۲۷ آبان ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۸

طرح عاشورایی آزاده نامداری برای تلویزیون

آزاده نامداری می‌گوید که یکی از آرزوهایش اجرای برنامه مذهبی در عاشورا و تاسوعاست.
کد خبر : ۲۰۸۹۳۷
طرح عاشورایی آزاده نامداری برای تلویزیون
صراط: ویژه‌نامه تکیه روزنامه قدس گفت و گویی را با این مجری انجام داده که می‌خوانید:

آزاده نامداري با تيپ و شمايل ويژه‌اش خيلي زود توانست به عنوان يك مجري متفاوت خود را در عالم رسانه نشان بدهد. شايد ويژگي‌اش هم اين بود كه با وجود حجاب سفت و سخت‌اش آدم سختي به نظر نمي‌رسيد. در همان لباس بسيار صميمي و راحت بود و اين احساس را كه يكي از ماست به سادگي منتقل مي‌كرد. شايد دلايل پيش پاافتاده‌اي هم داشته باشد. اينكه مي‌گويد من خودم هستم. همين كه مي‌بينيد. نه متعصب‌تر از اين و نه كم‌اعتقادتر. با همه انتقاداتي كه به خيلي از رفتار و عادت‌ها دارم. با پايبندي جدي‌ام به بسياري از باورها. احتمالاً براي همين سادگي و روراستي هم بود كه توانست بسيار سريع‌تر از آنچه بايد، جاي خودش را در دل مخاطبان باز كند.

آزاده نامداري كه اخيراً نامش با حاشيه‌هايي هم همراه بوده، نشان داده كه صبور و خويشتندار است و مي‌تواند از تونل مشكلات عبور كند. اين خويشتنداري هم ممكن است از همان نگاهش به مذهب و آيين‌هاي مذهبي بيايد. از وابستگي سفت و سخت‌اش به فرهنگ عاشورايي و از ارادتي كه دارد. چيزي كه بعيد است همه درباره او بدانند. اينكه از بچگي پاي ثابت هيات‌ها و عزاداري‌ها بوده و هنوز هم هست. اينكه محرم و آنچه بر حسين(ع) و يارانش رفته، نقش پررنگي در زندگي‌اش داشته و هنوز هم دارد. با او درباره محرم و عادات و نگاهش صحبت كرديم و حرف‌هايش را شنيديم. همانقدر ساده و صميمانه كه از او انتظار مي‌رفت.

اولين بار اسم امام حسين (ع) چه زماني براي شما مطرح شد و اولين صحنه عزاداري كه در ذهن شماست كي بوده؟

يك دفتر در خانه‌مان بود كه از روي كتابي به اسم «مرثيه‌اي كه نا‌سروده ماند» نوشته آقاي پرويز خرسند بازنويسي شده بود. اين كتاب درباره شخصيت‌هاي كربلا است و در آن زمان چون چاپ آن ممنوع شده بود مادرم نشسته بودند و تمام آن را رونويسي كرده بودند و اين اولين آشنايي من در دوره راهنمايي با اين كتاب بود. با همين كتاب هم بود كه عاشورا براي من دغدغه شد‌؛ گفتم لابد خيلي مهم است كه مادرم نشسته و تمام آن را نوشته و گرنه مي‌توانست مثل يك كتاب معمولي با آن برخورد كند. در اين كتاب شخصيت‌هاي كربلا بسيار عالي توصيف شده بودند.

البته نگاه من به واقعه كربلا و تاسوعا و عاشورا خيلي عمقي‌تر از قيمه نذري است و خيلي هم موضع دارم در مورد نگاه سطحي به اين واقعه عظيم. من آرزو مي‌كنم يك بار تلويزيون فرصتي در اختيار من يا يك خانم با ويژگي‌هاي من - چون همه فكر مي‌كنند خانمي كه مي‌خواهد در اين باره صحبت كند بايد جور ديگري باشد- قرار دهد تا در تاسوعا و عاشورا برنامه‌اي داشته باشم. در اين برنامه مي‌خواهم بگويم مردم به جز هيأت رفتن و به جز رفتن به خيابان مي‌توانند بنشينند و تلويزيون ببينند و استفاده كنند‌؛ ولي تلويزيون به نظر من در اين ماه اين خلا را براي مردم پر نمي‌كند.

