلمانان محسوب می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. بازرگان، مهدى، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ص 36.

2. سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، ص181ـ191 با تلخیص.

3. و لم یکن له شریک فى الملک، سوره اسراء، آیه‌ی 111

4. سوره‌ی مبارکه‌ی کهف، آیه‌ی 26

5. سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، آیه‌ی 107

6. قل اغیرالله اتخذ ولیاً فاطر السموات و الارض، سوره‌ی مبارکه‌ی انعام، آیه‌ی 14

7. سوره‌ی مبارکه‌ی نساء، آیه‌ی 75

8. سوره‌ی مبارکه‌ی مائدة، آیه‌ی 55

9. حرِّ عاملی، وسائل الشیعه، ج12، ص49، باب 28 من ابواب التجارة و مقدماتها، ح2

10. سوره‌ی مبارکه‌ی حدید، آیه‌ی 25

11. سوره‌ی مبارکه‌ی نساء، آیه‌ی 135

12. سوره‌ی مبارکه‌ی نحل، آیه‌ی 36

13. سوره‌ی مبارکه‌ی نساء، آیه‌ی 59

14. سوره‌ی مبارکه‌ی نساء، آیه‌ی 75

15. سوره‌ی مبارکه‌ی انفال، آیه‌ی 60

16. سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران، آیه‌ی 103 و 105 ؛ سوره‌ی مبارکه‌ی انفال، آیه‌ی 46

17. سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات، آیه‌ی 29

18. سوره‌ی مبارکه‌ی مائده، آیه‌ی 2

19. سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران، آیه‌ی 159

20. سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران، آیه‌ی 110

21. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 3 (شقشقیه)

22. شرح نهج‌البلاغه ابن أبی الحدید، ج‌9، ص 307ـ 306

23. حسین بروجردی، جامع احادیث الشیعة، ج23، ص742

24. مستدرک الوسائل، ج11، ص78



منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی


برچسب ها: حاکمان دینی سیاسی