۲۰ تير ۱۳۹۰ - ۱۶:۵۱

از اخراج من، کک دولت هم نگزید!

به نجف زاده گفتم شما بخشی از تریبون رسمی و تأییدشده حکومت هستید. گفت: وزارت خارجه همین دولت، این‌قدر به اخراج من بی‌اعتنا بود که سخن‌گوی آن کلمه‌ای درباره اخراج من حرف نزد. چطور می‌گویند من خبرنگار دولتی هستم؛ درحالی‌که از اخراج من، کک دولت هم نگزید؟!
کد خبر : ۲۵۳۸۷

اولین بار که با هم هم‌صحبت شدیم تازه فهمیدم که چقدر صمیمی و دوست داشتنی است. و فهمیدم که چقدر حواسش به ریزه کاری‌ها و صحبت‌هایش هست. حرف‌هایش را حساب شده می‌زند و در عمق نگاهش همیشه حرف‌هایی هست که دوست دارد محیطی امن برای گفتنش پیدا کند.

 

برایش نقشهای خوب کشیدیم تا هم او حرفهایش را بزند و هم ما به مرادمان برسیم. سؤالات را طراحی کردیم و آنقدر سؤالات را در هم ریختیم تا نتواند بین آنها رابطه منطقی پیدا کند و از نظر خودش هدفمند و حساب شده جواب دهد. چند باری هم در بین مصاحبه گفت که حالا این مصاحبه هزار و یک موضوع را چگونه میخواهید پیاده  و آماده چاپش کنید. بنده خدا نمیدانست که برایش نقشه کشیدهایم و همه چیز روی حساب است.

 

روان شناسان می‌گوییند که یکی از راه‌های تخلیه اطلاعاتی همین راه پرسش‌های بی‌سر و ته و بی‌مرتبط به یکدیگر است. البته در ظاهر بی‌ارتباط. انصافاً هم راست می‌گفت جمع و جور کردن مصاحبه حسابی ازمان وقت گرفت. اما نتیجه‌اش خوب شد. اگر در ادامه احساس کردید بعضی از سوالات با دیگر سوالات رابطه منطقی ندارند از این جهت است. پیشنهاد می‌کنیم بعد از خواندن مصاحبه سینما رسانه با کامران نجف زاده دوباره توضیح اول را بخوانید.

 


 

 
  •  در ایام بعد از انتخابات، همان زمان اوج توهم، جز این آشوب‌طلب وطنی، در بعضی از وبلاگ‌ها و سایت‌های این جریان خاص، بازی تازه‌ای راه افتاده بود تحت این عنوان که اگر انقلاب ما(!) پیروز شود، اولین آدم‌هایی که میکشید و اعدام میکنید یا خلاصه بلایی سر آن‌ها می‌آورید، چه کسانی هستند. در بسیاری از فهرست‌های کذایی آن‌ها، اسم شما در کنار مقامات ارشد حکومت قرار گرفته بود. دارید چه کار میکنید؟ این راهی را که در حال طی‌کردن هستید، چقدر باور دارید؟ بسیاری اوقات، آدم‌ها، در مسیر روزگار، در جهتی قرار می‌گیرند و بعد که پشت سر را نگاه می‌کنند، اصلاً تصور برگشتن هم برای آن‌ها ناممکن است. شما این وسط چه کار می‌کنید؛ وسط این خط مقدم جنگ؟
 

سؤال بسیار جالبی است. منتقدان واقعی خیلی‌جاها به داد آدم می‌رسند. برخی جاها هم حرف آن‌ها درست است؛ اما این‌هایی که شما می‌گویید که در عالم مجازی شاید از این شعرها می‌گویند، تکلیف آن‌ها جداست. تا الآن که باید سی‌وچندبار در این سی‌وچند سال، همه‌چیز را کن‌فیکون می‌کردند؛ اما من، باافتخار، در همین مملکت دارم کار می‌کنم، با رعایت چارچوب‌های جمهوری اسلامی و به‌عنوان خبرنگار دوست دارم به‌موقع انتقاد هم بکنم.