 برنامه‌اي كه شما مي‌گوييد چه ويژگي‌هايي دارد. به نظر شما جاي چه چيزي در اين روز‌ها در تلويزيون خالي است كه شما دوست داريد در برنامه‌تان بياوريد؟

من چندين دغدغه دارم. يكي اينكه طبق روايات ۴ماه و ۱۰ روز اگر اشتباه نكنم طول كشيده كه امام حسين از مدينه به سرزمين كربلا آمدند. يعني ۴ماه و ده روز ايشان طلب كمك كردند و اين از نظر من يك نماد و يك پيام است، پيامي كه آن را در ۴ماه و ده روز داده‌اند نه در يك روز و يك ساعت! و افرادي بودند كه اتفاقاً بزرگ زمان خودشان بودند، فاميل يا از نزديكان امام بودند اما براي ياري ايشان نيامدند. مي‌خواهم اشاره كنم به جمله شهيد آويني كه مي‌گويد هر كسي ليله القدري دارد كه بايد انتخاب كند. و افرادي بودند در آن زمان كه ۴ماه ليله القدر داشتند و براي رفتن تصميم نگرفتند. امام حسين نوه پيامبر بودند، از زمان پيامبر زماني نگذشته بود كه بخواهند اين را فراموش كنند. مثلاً يكي از كساني كه با امام جنگيد پسر سعد بن ابي وقاص بود. سعد فاتح قادسيه بود و براي پيامبر جنگيده بود اما فرزندش به دشمني امام حسين (ع) برخاست. چرا حافظه‌ها انقدر كوتاه مدت بوده كه همه چيز فراموش شده. اين ۴ماه و ده روز به نظر من خيلي موضوع مهمي است و آنچنان كه بايد به آن پرداخته نشده.

چرا در جامعه ما الان خيلي‌ها چيزي در مورد چرايي اين اتفاق نمي‌دانند؟ من در دانشگاه خوبي درس خواندم و همكلاسي‌هاي خوبي هم داشتم اما خيلي‌ها چيزي در اين مورد نمي‌دانستند. دوست دارم يك برنامه بسازم و بگويم: بسم ا... رحمن رحيم! اصلاً چرا اين اتفاق رخ داد؟؟

هيچ‌وقت به اين فكر نكرديد كه به عنوان يك زن، يك نگاه زنانه به شخصيت‌هاي زن عاشورا داشته باشيد؟

 بعضي از شخصيت‌هاي زن براي من كاراكترهاي بسيار بزرگي هستند مثل هاجر يا حضرت زينب (س)‌؛ در مورد اين‌ها مي‌توان خوب صحبت كرد اما نمي‌توان تصويرسازي خوبي داشت من مي‌خواهم بيشتر از المان‌هاي تصويري استفاده كنم و تلنگر را با تصوير در مردم ايجاد كنم. دهه محرم سالي يك بار اتفاق مي‌افتد و به نظر من يك فرصت است كه تلويزيون كه پرمخاطب‌ترين رسانه است بايد از آن استفاده كافي داشته باشد‌؛ نه به خاطر تلويزيون بودنش به اين دليل كه تمام كساني كه در تلويزيون مشغول به كار هستند مذهبي هستند و به خاطر رسالت انسانيمان در اين دهه مسئوليت خطيري بر‌عهده تلويزيون است.

خب الان هم تلويزيون در اين دهه برنامه‌هاي مذهبي پخش مي‌كند. سؤال من اين است كه به نظر شما خلا تلويزيون در اين مورد چيست؟ جاي چه چيزي خالي است كه نسل ما نسل بچه‌هاي انقلاب به آن نياز دارد؟

من يك اعتراضي به نسل دهه ۵۰ دارم كه خيلي از بالا به ما دهه شصتي‌ها نگاه كردند انقدر كه دهه شصتي‌ اعتماد بنفسشان را از دست داد و فكر مي‌كرد كه نسل دهه ۵۰ چقدر بهتر و انسان‌تر و شريف‌تر بودند. اين نگاه از بالا به پايين يك نسل را تحت تأثير قرار داد. من يك سؤال مي‌پرسم شما از تلويزيون چه چيزي را دريافت مي‌كنيد؟

من خودم يكي از مذهبي‌ترين برنامه‌هاي تلويزيون را مي‌بينم كه «اين شب‌ها» ست و فكر مي‌كنم يك كلاس با كل برنامه‌هاي تلويزيون ما فرق دارد. ولي برنامه‌اي كه شما مي‌گوييد چقدر مي‌تواند متفاوت با مثلاً برنامه «اين شب‌ها» باشد؟

