۲۱ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۸:۰۳

صیاد،آخرین نفری که صحنه بدر را ترک کرد

شهید صیاد شیرازی، آخرین نفری بود که عملیات بدر را ترک کرد و تا زمانی که از خروج همه رزمندگان از صحنه عملیات مطمئن نشد، صحنه را ترک نکرد.
کد خبر : ۱۷۳۰۳۱
صراط: این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود که من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد.

شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یک شهید، سر مزارش باشند.

صیاد در مقابل فرمانده‌اش با صراحت بود، با صداقت بود و با امانت. با فرمانده رده بالایش اولاً صریح بود. نمی‌گفت قربان همه‌چیز به وفق مراد است! مثل زمان طاغوت نبود که می‌گفتند همه چیز درست است. او با صراحت می‌گفت و در صراحتش صداقت بود. یعنی کم و کاستی نمی‌گذاشت و امانت‌دار بود. اگر هم دستور داده می‌شد، فرمانبردار بود و اجرا می‌کرد.

برداشت من این است که فرمانده کل قوا، صیاد را آدم بسیار صادق و خالصی می‌دانستند. در برخوردهای ایشان با صیاد، کاملاً مشخص بود که کلام صیاد برایشان کلامی همراه با صداقت است و عمل صیاد را هم عملی با خلوص می‌بینند. این نگاه، دو طرفه بود. یعنی همین‌گونه برداشت را- خارج از بُعد ولایی- شهید صیاد نسبت به آقا داشت؛ در کلام آقا نسبت به زیر دست نظامی‌اش صداقت همراه با صراحت می‌دید و اصلاً شبهه‌دار نبود.

این صحبت‌های امیر ناصر آراسته است که از یار و دوست قدیمی خود می‌گوید.

امیر آراسته می‌گوید: یاد ندارم رهبر معظم انقلاب بر تابوت کسی بوسه زده باشد یا حداقل من نشنیده‌ام، یا یک روز پس از تشییع جنازه بر مزار شهید نماز بخواند، آن هم زودتر از خانواده و در اولین ساعات صبح روز بعد از دفن؛ اما این اتفاق درباره شهید صیاد شیرازی اتفاق افتاد و من من فکر می‌کنم این‌ها نتیجه‌خلوص، تواضع، تقوی‌ و اطاعت صیاد از ولی امر بود و شهادت صیاد برای نیروهای مسلح آبرو بود.

امیر آراسته همیشه در صحبت‌های خود درباره شهید صیاد شیرازی از فرمان‌برداری او در مقابل ولایت یاد می‌کند و این موضوع به خوبی در عملیات بدر نمود عملی به خود گرفت.

صیاد آخرین نفری که صحنه عملیات بدر را ترک کرد...

امیر آراسته در همین ارتباط می گوید: در عملیات بدر، حضرت امام که فرمانده کل قوا بودند، فرماندهی را تفویض کردند به آقای هاشمی رفسنجانی. در قرارگاه مرکزی کربلا، یا قرارگاه سرفرماندهی خاتم‌الانبیاء طرح این عملیات مطرح شد. خب هرکسی برای عملیات طرحی می‌داد و نظرات مختلفی ابراز می‌شد. صیاد با نظریات کارشناسی خودش، مخالف اجرای عملیات بدر بود.

قرارگاه رده بالاتر که قرارگاه کربلا یا خاتم الانبیاء بود، با فرماندهی آقای رفسنجانی باید نظرات جمع را می‌گرفت. نظر صیاد، فقط یک نظر بود. قرارگاه فرماندهی باید نظرات سپاه پاسداران، جهاد سازندگی، سازمان تبلیغات جنگ، مسولان کشور و بقیه را هم می‌گرفت. این‌ها را می‌آورد به حضرت امام ارائه می‌داد. همه دخیل بودند در اجرای عملیاتی که باید با پشتوانه ملی انجام می‌شد. دیدگاه‌ها درباره‌ی عملیات بدر هم رفت تا به مرحله‌ی تصویب فرماندهی کل برسد. در قرارگاه کربلا با همه‌ی مخالفت‌ها، طرح این عملیات تصویب شد. به نظر حضرت امام هم رسید و ابلاغ شد. نظریه کارشناسی صیاد مخالف دیدگاه قرارگاه و سرفرماندهی بود اما رأی او در اقلیت قرار گرفت.

