۰۸ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۴

خاطره منتشرنشده از شهید رجایی +عکس

گفت: امروز می‌خواهم ناهار در خدمت شما پاسداران باشم، وقتی سفره را پهن کردند و ناهار را آوردند، سیب زمینی پخته و نان بود...
کد خبر : ۳۱۹۹۷۳
صراط: گفت: امروز می‌خواهم ناهار در خدمت شما پاسداران باشم، وقتی سفره را پهن کردند و ناهار را آوردند، سیب زمینی پخته و نان بود...

امروز هشتم شهریور و مصادف با سالروز اقدام جناایتکارانه منافقین در سال 1360 در بمبگذاری دفتر نخست وزیری است که به شهادت «محمدعلی رجایی» رییس جمهور و «حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر» نخست وزیر وقت انجامید.

«عبدالحسین دفتریان» مدیرکل مالی اداری نخست وزیری، «هوشنگ وحید دستجردی» و یک عابر در بیرون ساختمان نیز در این واقعه به شهادت رسیدند. همچنین «خسرو تهرانی» مسئول اطلاعات نخست‌وزیری، «سرهنگ موسی نامجو» وزیر دفاع، «سرلشکر یوسف کلاهدوز» قائم مقام سپاه پاسداران، «تیمسار شرف‌خواه» معاون نیروی زمینی، «سرهنگ اخیانی» معاون ژاندارمری و «سرهنگ کتیبه» رییس اداره دوم ارتش نیز که برای شرکت در جلسه شورای امنیت کشور گردهم آمده بودند مجروح شدند.

خصوصیتی که بیش از هر چیز دیگر در حیات شهید رجایی جلب توجه می کند "ساده زیستی شگفت انگیز" ایشان بود که تا دوران نخست وزیری و ریاست جمهوری او ادامه یافت.

آنچه در پی می آید خاطره و تصاویری منتشر نشده از آن شهید عزیز است که به وسیله «حجت الاسلام والمسلمین سید علی حسینی» رییس سازمان تبلیغات اسلامی علی آباد کتول در اختیار ابنا قرار گرفته است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زمستان سال 1359 بود. جلسه مسئولین روابط عمومی و تبلیغات سپاه پاسداران شهرهای کشور در "پادگان خلیج" آن وقت در حال برگزاری بود. (پادگان خلیج مقر سازمان سیا در شمال تهران بود که پس از انقلاب، به دست منافقین افتاد و سپس در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفت و جلسات و آموزشهای نظامی در آن انجام می شد).

من در آن زمان مسئول روابط عمومی و تبلیغات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان علی آباد کتول بودم و در جلسه شرکت داشتم.

اواسط جلسه، وقتی شهید رجایی وارد سالن شد و در اولین صندلی خالی نشست! این صندلی، پشت سر من قرار داشت؛ در حالی که او به عنوان نخست وزیر کشور، باید به ردیف اول می رفت.

هر چه به ایشان اصرار کردیم که به صندلی ردیف جلو برود قبول نکرد؛ تا زمانی که موقع سخنرانی ایشان شد و به تریبون سخنرانی رفت.

البته بعد از اینکه ایشان قبول نکرد جلوی شالن بنشیند من به مزاح به ایشان گفتم: "کار خوبی کردید که نرفتید؛ چون من سید هستم و نباید از من جلوتر می نشستید". شهید عزیز هم خندید و پاسخ داد: "حالا که این را گفتی، اصلاً امکان ندارد از اینجا جلوتر بروم".

خاطره منتشرنشده از شهید رجایی +عکس

بعد از اقامه نماز جماعت ظهر و عصر، ایشان همانجا روی زمین نشست و گفت: "امروز می‌خواهم ناهار را در خدمت شما پاسداران باشم".

وقتی سفره را پهن کردند و ناهار را آوردند دیدیم که غذا فقط "سیب زمینی پخته و نان" است. شهید رجایی که رییس کابینه ایران بود و بزرگترین ذخایر نفت و گاز جهان را در اختیار داشت، همراه ما این ناهار ساده را خورد و گفت: "ناهار امروز، از بهترین غذاهایی بود که در طول عمرم خوردم". 

خاطره منتشرنشده از شهید رجایی +عکس

بعد از ناهار به ایشان گفتم: "یک یادگاری به من بدهید". جواب داد: "یک تسبیح از خودم دارم" و آن را از جیبش در آورد و به عنوان هدیه به من داد و تشریف برد.

روحش شاد، یادش گرامی، و سیره و سادگی اش پر رهرو باد...