خب من باز هم سؤال خودم را مي‌پرسم. مردم ما در اين سال‌ها چقدر تلنگر خوردند از اين برنامه؟

چه متري هست كه بگويد برنامه‌اي كه آزاده نامداري مي‌سازد بهتر است؟ كه حرف متفاوتي مي‌شود زد؟

من نه! من مي‌گويم يك خلايي در اين سال‌ها در تلويزيون ما وجود دارد. و من از آرزو‌هايم گفتم كه دوست دارم اگر يك روز به تلويزيون برگشتم با يك برنامه مذهبي باشد و اين ديد كنار گذاشته شود كه برنامه مذهبي به من نمي‌آيد. چرا؟ اتفاقاً اين اشتباه است.

خب اين جاافتاده در تلويزيون كه اين برنامه‌ها به يك تيپ افراد خاص سپرده شود. البته سپردن برنامه مذهبي به آقاي درستكار هم ريسكي بود كه تهيه‌كننده انجام داد چون با تجربه تهران بيست و...  نبايد اين كار را مي‌كردند. ريسك كردند و بسيار خوب جواب داد.

اين فكر را كنار بگذاريد كه من گفتم مي‌خواهم برنامه‌اي بسازم يا جاي من خالي است در تلويزيون. من گفتم اولا آرزوي من اين است كه برنامه مذهبي اجرا كنم و دو اينكه به عنوان يك مخاطب داراي دغدغه مي‌گويم يك چيزي كم است، يك حسي در تلويزيون ما منتقل نمي‌شود. من از پنجره خانه‌مان صف‌هايي كه براي غذا تشكيل مي‌شود را مي‌بينم. خب اين اعتقاد خيلي خوب است. اينكه يك روز با روزهاي قبل متفاوت است. اينكه يك روز در جامعه ما روحيه جمعي ويژه‌اي هست و مثلاً يك روز در پايتخت ما همه قيمه مي‌خورند و اتفاقاً همان موقع كه غذا را مي‌گيرند در خيابان هم مي‌خورند. خب اين يك روحيه جمعي و چيزي است كه جامعه ما به آن نياز دارد. در اين روز خاص هم مردم مي‌توانند با هم بيرون بيايند و عزاداري كنند اما يك بعد ديگر هم وجود دارد و آن اين است كه آيا اين مردم به فلسفه اين روز و آيين فكر هم مي‌كنند؟ به جز غذا خوردن آيا فكر هم كردي؟ اين فرصت از دست مي‌رود. اين ده روز خيلي مهم است من دلم براي اين ده روز مي‌سوزد. مي‌گويم فقط قيمه خورديد؟ فقط دور هم جمع شديد؟‌‌ همان قصه شور و شعور است. اگر قيمه مي‌خوريم دور هم خب فكر هم بكنيم! من وقتي سر كلاس به همكلاسي‌ها مي‌گفتم اين قصه ۴ماه و ده روز طول كشيده، همه تعجب مي‌كردند. شايد فكر مي‌كردند كلاً مردم يك ربع وقت داشتند كه تصميم بگيرند با امامشان بروند يا نه. و خب در آن فرصت كم هم نمي‌توانستند، پس ايشان را همراهي نكردند.

براي اين تأثير‌گذاري غير از كتاب «مرثيه‌اي كه ناسروده ماند» چه كتاب ديگري خوانده‌ايد كه بخواهيد توصيه كنيد؟

حتماً كتاب‌هاي ديگري خوانده‌ام، اگرچه الان اسمي در ذهنم نيست. مثلاً به نظر من همين كتاب شهيد آويني كتابي است كه اذيت نكرده.

كتاب دكتر شهيدي چطور؟

دكتر شهيدي نگاه تاريخي دارد و شور ندارد. من اگر بخواهم برنامه‌اي بسازم يا كتابي بنويسم شور مي‌خواهد. كربلا را با كلمه‌ها توصيف نمي‌كنند.