بعید می‌دانم انتقاد‌ها و سؤال‌هایی هم که تا الآن مطرح کرده‌ام، نادیدنی باشد. مردم هم با چهار سایت و فلان شبکه ماهواره‌ای، یکی نیستند. اگر به مسئولیت و رانت و صندلی و از این چیزها علاقه‌ای داشتم هم لابد تا الآن این کار را کرده بودم. اگر هم منظور آن‌ها از این فشارها، این است که رها کنم و منفعل شوم یا بپرم در آغوش آن‌ها، من چراغم در همین خانه می‌سوزد.

 
  • شما الآن دیگر فقط خبرنگار نیستید. نمی‌دانم، حتماً خیلی مواجه شده‌اید با اینکه فرد، نامه‌، پیغام یا چیزی را، برای جایی، میان مسئولان ببرید. به‌علاوه اینکه تقریباً دیگر الآن کسی روی این گزاره شک نمی‌کند که شما بخشی از حداقل تریبون رسانه‌ای رسمی و تأییدشده حکومت هستید. از این تصور عامه راضی هستید؟
 

به‌نظرم، همچنان مردم به من فقط به‌عنوان خبرنگار نگاه می‌کنند یا اینکه حداکثر به‌عنوان پیغام‌بر. این‌طور می‌گویند که شما که می‌روی، به فلانی بگو گرانی دارد پدر ما را درمی‌آورد... یا مبلغ قبض گاز ما این‌قدر آمده، این نامه را هم می‌توانی به دست آن‌ها برسانی. دوست ندارم با دولتی که می‌آید و می‌رود، یکی باشم. نگاه به خبرنگار و رسانه نباید این‌گونه باشد که او با دولت آقای احمدی‌نژاد است یا با دولت آقای خاتمی. ما هزارویک انتقاد هم به دولت فعلی داریم، به دولت قبلی هم همین‌طور.

 

وزارت خارجه همین دولت، این‌قدر به اخراج من بی‌اعتنا بود که سخن‌گوی آن کلمه‌ای درباره اخراج من حرف نزد. چطور می‌گویند من خبرنگار دولتی هستم؛ درحالی‌که از اخراج من، کک دولت هم نگزید؟!

 

دولتی نیستم؛ اما اگر درجست‌وجوی مخالف یا معاند با ساختارحکومت هستند، باید جای دیگری دنبال آن بگردند.

 

 

 
  • بدتان نمی‌آید از اینکه بر روی شما بیشتر برچسب مدافع خورده است تا منتقد؟ این حال و روز بسیاری از رسانه‌های به‌اصطلاح اصولگرای ماست که با پیش‌فرض ناپسندبودن دفاع، حتی در مواقعی، از آن‌سوی بامِ انتقاد می‌افتند. انگار اصولاً کسی در ایران، مدافع چیزی نیست؛ اما قضیه درباره شما کمی فرق می‌کند.
 

اولاً، برای همان آدم‌هایی که در سؤال اول مطرح کردید، این چسب‌ها هست که خود بزنند و خود هم ببینند؛ اما بقیه چنین تصوری ندارند. حالا که این‌طور شد، بگویم که من گمان می‌کنم در این مملکت، دفاع‌کردن اتفاقاً خیلی بیشتر از انتقادکردن جرئت می‌خواهد؛ یعنی شما می‌توانید خیلی راحت سوار تاکسی شوید، از هرکسی که دلتان می‌خواهد انتقاد کنید، بعد هم پیاده شوید و هیچ مشکلی نخواهید داشت. حالا دوباره سوار شوید و این‌بار، به‌جای انتقاد، دفاع کنید و بگویید کار فلانی درست بود و آن بزرگوار هم کار درستی انجام داد. بعد می‌بینید که چطور تحت فشار قرار می‌گیرید.

واقعاً اگر کاری شایسته دفاع است، باید از آن دفاع کنیم. به وقت آن هم به اندازه موهای سرم، کار چالشی کرده‌ام؛ مثل گزارش بچه‌هایی که در روستای درودزن سوختند و بعد از پنج سال، هنوز دیه آن‌ها را نپرداختند. دولت حتی آن‌ها را بیمه تأمین اجتماعی هم نکرد؛ اما اصولاً افکار عمومی مثل تماشاچی‌های مسابقه فوتبال هستند. کسی را که حمله می‌کند، بهتر از مدافع می‌دانند. راستی من مدتی فوتبال بازی می‌کردم، هافبک رو به جلو!