کارشناسان طراح و عملیاتی اطلاعاتی دیدگاه‌هایی را به  وی منتقل کردند. او هم این دیدگاه‌ها را تجزیه و تحلیل کرده بود و دقیقاً مخالف با اجرای این عملیات بود. اتفاقاً عملیات بدر نافرجام شد و اهدافش تأمین نشد اما بزرگ‌ترین حسنش این بود که نشان داد نیروهای مسلح در هر شرایطی می‌جنگند و در هر شرایطی حالت هجومی دارند.

صیاد دیدگاه‌ها و نظرش را داد و صریحاً گفت که من مخالف اجرای این عملیات هستم اما وقتی طرح ابلاغ شد، صیاد نیروهایش را جمع کرد.

گفت: تا این لحظه من با اجرای عملیاتی با این عنوان، در این مقطع و با این مشخصات مخالف بودم. اما از این لحظه که دستور بر اجرای این عملیات صادر شده به بعد، من عامل این عملیاتم، از دیگرانی که این طرح را دادند، محکم‌تر خواهم ایستاد و هیچ تخطی‌ای را هم نخواهم بخشید. و به گونه‌ای عمل کرد که حقیقتاً آخرین نفری که صحنه‌ی عملیات بدر را ترک کرد، خودش بود. گفت می‌خواهم خدای من و امام من گواه باشند بر این‌که من فقط نظر کارشناسی‌ام را دادم اما در اجرا محکم‌تر از دیگران بودم.

عزیزانی شاهد این ادعا هستند. برادر عزیزم آقای رحیم صفوی خودش شاهد است.

ایشان می‌گفت- شاید هم برادر رشید بود- که لوله تانک‌های عراقی دیده می‌شد.

تانک‌های عراقی خیلی نزدیک آمده بودند و گلوله-‌هایشان جلوی پاهایمان می‌خورد. دیگر کسی از پلی که زده بودند و نیروهای می‌خواستند از طریق آن عقب‌نشینی کنند، عبور نمی‌کرد. در چنین موقعیتی بچه‌های سپاه 2 تا قایق تندرو آوردند، به آقا رحیم و صیاد و جمعی که آن‌جا بودند، گفتند سوار شوید، بروید. الان تانک‌ها می‌رسند. باید فرمانده ارتش و فرمانده سپاه پاسداران را سوار می‌کرد، می‌بُرد وگرنه اسیر می‌شدند. صیاد گفت من نمی‌آیم؛ من به امامم قول دادم تا پای جان در این عملیات بایستم.

فانوسقه صیاد را 2، 3 نفری گرفتند- جثه‌اش هم کوچک بود؛ ورزیده بود ولی وزن سنگینی نداشت- بلندش کردند، انداختندش توی قایق تندرو. آقا رحیم را هم انداختند توی قایق؛ او هم می‌خواست بایستد. اما وقتی دستشان از فانوسقه صیاد جدا شد و قایق پانزده 20- متر توی آب پیش رفت، صیاد خودش را انداخت توی آب و گفت بروید؛ من هر وقت مطمئن شدم که دیگر سربازی، بسیجی، سپاهی آن طرف نمانده، می‌آیم؛ نگران من نباشید. 2، 3 نفر از اطرافیانش هم مجبور شدند از قایق بپرند پایین؛ نمی‌شد تنهایش بگذارند.

وقتی به خشکی رسیدند، دیدند یک نفری از دور دارد با چهره  دود گرفته و سیاه می‌آید. یک افسر از لشکر 21 بود. دود باروت صورتش را گرفته بود. صیاد بغلش کرد و گفت کسی هم پشت سرتان مانده؟ گفت: هیچ‌کس نمانده؛ آن کسی که مانده نمی‌تواند بیاید؛ یا مجروحی است که بر زمین مانده یا جنازه شهید است. پشت سر من عراقی‌ها هستند. اگر 5 دقیقه دیگر بایستید، نیروهای پیاده عراق و تانک‌هایشان به شما می‌رسند و من آخرین نفر هستم. صیاد وقتی مطمئن شد، همراه با آن‌ها با قایقی که آن‌جا نگه داشته بودند، سوار شد و منطقه عملیاتی را ترک کرد.

در عملیات‌های دیگر هم چنین چیزهایی می‌شد؛ مثل عملیات قادر، عملیات والفجر نُه و... که صیاد نظر کارشناسی یا تدبیر و راهنمایی‌اش را عرضه می‌کرد؛ بعضی وقت‌ها تصویب می‌شد و بعضی وقت‌ها هم آن‌طور که دلخواهش بود، عمل نمی‌شد اما ذره‌ای از فرمانبرداری صیاد کم نمی‌شد.


منبع: تسنیم