اما يكي از معضلاتي كه سبك عزاداري‌هايمان دارد همين شور است كه در آن هيچ تفكري نيست. يكي از نقد‌هايي كه حتي مراجع ما به مداحي‌ها وارد مي‌كنند همين است كه اين شور غلبه كرده و سطح عزاداري‌ها را پايين آورده. شما هم مي‌گوييد كه اگر برنامه بسازيد به دنبال شور مي‌رويد؟

من توضيح دادم كه شور و شعور با هم خوب است. اگر فقط قيمه بخوريم بد است. بايد در كنار آن تفكر هم باشد. اگر يك سري انديشمند هم دور هم جمع شوند و فقط حرف بزنند اين هم بد است. عاشورا همه‌اش حس است. بايد با آن احساساتي شد. در طول اين زمان‌ها تنها كتاب‌هايي در اين عرصه موفق شدند دل مرا ببرند، آنهايي بودند كه هم اطلاعات داده‌اند و هم حالم را بد كرده‌اند. مثلاً اين جمله كه هر كس ليله القدري دارد هم شور و هم شعور است‌؛ يك هفته مغز من را با خودش درگير مي‌كند.

هيأت كجا مي‌رويد؟

زن‌عموي مادرم جايي به اسم زينبيه دارد كه من هر سال آنجا مي‌روم. مجموعه‌اي از خانم‌ها كه خيلي‌هايشان مسن هستند ولي حرف‌هاي خوبي مي‌زنند. آنجا بيشتر شور است و نسل من آنجا اقناع نمي‌شود. حالا من يا به خاطر فاميل بودن يا به خاطر اينكه در آن مجلس حسابي گريه مي‌كنم به آنجا مي‌روم. هر شبي كه تلويزيون نتواند مرا جذب كند به آنجا مي‌روم يعني شبكه‌هاي تلويزيون را مي‌گردم اگر برنامه‌اي باشد كه بتواند جذبم كند در خانه مي‌مانم حتي اگر آن برنامه فقط پخش يك سخنراني يا نشان دادن يك هيأت عاشورايي باشد. مثلاً نشان دادن عزاداري شهرهاي مختلف‌؛ عزاداري يزد فوق‌‌العاده است. اردبيل و زنجان عالي هستند. جنوبي‌ها خيلي خاص هستند. يا مثلاً چيز ديگري كه در تلويزيون به آن مي‌پردازند پخش زنده از كربلاست‌؛ يك وقت‌هايي به خودم مي‌آيم، مي‌بينم ۴ساعت است مدام اين برنامه را نگاه كرده‌ام. در حالي كه مي‌شود آن را نشان داد و كسي هم روي تصاوير صحبتي بكند اما من حاضرم ۴ساعت اين برنامه را نگاه كنم و مثلاً فقط بنويسد «زنده، كربلا». اين حس خاصي را در من به وجود مي‌آورد. كربلا از نظر من ۸۰درصد شور است. هر كسي كه آمد و خواست شور را از اين مراسم بگيرد به نظر من اشتباه فهميد.

در مورد عزاداري شهرهاي مختلف گفتيد. تا به حال براي عزاداري در اين مناسبت‌ها شهر خاصي رفته‌ايد؟

نه.

کربلا رفته‌ايد؟

حدود سه سال پيش در سوم و چهارم شعبان روز ولادت امام حسين (ع) و حضرت عباس آنجا بودم. يك اتفاق عجيب رخ داد و من توانستم بروم و دقيقاً رو به روي گلدسته‌ها ۵-۶ شب از شبكه الكوثر برنامه اجرا كرديم. نمي‌توانم بگويم چه اتفاق فوق‌‌العاده ای بود.

پس تجربه برنامه مذهبي داشته‌ايد؟

 بله از شبكه دو پخش و با حمايت شبكه الكوثر پخش مي‌شد. بازخوردهاي خوبي هم دريافت كرديم. نه به خاطر من، به اين دليل كه قاب قشنگي بود. من مي‌گويم تلويزيون همه‌اش قاب است. يعني تصوير مهم است. با راديو متفاوت است. شما فكر كنيد از بين‌الحرمين، برنامه‌اي كه اصلاً هم توليدي نبود و مجري هم كسي نيست كه از او ذهنيت و سابقه ديني داشته باشي.

اينكه قشنگ است. اينكه بگوييم فقط چند نفر خاص نيستند كه در مورد امام حسين حرف مي‌زنند همه مي‌توانند در اين مورد حرف بزنند.

خب من الان چشمم ترسيده و احساس مي‌كنم بخشي از جامعه نمي‌پذيرند كه كسي غير از مجري‌هايي كه سبقه مذهبي دارند اين جور برنامه‌ها را اجرا كنند.

زندگي در دهه اول محرم چقدر تغيير مي‌كند؟

خيلي. تغيير اساسي اين است كه غذا نمي‌پزيم خيلي از اطرافيان نذري دارند.