 

 

 
 
  • در اندیشه اولیه بخش خبری ۲۰:۳۰ شریک بودید یا نه؟
 

نه. هم فکر و هم تولید آن از نابغه‌ای واقعی بود. آن‌زمان، سردبیر۲۱ برنامه را طرح‌ریزی کرد و راه انداخت. بعد از ۲۱سال، ایشان با ذهنیت کاملاً منعطف، ۲۰:۳۰ را راه‌اندازی کرد و همه شاکله‌ها و بسته‌های آن را خود، مانند پازل کنار هم چید و بعد برای پرکردن هر تکه از پازل، کسی را انتخاب کرد. تا سال‌ها هم همین چارچوب، ثابت و بدون تغییر ماند.


 
  •  محافظه‌کاری نهفته در ذات خبرهای صداوسیما، حساسیت‌ها، همه چیزهایی که منجر می‌شود به سراغ سوژه نروی و خبری را کار نکنی، این‌ها ناشی از فشاری درونی است یا بیرونی؟ واقعاً آن‌قدر سیستم پرقدرتی برای کنترل ذهن و عمل خبرنگاران وجود دارد که کار را به اینجا رسانده است یا اینکه خبرنگاران هم در وجود این محافظه‌کاری نقش مؤثری دارند؟
 

به‌نظر من، بخش عظیمی از آن، بیرونی است که اینجا نمی‌توان گفت. بخشی هم درونی است و برای خود خبرنگاران است. از وقتی که برگشتم، فضا با قبل از رفتن متفاوت است. وقتی برگشتم، دیدم فضا برای انتقاد خیلی باز است. به‌نظر من، بخشی از آن، چارچوب‌هایی است که ما برای خودمان ساخته‌ایم. بخشی مربوط به خبرنگاران است و محدودیت‌هایی که برای خودمان ایجاد می‌کنیم و بخشی هم خط‌قرمزهایی است که در سیاست‌گذاری‌های رسانه است و البته نشان داده شده که بعضی‌وقت‌ها، همان‌ها خیلی راحت می‌تواند جابه‌جا شود.

 
  • بخشی که می‌گویید درونی نیست و فشار مستقیم سیستم است، با اعمال روش‌های مختلف کنترل، منع و جلوگیری صورت می‌گیرد یا اینکه سیستم آن‌قدر قوی هست که فقط قرارگرفتن ضمنی خبرنگاران درون سیستم، به محافظه‌کاری در اخبار تلویزیون منجر می‌شود؟
 

با اجازه شما، جواب را مصداقی توضیح می‌دهم. همیشه فکر می‌کردم که چرا خبرنگاران تلویزیون گاهی در خارج، مات می‌شوند. چرا بودن و نبودن آن‌ها یکسان می‌شود. خب، بعد که در این موقعیت قرار گرفتم، دیدم که مسائل مختلفی در این میان وجود دارد که باعث این وضعیت در بین خبرنگاران خارجی می‌شود. مانند اینکه وزارت خارجه اغلب حمایت نمی‌کند، بلکه کارشکنی هم می‌کند.

گاهی، برخی‌ها در تهران، مطالبات بچه‌ها را نمی‌فهمند. این، انگیزه‌های آن‌ها را از بین می‌برد و پیش خود فکر می‌کنند که چرا من بیهوده بالا و پایین بروم؛ فردا کسی از من حمایت نمی‌کند. آمدم دوسه سال اینجا برای خودم بچرخم. خوب این دو عامل دست به دست همدیگر داده است تا چنین ترکیبی جور کردند؛ عافیت‌طلبی و روحیه محافظه‌کاری شخصی با ترکیبی از نقایص سیستم. بعد، نهایت خروجی این خبرنگار در خارج از کشور، این می‌شود که بیشتر خبرنگاران در خارج از کشور، اصلاً در میدان نیستند.

 
  • ما چقدر با سیستم معمول پخش اخبار این‌روزهای دنیا فاصله داریم؟
 

در حوزه خبری، در فرانسه همه بخش‌های خبری روز را رصد می‌کردم؛ یعنی هجده‌ماه. گفتم اگر هیچ کاری نکنم، فقط آنالیز کنم و ببینم که کنداکتورهای آن‌ها چگونه است. در بسیاری از درگیری‌های آن‌ها دقت کردم که tracking card؛ یعنی چیدمان و پروپاگاندایی که استفاده می‌کنند، چیست. چیدمان کارت‌ها و اخبار، کنار هم چگونه است. هم از آن نظر دیدم، هم خبرها و گزارش‌ها را دیدم.

