۱۶ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۴:۵۷

اسلام‌گرايي، ايران‌گرايي

کد خبر : ۳۱۹۸۹
طرح «مكتب ايراني» ‌از سوي جريان حاشيه‌ساز دولت و حمايت و تبيين و توجيه اين نامگذاري موجي از نقد و تحليل و چرايي را به همراه داشت. همه تحليل‌ها و برداشت‌ها از طرح اين مسئله را مي‌توان در سه دسته طبقه‌بندي كرد. البته اگر طراحان موضوع، منطق و منظور خود را به صورت شفاف و اقناع‌‌‌كننده اعلام مي‌داشتند، شايد اين دسته‌بندي اتفاق نمي‌افتاد؟ دسته‌اي اين نامگذاري را به ناسيوناليسم ايراني و همچنين باستان‌گرايي و باستان‌سرايي نسبت دادند و تبار‌شناسي و ديرينه‌شناسي جريان‌هاي حاشيه‌ساز دولت نسبت به كوروش و نوروز، اين گمانه را تقويت كرد. دسته دوم و برخي از وهابيون اين نامگذاري را به قرائتي خاص و متمايز از اسلام ارجاع دادند كه خاص ايراني‌هاست. وهابيون اين موضوع را به صفويه نسبت دادند و آنان را سازندگان مكتب تشيع خواندند و بيان اين موضوع توسط قوه ‌مجريه را به مثابه تأييدي بر ادعاي خود اعلام كردند. دسته سوم اين نامگذاري را به تفكرات اطرافيان رئيس‌جمهور نسبت دادند. اين دسته بر اين باورند كه آقاي مشايي و دوستانش به دنبال قرائتي متمايز از اسلام و ايران و مهدويت و باستان‌گرايي هستند و نام قرائت خود را «مكتب ايراني» گذاشته‌اند و... همچنان طرح چنين مسائلي از طرف دستگاه اجرايي كشور و شأن و صلاحيت آنان در اين‌باره مورد سؤال و پرسش است. سؤال اساسي اين است كه رفع كدام مشكل از مردم يا امنيت ملي سبب اين نامگذاري شده است و چرا افكار عمومي آن را نمي‌فهمند. چرا توسط كساني مطرح مي‌شود كه به جهت تحصيلي نيز دستي بر آتش علوم‌انساني نداشته‌اند. مسئله اسلام و ايران و همسويي، تقابل و تفوق اين دو در ۱۵۰ سال گذشته معمولاً محل مناقشه روشنفكران بوده است. روشنفكران نسل اول از تحير نسبت به رشد و پيشرفت اروپا، به اين باور رسيدند كه رمز عقب‌ماندگي ايران، اسلام است و در صدر مشروطه، بي‌رحمانه بر اسلام تاختند. آنان چنان به اين باور رسيده‌ بودند كه ‌به‌‌رغم روشنفكري، رضا‌خان مستبد را به خاطر مخالفت با اسلام و توسعه‌ ايران منهاي اسلام همراهي كردند و ننگ بزرگي را در پرونده روشنفكري ثبت كردند. نيرو‌هاي مؤمن به انقلاب اسلامي، قرائت از اسلام و ايران و نسبت اين دو را به انديشه و نگاه حضرت امام (ره) ارجاع مي‌دهند.
امام‌(ره) ملي‌گرايي را اساس بدبختي ما مي‌دانستند. اما اين بدان معني نبود كه امام عرق ملي و ايراني نداشت. امام بار‌ها از «هويت ايراني- اسلامي» نام مي‌بردند و يكي از دستاورد‌هاي جنگ تحميلي را «تقويت حس وطن‌دوستي»‌ ايرانيان مي‌دانستند. اما آن فقيه بزرگ مي‌دانستند كه كجا و چگونه ايران به ميدان مي‌آيد و چگونه ناسيوناليسم ايراني در دين اسلام‌سياسي پذيرفته مي‌شود. به طور مثال امام خميني(ره) مسئله شهادت در جنگ تحميلي را به ايران نسبت نمي‌دادند. زيرا كشته شدن براي خاك و وطن را هم تراز شهادت نمي‌دانستند. امام خميني شهادت را صرفاًٌ در مسير قرب‌الهي تفسير مي‌كردند. به همين دليل تأكيد داشتند كه: «اگر بگوييم در قبال خون شهيدانمان خرمشهر يا شهر‌هاي ديگر را آزاد كرديم، اين پايين‌آوردن ارزش شهادت و خيال باطل ملي‌گرا‌هاست». امام(ره) نسبت به كساني كه بخواهند ايران را در مقابل اسلام قرار دهند به‌شدت مي‌تاختند، به همين دليل ملي‌گرا‌ها و