شما خودتان نذري نمي‌پزيد؟

نه.

مشكلي پيش نيامده تا به حال كه براي آن نذر كنيد؟

خيلي نذر مي‌كنم. ولي نذر غذا نداشتيم تا به حال. بيشتر نذر قرباني داشتيم كه آن را هم در عيد قربان انجام مي‌دهيم. ولي در فاميلمان خيلي غذا مي‌دهند. براي همين اين يك اصطلاح بين ما است كه مي‌گوييم ده روز اجاق گازمان خاموش است.

تغيير دوم اين است كه من سعي مي‌كنم در آن يك هفته ده روز، يك چيزهايي بخوانم. دعا، كتاب‌هاي قديمي يا قرآن بخوانم. و در حقيقت اضطراب هميشگي من اين است كه اين وقت و فرصت از دستم مي‌رود. به نظرم اين ده روز خيلي مهم است. البته در شبهاي قدر ماه رمضان هم اين احساس را دارم.

اين را هم بگويم كه البته نمي‌دانم چقدر گفتن آن درست است اما ناخواسته به آقاياني كه بگويند هيأت مي‌روند احترام مي‌گذارم. اين يك تفكر شكل گرفته و ريشه‌دار در من است كه وقتي با مردي برخورد مي‌كنم اول مي‌سنجم ببينم اين آقا هيأت مي‌رود يا نه. آقاياني كه هيأتي هستند و چنين مسلكي دارند براي من داراي احترام هستند.

چرا؟

 احساس مي‌كنم يك مسلك دارند كه من به آن مسلك احترام مي‌گذارم و آن را دوست دارم. اين يك عقيده شخصي است.

دكتر شريعتي مي‌گويد به جاي قيمه بايد كتاب بدهيد؟

البته دكتر شريعتي هم به شور اهميت مي‌دهد خود ايشان رئيس شور است يعني ديوانه‌ات مي‌كند آنقدر كه شور دارد.

منطقش اين بود كه قيمه را كنار بگذار و جاي آن كتاب بده مردم بخوانند.

 

شايد آن زمان آگاهي مردم خيلي پايين بوده.

البته الان نذر فرهنگي هم باب شده، مثلاً كسي هزينه‌هاي چاپ كتاب را مي‌دهد.

من چنين نذري در شب‌هاي قدر داشتم يك چيزهايي درباره امام علي مي‌نوشتم كپي مي‌كردم و در مسجد بين مردم پخش مي‌كردم. تا ده سالي هم ادامه داشت و يكي دو سال پيش آخري آنها بود.

نذر بود يا يك نوع علاقه؟

نمي‌دانم.

كلا اين رسم را داريد كه براي حل يك مشكل نذر كنيد

من چله مي‌گيرم. مثلاً الان ده روز است در اينستاگرام چله‌اي گرفته‌ام كه هر شب يك آيه از قرآن مي‌گذارم هر كس با نيتي مي‌خواند. يا مثلاً يك بار كامل قرآن را براي خودم نوشته‌ام و بعد از آن مي‌خواستم تفسير را هم بنويسم و تا يك جايي تفسير را از كتاب آيت ا... مكارم نوشته‌ام اما كامل نشد. اين تفسير اطلاعات خيلي زيادي به من داد.

 

شما جزكساني هستيد كه مي‌خواهيد امتحان بدهيد بايد مطالب را بنويسيد؟

بله و اين باعث شده من بي‌‌‌نهايت شعر حفظ باشم.

از نواهاي محرمي صداي چه كسي را دوست داريد؟ نوحه‌اي هست كه از آن لذت ببريد و براي خودتان تكرار كنيد؟

صداي حاج منصور ارضي كه خيلي سوز دارد‌؛ يكي مدينه شهر پيغمبر و يك كار سوزناك هم در مورد حضرت رقيه دارد. آقاي طاهري را هم دوست دارم. ولي كار خيلي مداحان جديد و جوان را نمي‌شناسم.

اگر بخواهيد براي ديدن هيأت برويد، كجا مي‌رويد؟

محله خودمان مرزداران مسجدي داريم به نام مسجداميرالمومنين كه بسيار مسجد فعالي است.