واقعاً در بخش‌های بسیاری، با سیستم خبر رسانه‌ای حرفه‌ای تفاوت محسوسی نداریم؛ یعنی به نظر من، در چهارپنج سال اخیر، در خبر تلویزیون، بسیار رشد کرده‌ایم. در هر بحثی، بین گزارش خبرنگار خارجی با خبرنگار داخلی، تفاوت چندانی نمی‌بینم. تصور می‌کنم در بسیاری زمینه‌ها، ما جلوتریم. حتی اخبار شهرستان‌ها را نگاه می‌کنم. تمام نکات حرفه‌ای را رعایت می‌کنند؛ یعنی تصور می‌کنم در بحث خبری و گزارش‌های خبری، رشد بسیار خوبی داشتیم.

اینکه دیدگاه‌ها می‌تواند منتقدانه‌تر و خاکستری‌تر باشد، نمی‌دانم؛ این‌ها را باید بحث‌ کرد. منتها گمان می‌کنم، انتقادهای درون‌سازمانی را باید درون سازمان و در جلسات داخلی به خودمان بگوییم. نکته‌ای را باید بگویم. به‌نظرم، یارگیری‌های اولیه سیستم بسیار مهم است. دنبال پسرخاله و دخترعمه‌بازی رفتن، تا سال‌های سال بعد هم، به مجموعه‌ها ضربه می‌زند. اگر افراد توانا و لایق را کنار بگذاری، بعد نمی‌شود از یکی با قد یک‌متر‌وپنجاه بخواهی بسکتبالیست شود؛ نمی‌شود؛ نمی‌تواند؛ نمی‌شود.

 

 

 
  • به‌نظرم، بی‌انصافی است که در تحلیل گزارش‌های شما، به سبک خاصی که در لابه‌لای فرم آن جریان دارد، اشاره نکنیم. سبکی که فارغ از بحث‌های حرفه‌ای رسانه‌ای، مثل هنجار خبر و از این دست، به زبان و لحن مردم بسیار نزدیک است. گزارش‌های سفرنامه‌ای شما، من را یاد سفرنامه‌های دوران قاجار می‌اندازد؛ نگاه به مردم به‌عنوان سوژه‌ای همیشه داغ، در کنار پرداختن به مسائل رسمی. این سبک خاص از کجا آمده است؟ خیلی ادبیات می‌خوانید؟
 

این را مدیون روزنامه‌نگاری‌ هستم و به‌نظرم، تجربه‌های آن موقع بسیار مؤثر بود؛ مثلاً گزارش‌نویسی مکتوب. کلاً روزنامه‌نگاری، به تهیه گزارش‌های خبری تلویزیونی خیلی کمک می‌کند. کسی که روزنامه‌نگار است، ۸۰درصد می‌تواند خبرنگار تلویزیونی خوبی هم شود.

 
  • سوژه‌ها را از کجا می‌آورید؟ در خیابان که راه می‌روید، دنبال سوژه می‌گردید؟
 

این سومین‌باری است که بعد از بازگشت از فرانسه، جایی رفتم. بیشتر سوژه‌ها از روزنامه‌ها، اینترنت یا مثلاً اطرافیان و کسانی که با آن‌ها در ارتباطم، شکل می‌گیرد.


 
  • گمان می‌کنم الآن بیشتر سوژه‌ها را از روزنامه‌ها، مجله‌ها و اینترنت می‌گیرند و کمتر سراغ جامعه می‌روند؛ چرا؟ درباره خود شما، تصور می‌کنم قبلاً، سوژه‌ها را از بطن جامعه می‌گرفتید، ولی الآن نه... .
 

