۰۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۹
ایرج فتح الهی

گذر اصلاح طلبان از فریز

کد خبر : ۱۶۵۷۵۹
سالی که خاطره اش نیز دل آزار است

انتخابات سال ۱۳۸۸ و بروز ناآرامی های پس از آن، تجربیات گرانقدری با خود همراه داشت؛ تجربیاتی هم برای انتخاب کنندگانی که با حضور خود پای میز انتخابات تلاش کردند برای رسیدن به منویات خود دموکراسی را مشق کنند و هم برای کسانی که خود را در معرض انتخاب گذاشتند تا شاید با حضورشان، گره های موجود در مدیریت کلان ایران باز شود.

اما علیرغم آنکه ایران کشوری فرهنگی است و انقلاب ایران نیز انقلابی اعتقادی و فرهنگی بوده و انتظار می رود این تعهد به فرهنگ مداری و اخلاق گرایی علاوه بر ساری بودن در جریانات عادی کشور، در برهه های خاص تصمیم گیری تبلور و ظهور و بروزی خاص یابد، اما اینگونه نشد و شد آنچه که هنوز هم بیان اتفاقات سال فتنه و آشوب و خواب های پریشان کشورهای خارجی و عوامل و دل دادگان داخلیشان، دل دردمندان را به درد می آورد.

اردوکشی و پهن کردن حامیانی آگاه و ناآگاه در خیابان

به هر تقدیر بی اخلاقی هایی توسط بزرگانی صورت گرفت که سال ها مردم به مدیریتشان دل بسته بودند و در اندیشه آن بودند که با حضورشان در مسند ریاست جمهوری اسلامی ایران، امور به نحو مطلوب تر تدبیر می شود.

اصلاح طلبان که از سال ها قبل تلاش داشتند با حضور میرحسین موسوی برای خود جان پناهی از نیرویی منتسب به انقلاب ایجاد کنند و در سایه حضور و ریاست او بر دولت دهم، در تسهیم منافع حزبی حضوری جدی یابند، در پی شکست بی سابقه میرحسین موسوی، تلاش مجدانه ای برای برهم زدن شرایط ایجاد شده آغاز کردند و با تبیین شعار تقلب بزرگ، با لگد بر میز قانون کوبیدند تا شاید از این آب گل آلود شاه ماهی عایدشان شود.

با نصیحت بزرگان و حتی رهبر معظم انقلاب نیز آتش شهوت قدرت بازندگان انتخابات خاموش نشد و آنها حتی به رهنمودهای منطقی برخی همپالگی های خود و منتقدان سیاسی جهت حضور در دایره انقلاب و تداوم فعالیت های انتخاباتی خود برای دوره بعد انتخابات پیش رو و بهره مندی از امکان پیروزی در انتخابات پیش رو توجه نکردند.

آنها فقط با این پیش شرط آمده بودند که برنده بی همتای این دوره باشند و نشدند و باورشان نیامد که همواره در انتخاباتی که دو جناح مطرح داشته باشد یکیشان برنده و یکیشان بازنده است و نباید به خاطر باختی قواعد فعالیت های سیاسی را به هم ریخت.

آنها راهکار صاحب نظران برای پناه بردنشان به پارلمانتیسم و دستیابی به قله های مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر را نشنیده گرفتند و تمام قد آمدند تا با اردوکشی و پهن کردن حامیانی آگاه و ناآگاه در خیابان ها و شانتاژ کردن حامیان ریالی و دلاری برنده تام و تمام ماجرا شوند.

زلزله در پایگاه اجتماعی اصلاحات

با گذشت زمان و فروکش کردن نسبی ناآرامی های سال فتنه و آشوب، اصلاح طلبان بیش از آغاز ناآرامی ها، خود را بازنده عرصه یافتند. از سویی حماسه حضور میلیونی ۹دی ۱۳۸۸ نشان داد که اصلاح طلبانی که مدعی پیروزی خود در پس کاندیداتوری میرحسین موسوی بوده اند حامیان مردمیشان گول رنگ و نیرنگ فراوان آنها را دیگر نخواهند خورد و بسیاری شان از رأیی که به میرحسین موسوی برای حضور در مقام ریاست جمهوری و تلاش برای اداره کشور داده بودند، پا پس کشیدند و حتی خود را مغبون این معامله می دیدند.