اعضاي جبهه‌ملي را به ادعاي دروغين ملي‌گرايي متهم مي‌كردند، چراكه وطن‌دوستان واقعي ايران، خود را در مقابل اسلام قرار نمي‌دهند. شهيد آويني در تبيين چگونگي ممزوج شدن اسلام و ايران معتقد است: «هرچند حزب‌الله وطن خود را دوست دارد اما از تعلقات جغرافيايي آزاد است. وطن او اسلام است. ما از آن‌رو ايران را دوست داريم كه به عنوان مسلمان در آن پرورش يافته‌ايم... ايران امروز مركز آن نور مقدسي است كه در ظلمات اين عصر درخشيدن گرفت و تا ظهور منجي عالم شعله‌ور خواهد بود.» بنابراين ما ايرانيان بخشي از مسلمانان هستيم كه به امت مسلمان تعلق داريم و از آنجا كه خود را پيشتاز مبارزه با كفر و شرك و استكبار مي‌دانيم نمي‌توانيم از الفاظ و عناوين تقليل‌گرايانه براي خود استفاده كنيم. امام خميني بعد از استقرار نظام اسلامي نه‌تنها از ايران كه از تشيع نيز به صورت برجسته استفاده نمي‌كردند. امام «اسلام ناب محمدي‌(ص)»‌ را بال مركزي گفتمان خويش قرار داده بودند و ايران را به عنوان محل استقرار اين پرچم مقدس مي‌دانستند. هر‌گونه تمايزي كه فاصله بين مسلمانان ايجاد مي‌كرد را مذموم مي‌دانستند به همين دليل معتقد بود كه ملي‌گرايي كه ايران را مقابل عراق و... قرار دهد مورد تأييد اسلام نيست. به تعبير ديگر امام برتري‌ نژادي و فردي را مخالف اسلام مي‌دانستند و به‌شدت از آن پرهيز داشتند بنابراين ايرانيان مكتب خاصي از اسلام نيستند و اسلام نيز مكتب خاص و ويژه ايرانيان نيست.
مقام معظم رهبري كه تجربه تاريخ معاصر ايران و اسلام را به خوبي مي‌دانند، دولتيان را به ايران پس از اسلام ارجاع دادند تا ساده‌انديشان و مغرضان نتوانند بين اسلام و ايران فاصله ايجاد كنند. بالاخره در نگاه به ايران بايد بين دولت جمهوري اسلامي ايران با شيرين عبادي و رضا پهلوي تفاوتي وجود داشته باشد. تأكيد بر باستان‌گرايي و كورشيسم اين فاصله را كم مي‌كند و تأكيد بر اسلام و ايران و خدمات متقابل اسلام و ايران اين فاصله را با دشمنان برجسته مي‌نمايد. در طول تاريخ معاصر ايران، هر فرد يا جرياني كه درصدد تقابل با اسلام و ايران برآمده است از حيز انتفاع ساقط شده است.
حال چه اين مسئله به اسم اسلام باشد و چه به نام ايران، ما در جغرافياي ايران زندگي مي‌كنيم و نمي‌توانيم آن را ناديده بگيريم، اما مسلمان هستيم و جزئي از پيكره بزرگ مسلمانان. بنابر‌اين ما ايرانيان مسلمان هستيم كه بين خود و امت اسلامي فاصله‌اي نمي‌بينيم و «ملت» را اساس ايران‌گرايي و جزئي از امت بزرگ مي‌دانيم. قرائت ايرانيان از اسلام قرائتي متمايز نيست. اسلام رسول‌الله غايت انديشه سياسي الهي امام بود و اصولاً پرداختن به چگونگي تعامل و تقابل اسلام و ايران مسئله‌اي انحرافي است كه در سپهر ملت و نظام چيزي از آن‌جا نمي‌گيرد. هنوز نيرو‌هاي مؤمن به انقلاب منتظر پاسخي قانع‌كننده از طراحان اين مسئله‌اند. اميد است آنان رهنمود مقام معظم رهبري را جدي تلقي و در گفتمان خويش آن را ملموس نمايند و اگر از بي‌سوادي يا بي‌بصيرتي يا كج‌فهمي يا مصلحت‌هاي بي‌مورد به اين مسئله پرداخته‌اند با شجاعت از مردم و همه مسلمانان جهان عذرخواهي نمايند و از اينكه جزيره‌اي بودن مسلمان ايراني را به رسانه‌ها القا كردند از درگاه الهي نيز توبه‌خواهي نمايند.
عبد‌الله گنجي

خبر فوری

همه برای سلامت این جمع خدمت‌گزار دعا کنند/ ملت ایران نگران و دلواپس نباشند