پیداکردن موضوع گزارش، از اجتماع کمی سخت شده است. سوژه‌هایی که قبلاً اهالی رسانه، یک‌بار آن‌ها را پخته‌اند، اگر دقیق و دلسوزانه باشد، مفیدتر است. سوژه‌گرفتن مستقیم از آدم‌ها، گاهی کار را سخت می‌کند. گاهی فریبت می‌دهد. به اطراف خود نگاه کنید. گمان می‌کنم خیلی جاها، درون ما با برون ما نمی‌خواند. همان کسی که پشت دوربین هزار نقد دارد، وقتی دوربین روشن می‌شود، مدل او به‌کل عوض می‌شود یا برعکس.

این‌ها ریشه جامعه‌شناختی و روان‌شناختی دارد که چه بر سر ما آمده است که برون و درون ما این‌همه تفاوت دارد. چگونه باید به حقیقت درد‌ها پی برد وقتی کسی که کنار دست من، به‌شدت از وضع اقتصادی‌ خود گله دارد، تا چند وقت پیش پراید داشت و حالا پرادوسوار است؛ اما غرزدن‌ها هم چندبرابر شده است.

من حق می‌دهم، بخشی از این به‌دلیل احساس بی‌عدالتی است که ما داریم. همین شخص وضع مالی فعلی خود را نمی‌بیند. به همسایه خود نگاه می‌کند که او هم فرغون داشت؛ اما الآن باراباس سوار می‌شود. این‌ها غرزدن می‌آورد. بخشی از ماجرا، ریشه‌های فرهنگی دارد.


 
  •  چرا بیشتر خبرنگاران خارج از کشور، به‌اصطلاح، در میدان نیستند؟ یعنی چرا اکثر گزارش‌های آن‌ها، به گزارش بازخورد واقعه و نه خود واقعه محدود می‌شود و آنچه را قبلاً تولید شده است، فقط در قالب سیاست‌گذاری‌های خود ما انتشار می‌دهند؟
 

حالا این نکته‌ای است که شما گفتید. یکی هم اینکه یادم می‌آید برای گزارشی، به خبرنگار ما در یکی از کشورها تلفن زدم و نکته‌ای گفتم. گزارش او گزارش تجمعی بود که به درگیری و خشونت کشیده شده بود. در لابه‌لای گزارش، تصاویری هم از پلیس پخش می‌شد. ممکن است مسئله بسیار ساده‌ای باشد؛ اما واقعاً با همین نمایش تصویربرداری آرام و آزادانه از پلیس، خیلی حرف‌ها می‌زنیم.

اینکه پلیس حداقل برای رسانه احترام قائل است و پیام‌های فراوان دیگر... و اینکه این تجمع «بالاخره» برگزار شد و همان پلیس اجازه فیلم‌برداری حرفه‌ای از مجروحان را هم داد...؛ آن‌ها بسیار پیچیده‌تر و حرفه‌ای‌تر از ما، دروازه‌بانی خبر می‌کنند.

 
  • رسانه‌های غربی واقعاً سانسور می‌کنند؟ لطفاً صادقانه جواب بدهید.
 

مسئله‌ای را که خود درگیر آن بودم، برای شما تعریف می‌کنم. در پاریس، در FACEBOOK ، گفته بودند که روز خاصی، جوان‌ها کنار برج ایفل، کنار رود سن بروند و مراسم خاصی برگزار کنند. عین مور و ملخ، پلیس ریخته بود. درنهایت، آن صفحه را با هزارویک فشار بستند؛ ولی صدای کسی هم درنیامد؛ یعنی آنجاهایی که می‌خواهند سانسور کنند، هیچ‌کس نمی‌تواند کاری کند.

خیلی راحت و خیلی حرفه‌ای سانسور می‌کنند. درباره موضوع نیروگاه ژاپن دوسه‌ روز اول گفتند آیا این تشعشعات می‌تواند به اروپا برسد یا نه. آیا می‌تواند به فلان نقطه کالیفرنیا برسد یا نه، که رسید. بعد دیدند از جایی به بعد، هزینه دارد که نمی‌توانند کاری کنند؛ کاملاً سانسور کردند. اصلاً وارد این فضا نمی‌شوند. جایی که ببینند منافع آن‌ها به خطر می‌افتد و نمی‌توانند کاری کنند، کاملاً سانسور می‌کنند؛ اما این‌ها دلیل نمی‌شود برای ما تا دلیل‌تراشی و الگوسازی کنیم. ما باید رسانه‌ای مؤمن باشیم که آرمان‌های ما با آن‌ها متفاوت است.