همین رویکرد بود که موجب شد اصلاح طلبان جایگاه اجتماعی خود را متزلزل تر از پیش ببینند و حتی بازگشت به شرایط پیش از انتخابات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری را آرزوی محال و دور از دسترس برای خود بپندارند.

از سویی دیگر حضور عوامل و بزرگان جریان اصلاح طلبی در ناآرامی های سال فتنه به خوبی نشان داد که دیگر نمی توان به آنها حسن ظن داشت و دادن فرصت حضور و بروز به اینان جفایی است در حق مردمی که از نظام جمهوری اسلامی انتظار تدبیر مدبرانه امور را دارند.

سُر خوردن دوباره به عرصه سیاست

اصلاح طلبان به حدی از خجلت از عملکرد پیشین خود رسیدند که هم خود روی حضور مجدد در مناسبات سیاسی کشور را نداشتند و هم مردم از نظام انتظار داشتند که در حضور عوامل فتنه در جریانات جدید سیاسی بیشتر دقت نموده تا مجال ناآرامی های جدید احتمالی از آنها گرفته شود. اما شهوت خدمت! و یا قدرت آن چیزی بود که اصلاح طلبان را به اندیشه واداشته بود تا شاید دوباره خود را به عرصه های قدرت و سیاست سُر دهند.

جان پناهی در پس رئیس دولت یازدهم

حضور حجت الاسلام حسن روحانی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری همان فرصت مناسب برای اصلاح طلبان بود تا قلب آنفارکتوسی اصلاح طلبان احیا شود.

آقای روحانی آمد و با خود کلید تدبیر و امید را آورد و از قضای روزگار مناسبات خوب او با آقای هاشمی رفسنجانی و البته مناسبات خوب هاشمی رفسنجانی با بسیاری از اصلاح طلبان موجب شد که قفل حضور اصلاح طلبان در عرصه های سیاسی باز شود و این دوستان مشترک گعده هایی دوباره برای دستیابی به راهبردهای نوین خویش راه اندازند.

نعل به نعل با اصول گرایان در پارلمان شهری

همزمان با انتخابات ریاست جمهوری انتخابات شورای شهر هم برگزار شد و مجال موجود موجب شد که اصلاح طلبان در انتخابات برخی شوراهای شهر دارای آرای قابل توجهی شوند. شرایط امید رنگ باخته اصلاح طلبان برای تداوم حضور سیاسی، با اتکا به پارلمانتیسم رنگی دوباره یافت.

دیری نپایید که اصلاح طلبان پارلمان های شهری را دست یافتنی دیدند و در تهران، قلب تپنده ایران اسلامی، حضور خود را همسنگ اصول گرایان دیدند و با آنها نعل به نعل به رقابت پرداختند.

در روزهای اخیر هم حتی با شایعات مختلف درخصوص برخی استعفاها و حضور اعضای علی البدل در شورای تهران در جمع ۳۱عضو شورای شهر تهران اصلاح طلبان امید آن را یافته اند که شمارشان از تعداد اعضای منتسب به جریان اصول گرایی در شورای شهر تهران به عنوان جدی ترین پارلمان شهری فزونی یابد تا در حرکتی دقیق آقای قالیباف را مات حضورشان نمایند و شهرداری از میان اصلاح طلبان را به مدیریت شهر تهران انتخاب کنند که هجم مالی و اثرگذاری شهرداری تابع او از بسیاری از وزرای دولت یازدهم بیشتر باشد.

میخ ریاست بر تاریخ یازدهمین دوره مجلس

اصلاح طلبان در پی تسخیر پارلمان شهری، در تداوم فعالیت های پارلمانتیسم خود در فکر تصاحب مجلس شورای اسلامی در انتخابات پیش رو و کوبیدن میخ ریاستشان بر تاریخ یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی بوده و خواهندبود.