نوشته‌هايتان را در‌‌ همان مسجد پخش مي‌كرديد؟

بله. البته من نمي‌خواستم آدرس بدهم ولي آدرس خانه‌مان را دادم. من شنيده‌ام كه مثلاً بازار خيلي فوق‌‌العاده است يا مجيديه عزاداري خوبي دارد ولي هميشه محل خودمان بوده‌ام.

اسم امام حسين (ع) چه چيز به يادتان مي‌آورد؟

هيأت. 

حضرت عباس؟

جانباز.

حضرت علي اكبر؟

خيلي مظلوم بودند.

هيأت؟

آدم‌هاي خوب.

جانباز؟

داييم.

محرم؟

فرصتي كه مثل ابر‌ها مي‌گذرد.

حضرت زينب؟

«خانومي كه شما باشي» البته به تمام معنا. همه ويژگي‌هايي كه يك زن در بحران بايد داشته باشد.

از ميان المان‌هاي محرم كدام را بيشتر دوست داريد؟

زنجير براي من از همه قديمي‌تر است. شايد از بچگي چون من هم زنجير داشتم ولي بقيه چيز‌ها خيلي مردانه‌تر هستند. من در بچگي زنجير داشتم اما سنج و طبل را شايد تا به حال لمس هم نكرده باشم يا مثلاً علم.

هيچ‌وقت در تئاترهاي عاشورايي و شبه تعزيه بازي داشته‌ايد؟

نه من اصلاً بازي نكرده‌ام.

الان مد شده تعزيه‌هاي آپارتماني كه بيشتر تئاتري هستند؟

من هم شنيده‌ام. امروز در راديو نمايش يكي از همكار‌ها مي‌گفت كه تئا‌تر تعزيه‌اي كار مي‌كنند.

عزاداري جوان‌هاي نسل شما با نسل قبل از شما چه تفاوتي دارد؟

به نظرم در گذشته مجالس خيلي شلوغ‌تر بود. اصيل‌تر بود. نسل دهه ۵۰ خيلي شور و شعور را بيشتر با هم تلفيق مي‌كردند. ولي عزاداري‌هاي الان بيشتر شور است.

اگر بخواهيد فضاي كربلا را در چند خط توصيف كنيد‌چي براي شما خيلي آرامش بخش است؟

چند چيز از آن فضا در خاطرم مانده. يكي اينكه ما سر مزار «حر» رفتيم. براي من و در زندگي من حر خيلي آدم مهمي است. نماد كسي است كه توانسته برگردد. اين پيام خوبي براي بشر دارد كه يكي تا ته بدي رفته ولي شده برگردد. من خيلي هم حالم بد باشد و از خودم بدم بيايد مي‌گويم مي‌شود تا تهش رفت و برگشت. اين پيام را براي من دارد كه خدا هنوز به انسان اميدوار است. چون كسي مثل حر بوده كه برگشته و خدا او را پذيرفته.

بين‌الحرمين برخلاف تصور ما جاي خيلي وسيعي نيست اما خيلي باشكوه است.

چيزي كه آنجا جلب توجه مي‌كند تعداد عظيم شيعياني است كه به سختي آمده‌اند. ما خيلي راحت با پرواز مستقيم تهران نجف رفتيم و برگشتيم اما كساني را ديدم كه با چه سختي آمده‌اند‌؛ نه هتل دارند و نه امكاناتي. با ماشين آمده بودند و مسيري را هم پياده آمده بودند. من شيعيان را مظلوم ديدم. خيلي‌هايشان پول نداشتند هتل بروند و مي‌توانستند نيايند ولي آمده بودند. خيلي به اين فكر كردم كه من هم اگر قرار بود سختي بكشم مي‌آمدم؟ و به نظرم اين ده روز محرم هم جاي اين است كه فكر كنيم اگر آن زمان بوديم چه مي‌كرديم؟ و اگر اين را ياد بگيريم خيلي كار‌ها را نمي‌كنيم. و اين يك مسئله هم ديني و هم روان‌شناسي است. در روان‌شناسي هم داريم كه خودت را جاي طرف مقابل بگذار، ولي ما اين كار را انجام نمي‌دهيم. به همين دليل هم هست كه انقدر راحت يكديگر را قضاوت مي‌كنيم. به نظرم دهه محرم وقت اين است كه خودت را جاي طرف مقابل بگذاري. دهه محرم وقتي است كه دوباره نگاه كني به آنچه كه بوده‌اي. به تصميم‌هايي كه مي‌تواني بگيري. به اينكه بايد برگردي. به اينكه حق كدام سوست و چقدر بايد برايش هزينه داد و اينكه حاضري از خودت بگذري و مثل آنها كه فداكاري مي‌كنند سختي را تحمل كني يا راحتي را انتخاب مي‌كني.