 
  • داشتید از مسائل خاص کار خبرنگاران ایرانی در خارج می‌گفتید. می‌گفتید که مسائل و حساسیت‌های خاصی وجود دارد که کار را خیلی سخت می‌کند... .
 

خود من، هجده ماه کارت اقامت نداشتم. کل این هجده ماه به هرکس می‌گفتیم بابا، دمار از روزگار ما دارد درمی‌آید، حتی نمی‌توانیم بیاییم ایران و برویم، هیچ، انگار نه انگار. در سفارت‌خانه‌های ما، درصد بسیاری از کارمندان فقط منتظرند پولی به آن‌ها برسد، برای خود کیفی بکنند و برگردند. من خیلی دوست داشتم که این انعکاس پیدا کند. ولی وزارت خارجه ما چه کار کرد.

وقتی من را از آنجا بیرون کردند، حتی سخن‌گوی وزارت خارجه آن را محکوم نکرد. حالا اگر به دفتر و دستک و خبرنگار فرانسوی‌ها در تهران پخی بکنیم، شش ماه پدر ما را درمی‌آورند. این‌ها درد است. البته نباید از سفارت‌خانه‌ای که ششصد هزار یورو در کنسولگری‌ آن گم شده است، انتظار اقدام مؤثری داشته باشم. وای بر ما که این‌ها می‌خواهند از حقوق تنها خبرنگار تلویزیون ایران در فرانسه دفاع کنند!

 
  • سیستم رایزنی فرهنگی آنجا چطور است؟!
 

آنجا فردی بسیار قوی به‌نام دکتر طباطبایی بود که الآن به ایران آمده است. فرد دیگری جای او گذاشتند که بگذریم. می‌دانی مشکل کجاست؟ مثالی می‌زنم. ما رفتیم حوالی پاریس، پیش آقایی به‌نام آقای تیری کویل. قشنگ برای تو فارسی صحبت می‌کند و کتاب ""اقتصاد در جمهوری اسلامی را نوشته است.

امثال این‌ها مشاور می‌شوند و می‌نشینند کنار سارکوزی و می‌گویند مثلاً فلان فشار را وارد کنیم، بَهمان چیز را تحریم کنیم. حداقل این است که بر تمام زوایای اقتصادی و روان‌شناسی و جامعه‌شناسی ایرانی سوار هستند. حالا ما چه کسی را داریم؟ مقایسه کنید با بعضی از کارشناس‌های ما در بلاد فرنگ که از صبح تا شب نشسته‌اند پای اینترنت. باور کن... . اگر کلاً برخی سفارت‌خانه‌های ما را می‌بستند و کنسولی می‌گذاشتند، خیلی بهتر بود.

 
  • برای من خیلی عجیب بود که ماجرای اخراج شما از فرانسه، حتی در رسانه‌های به تعبیر ما، خودی یا هر چیز دیگری که اسم بگذارید، اصلاً انعکاس چندانی پیدا نکرد. خیلی از سایت‌ها و رسانه‌های خبری در حد خبری کوتاه از کنار آن گذشتند. برای خود شما عجیب نبود؟
 

راستش مقداری به این برمی‌گردد که خودم خیلی دوست نداشتم وارد این فضاهای تبلیغاتی شوم. به‌نظرم، باید وارد فضاهای جدید شویم. بخشی هم شاید به رقابت‌های معمول خبرنگاری برمی‌گردد یا این سیاست‌بازی‌ها که دمار از روزگار همه درآورده است.  

 

به‌نظرم، کارکرد سیستم رسانه‌ای جمهوری اسلامی همچنان ضعیف است. با وجود همه تحولات و همه اتفاقات این سال‌ها، باز هم فکر می‌کنم که نقص داشته باشیم و این مسئله در بیرون مرزها، خود را بیشتر هم نشان می‌دهد. ما با افکار عمومی در فرانسه چه کار کرده‌ایم؟ اصلاً کاری انجام می‌دهیم؟

 

چیزی که برای من بسیار ناراحت‌کننده بود، این بود که اتفاقاً، گاهی‌وقت‌ها، آن‌طورکه آن‌ها آرزو دارند، بازی می‌کنیم و توپ را دست آن‌ها می‌دهیم. گاهی ما داریم کاری می‌کنیم که غریبه‌ها بهره‌برداری لازم را کنند؛ یعنی اصلاً کسی به این مسائل فکر نمی‌کند. مثلاً درباره سکینه آشتیانی، در صد شهر فرانسه علیه ما تظاهرات کردند؛ ما چه کردیم؟ گفتند حالا ببینیم چه کار می‌شود کرد و باید با تهران هماهنگ کنیم و... . عملاً هیچ و دقیقاً هیچ اتفاقی نیفتاد.