در حسرت تصرف سنگر رسانه ملی

اما این تمام امیدهای آنها برای تسلط بر مدیریت کشور نیست. آنها رسانه را وزنه ای سنگین در تصاحب و البته تداوم قدرت می دانند و نگاهی جدی به تصاحب عرصه رسانه دارند؛ چرا که همواره بر این اعتقاد بوده اند که رسانه زبان گویا و عامل تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم سیادت در کشور آنها خواهد بود. اصلاح طلبان هنوز به خوبی به خاطر دارند که عطای مهاجرانی که سخنگو و وزیر ارشاد دولت بختشان بود چقدر در حسرت داشتن شبکه تلویزیونی بود؛ زمانی که او در پاسخ به کثرت مجوزهای دنباله دار به روزنامه های زنجیره ای این حسرت خود را با این جمله عنوان کرد که حاضریم از انتشار تمام روزنامه های اصلاح طلبان صرف نظر کنیم، ولی دارای یک شبکه تلویزیونی باشیم. اصلاح طلبان حالا بیش از عمر سه دولت است که در حسرت تصرف سنگر رسانه ملی هستند و برای برافراشتن بیرق اعتقاداتشان در رسانه ملی خواب ها می بینند.

حالا و در نخستین سال دولت تدبیر و امید، اصلاح طلبان از امیدشان برای تصاحب رسانه ملی و تدبیرشان در این خصوص پرده برداری می نمایند. اصلاح طلبان با تمام عِدِّه و عُدِّه رسانه ای و هنری در تلاشند تا در آخرین سال ریاست آقای ضرغامی به رسانه ملی، ریاست اصول گرایان به رسانه ملی را عاملی در تضاد با خواست های عمومی و سیاست های اصولی کشور عنوان کنند.

حالا به نظر می رسد اصلاح طلبان که با پناه گرفتن در پس کاندیداتوری آقای روحانی توانستند خود را از شرایط فیریز فعالیت های سیاسی برهانند برای دستیابی به خاکریزهای رسانه ملی، دوباره در پس دولت یازدهم جان پناه گرفته اند. آنها تلاش دارند تا با تاختن به صداوسیما به هر بهانه ای این پایگاه را تضعیف کنند و برای این منظور چه بهانه ای بهتر از این ادعا که رسانه ملی با دولت یازدهم همراهی و همدلی ندارد.

نگاهی جدی به انتقادات تند و تیز رسانه های اصلاح طلب به صداوسیما به بهانه های مختلف و ایجاد شبهه عدم همراهی این رسانه با دولت از جمله ماجرای اخیر گفتگوی ویژه رئیس جمهور با مردم که با تأخیر قابل توجهی در پخش موجب بروز حواشی مختلف شد، داستان حدیث کلید دروغ عمو پورنگ و انتساب آن به نماد کلید حجت الاسلام روحانی و شعله ور تر کردن دلخوری بختیاری ها از آن چه در سریال سرزمین کهن کمال تبریزی پیش آمد، همه و همه شاهدمثال های خوبی برای این موضوع است.

به هر تقدیر آقای ضرغامی که از سوم خرداد ۱۳۸۳ ریاست سازمان صداوسیما را برعهده دارد، خرداد ۱۳۹۳ پایان دومین دوره ریاست او بر صداوسیما است و اصلاح طلبان چندان فرصتی ندارند برای تغییر موازنه در رسانه ملی به نفع خود.

تغییر موازنه ای که نفوذ در این سازمان و تصاحب برخی جایگاه های مدیریتی کلان این سازمان کف نشانه روی اصلاح طلبان و نشستن رئیسی هم سوتر و همراه تر با جریان اصلاح طلبی سقف فعلی مطالبات آنها از معادلات پیش رو با سازمان صداو سیما است.

تا تعبیر خواب های طلایی

صدا و سیما جایگاهی بی بدیل در تعالی فرهنگ عمومی کشور دارد که به اعتقاد بسیاری از دلسوزان آنچنان که باید و شاید نتوانسته به رسالت وجودی خویش عمل کند، اما آیا به راستی این مطالبه را می توان با خواب های اصلاح طلبان برای نفوذ و حکمرانی بر این سازمان راهبردی کشور همسو و در یک مسیر دانست؟