آزاده نامداري وقتي وارد شد، به عنوان يك خانم مذهبي، شكل و سيماي جديدي از حجاب اسلامي و اجراي بانوان را وارد رسانه كرد. درست است؟

با توجه به‌شناختي كه من الان از فضا دارم احساس مي‌كنم فضا هنوز‌‌ همان است و عده‌اي تخريب مي‌كنند. يعني تخريب به معناي واقعي كلمه. تخريبي كه نه در آن امر به معروف وجود دارد و نه دلسوزي. تخريب يعني خراب كردن يك چهره كه در ذهن آدم‌ها ساخته شده. من وقتي وارد تلويزيون شدم چادر معمولي داشتم چون تمام تيمي كه بودند چادر عادي داشتند. بعد از آن من به هر دليلي، در ساعتي كه اصلاً ساعت ديده شدن نبود، يعني ساعت يك بعدازظهر، ديده شدم. اين ساعت ساعت مرده است. يعني من كمي متوجه شدم كه ديده شده‌ام و مديران بالادست من خيلي بيشتر از من اين ديده شدن را متوجه شدند. و به من گفتند چادري هست به اسم چادر ملي بيا اين را سر كن تا آن را جا بيندازي. من موضع وحشتناكي داشتم و مي‌گفتم اين كار را انجام نمي‌دهم چون احساس مي‌كردم با اين چادر در خيابان به من نگاه مي‌كنند چون كس ديگري از آن استفاده نمي‌كند مثلاً مي‌گويند اين خانم كه... 

 بعد قبول كردم كه چادر ملي سر كنم. يك هفته گذشت ديدم در دانشگاه هم بعضي از بچه‌ها هم همين چادر را سر مي‌كنند. بعد يك آقاي راننده داشتيم در تلويزيون خيلي مذهبي بودند به من گفتند كه دخترم بچه دار است الان چادر شما را سر مي‌كند و راحت بچه‌اش را هم بغل مي‌كند. يا مثلاً خانم دانشجويي مي‌گفت من مي‌توانم با اين چادر كيفم را راحت دست بگيرم. بعد حتي كساني را ديدم كه مي‌گفتند ما دوست داشتيم كيفمان هم ديده شود حالا كيف ديگر در چادر مخفي نيست. انواع و اقسام آدم‌هايي كه مي‌خواستند چادري شوند و احساس محدوديت مي‌كردند وارد اين فاز شدند. من اين را يك بار ديگر هم گفته‌ام كه مثلاً پروژه چادر رنگي ما با شكست مواجه شد. ۷سال بعد از آن ما در اتاق فكرمان گفتيم چادر رنگي اشكال شرعي و عرفي ندارد از چادر رنگي استفاده كنيم. در اين مورد هم من موضع داشتم و مي‌ترسيدم چون اساسا آدم با شهامتي نيستم. ولي چادر رنگي سر كردم اما بعد از مدتي ديدم اصلاً در جامعه با استقبال مواجه نشد.

يعني شما در اين موارد فقط يك مجري بوديد؟ خودتان تصميم نمي‌گرفتيد كه‌چي خوب است و‌چي نه؟ كه كدام لباس را دوست داريد؟

بله. كلاً من در تمام بحران‌هاي زندگي فقط مجري بودم و همه كاسه كوزه‌ها سرم شكسته.

تصميم‌گيرنده اصلي نبوديد؟

خير. نه در مورد چادر ملي و نه در مورد چادر رنگي. اگر خوبي دارد مال من نيست، اگر هم بدي دارد مال من نيست.

يعني شما اول با چادر ساده بوديد؟

بله حدود يك سال از برنامه من با چادر ساده بودم.

اما الان تصوير شما در ذهن اكثريت مردم با چادر ملي است.

بعد از يك سال، يك سال و نيم از چادر ملي استفاده كرديم كه تلويزيون هم پر شد اما خب مثلاً از چادر رنگي استقبال نشد، مردم آن را دوست نداشتند، چون معتقدند شانيت چادر به مشكي بودن آن است. به همين دليل من هم ديگر اصراري نداشتم كه مثلاً هر شب با چادر سورمه‌اي روي آنتن بيايم. ولي چادر ملي را مردم دوست داشتند.