بسیاری از کسانی که باید واکنش دفاعی نشان می‌دادند، از ماجرا درست خبر نداشتند. بعضی‌وقت‌ها واقعاً فکر می‌کنم، اصلاً کسی هست که فکر کند چه کار کند یا ما الآن باید چه کار کنیم. نمی‌شد همان موقع، در اوج فشارها، فهرستی را که رئیس‌جمهور بعداً در مصاحبه رو کرد، اعلام می‌کردیم که مثلاً پنجاه نفر متهم زن در امریکا در آستانه اعدام‌اند؟

 
  • شما پارسال در کن بودید و حتماً این حرف‌هایی را که می‌گویید، در آنجا که جو ضدایرانی واضحی دارد، به‌خصوص سر قضایای پارسال، بهتر هم لمس کردید. پارسال در کن چه خبر بود؟
 

درباره موضوع کن، بهترین چیزی را که لابی اسرائیل می‌خواستند، ازنظر تبلیغاتی، در اختیار آن‌ها قرار دادیم. آقای جعفر پناهی ممنوع‌الخروج می‌شود و دسته‌گلی روی صندلی او می‌گذارند؛ این هم صندلی خالی‌ او و تمام دنیا بیایند زوم کنند. بخشی از ذهنیت‌سازی منفی را خود دودستی تقدیم می‌کنیم.

 

بخشی هم که «مجید» باعث می‌شود. چرا؟ چون اگر ایران را به شکل تپه‌ یا روستایی درمانده نشان دهید که بدبختی از سروکول آن بالا می‌رود و هیچ ندارد، حداقل آنجا به شما لوح یا هدیه‌ای می‌دهند. نمی‌خواهم بگویم هرکه از ایران در کن می‌درخشد، در این مسیر است. ما استثناهایی داریم؛ مثل کیارستمی که باید قدر او را بدانیم.

 

 حقیقت این است که غریبه‌ها می‌خواهند ما برای او فقط از نیمه خالی لیوان خود بگوییم؛ اما برای خود چنین نمی‌پسندند. بامزه اینکه از آن طرف هم برای خود راضی نیستند ذره‌ای از این مسائل انعکاس پیدا کند. مثلاً پارسال، وزیر فرهنگ ایتالیا، جشنواره کن را تحریم کرد؛ چون درباره زلزله در ایتالیا فیلمی ساختند و به‌زعم آقای وزیر، نابسامانی سیستم آن‌ها را نشان داده بودند. کلاً کن را تحریم کردند.

فرانسه جشنواره‌ای به‌نام SuD  دارد که زیر نظر مستقیم وزارت خارجه فرانسه برگزار می‌شود. در کتاب معرفی جشنواره، صراحتاً نوشته بودند که حضور چند کشور در این جشنوراه ممنوع است؛ یکی از آن‌ها اسرائیل بود. بعد چه کشورهایی در جشنواره بودند؟ چین، ایران و کره شمالی بودند و مشخص بود که تمام جوایز قرار است به چه فیلم‌هایی داده شود. کلی هم فیلم از ایران آنجا بود؛ همه آن‌ها سیاه. اصلاً چرا باید دعوای خانه را به کوچه ببریم؟ نمونه آن رفتار با پناهی.

 

 من کاری به مسائل حقوقی و قضایی‌ او ندارم؛ اما آیا ما برای رفتار خود با چهره‌ای سینمایی یا فرهنگی، دو ساعت درست و حسابی فکر می‌کنیم؟ مگر این‌ها از کره مریخ آمده‌اند؟ مگر این‌ها فرزندان همین سرزمین نیستند؟ در گزارشم از کن، تکه‌ای از فیلم ""قصه‌های مجید را گذاشتم که با بی‌بی داشت صحبت می‌کرد. بی‌بی می‌گفت: «تو آبروی ما را بردی؛ این چه مطلبی بود نوشتی از بدبختی ما، گفتی از بیچارگی‌هامون.» مجید برمی‌گشت می‌گفت: «ببین بی‌بی، اسم من چاپ شده، همه توی محل من را می‌شناسند، تو چرا گوش نمی‌کنی حرف من را؟» یعنی شاید دعوا، دعوای بی‌بی با مجید است، این وسط مجید را بگیری قایم کنی یا بزنی که چه بشود؟! چه کسی سود می‌برد؟

 
  • نظرتان درباره قضیه جعفر پناهی چیست؟
 

گفتم که گاهی ما درست، در زمینی که آن‌ها می‌خواهند، بازی می‌کنیم. من واقعاً فکر می‌کنم شیوه رفتار این‌چنینی با جعفر پناهی درست نبود و بالاخره باید فرقی بین هنرمندی که کل دنیا روی او زوم کرده‌ است با مثلاً سارق مسلح باشد. ای بابا...، بگذریم.

 
  • با همه این تفاصیل، چه کار می‌شود کرد؟
 

خیلی کارها می‌شود کرد. همین الآن، فیلم‌سازانی در پاریس هستند که اگر بدانند ایران از آن‌ها حمایت می‌کند، حاضرند برای حقانیت ایران فیلم بسازند. قرار بود با یکی‌دو نفر از همین‌ها کار کنیم که ماجرای اخراج پیش آمد. یا مثلاً سر مسائل انتخابات و حواشی بعد از آن و مسائل هسته‌ای و این‌جور مسائلی که رسانه‌های غربی روی ایران زوم کردند، همان دکتر طباطبایی، رایزن باهوش و باسواد ما در فرانسه، کتابی به‌نام " ایران حقیقی " با CD  تصویری یک‌ساعته منتشر کرد.

خب، برای مسلمانانی که فکر می‌کردند ایران چرا این‌جوری شده است، خوب بود. این‌قدر آنجا جای کار بود؛ مثلاً هر چندوقت یک‌بار می‌رفتیم پیش آلن کرش، سردبیر " لوموند " ، حرف می‌زدیم. دوروبر او را جریاناتی گرفته بودند. با‌ او حرف می‌زدیم و تحلیل می‌کردیم که ماجرا چه هست. به‌خوبی می‌توانستیم واقع‌نگری کنیم یا مثلاً رابطه «پدر لولون»، رئیس بنیاد مسیحیت، با ما فوق‌العاده خوب شده بود. اصلاً دفتر ما شده بود کانون رایزنی که مدام نخبه‌های فرانسوی می‌آمدند و می‌رفتند. اگر محدودیت نبود، می‌توانستیم بهتر از این‌ها هم کار کنیم.

 
  • بعد از بازگشت، افت کرده‌اید؛ موافقید؟ برنامه شما برای آینده چیست؟
 

دوست دارم مستندسازی خبری کنم. اینجا هم بعضی‌وقت‌ها می‌شود کار خوبی کرد. واحد مرکزی خبر هم خانه من است. درباره اینکه گفتید افت کرده‌ام هم به‌گمانم، خبرنگار مثل فوتبالیست است. خبرنگار جایی خراب می‌کند و جایی خوب است. گاهی مصدوم است و دوره‌ای هم آقای گل می‌شود. مثلاً گزارش معدن راضی‌ام کرد؛ اما در گزارش باشو، از کار خودم راضی نبودم. خیلی خوب است که همکارانم دلسوزانه مرا نقد بکنند.

 
  •  آنچه درباره فرانسه نگفتید و می‌خواهید بگویید، چیست؟
 
ما از «خودی» بیشتر از «بی‌خودی» می‌خوریم. 
 
منبع:مشرق
 محسن دریالعل//حمید بوالی
نظرات بینندگان
سيمين
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۰:۵۳ - ۲۱ تير ۱۳۹۰
۰
۰
من نمي دونم چرا اين نجف زاده اينقدر خودشو تحويل ميگيره.
احساساتي ترين و جوگيرترين خبرنگاريه كه به عمرم ديدم،همين نجف زاده بوده با اين گزارشهاي نصفه كاره اش.