۲۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۹

کوچکترین نانوایی دنیا در اردبیل +تصاویر

نانوا و شیرینی‌پز اردبیلی گفت: بنده از استاندار و فرماندار می‌خواهم تا با اعطای وام و آسان کردن مراحل پرداخت آن، کاری کنند که بتوانم اشتغالزایی کرده و به غیر از خودم برای چند نفر دیگر هم شغل ایجاد کنم.
کد خبر : ۳۳۲۹۵۸

صراط: شاهین یاری، جوانی 31 ساله است که روزگار او را مجبور ساخته در نوبت صبح در شرکت «قزل داش» مشغول به کار باشد و بعد از ظهرها نیز در کانکسی کوچک که نامش را «کوچکترین نانوایی دنیا» گذاشته، برای همشهریان و مسافران، نان و کلوچه محلی بپزد و شب با تنی خسته و رنجور به سمت خانه حرکت کند.

به گزارش فارس، او تا 15 سالگی در روستای «آق بلاغ رستم‌خان» ساکن بوده و پس از نبود کشت و کار در آنجا، به اردبیل مهاجرت کرده تا با دستفروشی و انجام کارهای گوناگون نانی از دسترنج خویش بر سر سفره بگذارد. چین و چروک‌های صورتش حکایت از سختی‌های فراوانی دارد که روزگار بر پرده چهره‌اش نقاشی کرده و سنگ و آرد، با همدستی یکدیگر به دستانش پینه بسته‌اند. در ذیل گفت‌وگوی ما را می‌خوانید:

نام «کوچکترین نانوایی دنیا» از کجا به ذهن‌تان رسید؟

اولین بار باجناقم این نانوایی را به بازار اردبیل آورد و نام آن را هم خودش بر روی آن گذاشت. الان حدود دو سال است که به تهران رفته و در آنجا کار می‌کند.

نام‌شان را برای‌مان ذکر کنید و بگویید طراحی این نانوایی چقدر هزینه داشته و در چه سالی ساخته شده است؟

نام باجناقم «حاتم میرزایی» است. اگر اشتباه نکنم این نانوایی در سال 91 یا 92 طراحی و ساخته شد و در آن زمان حدود 20 میلیون ریال برای ساختش هزینه شد.

چطور شد که شما به این کار ادامه دادید؟

به هر حال سختی‌های زندگی انسان را مجبور می‌کند برای تامین مایحتاج همسر و فرزندانش دست به هر کاری بزند و تلاش کند تا نانی حلال به دست آورده و بر سر سفره بگذارد، بنده هم چون قبلا در شیرینی‌پزی کار می‌کردم و با پخت انواع شیرینی، فطیر و کلوچه آشنایی داشتم، پس از اینکه باجناقم به تهران رفت، تصمیم گرفتم بعد از ظهرها نان و کلوچه محلی بپزم و بخشی از نیازهای ضروری خانواده‌ام را تامین کنم.

سابقه شما در شیرینی‌پزی چقدر است؟

هشت سال.

در نوبت صبح چه کاری انجام می‌دهید؟

در شرکت «قزل داش» که در شهرستان نمین است و حدود 35 کیلومتر از اینجا فاصله دارد کار می‌کنم.

کارتان در آنجا چیست؟

توسط دستگاه‌ها و ماشین‌های بزرگ سنگ خرد می‌کنیم. چون وسیله نقلیه نداریم، شرکت سرویس ایاب و ذهاب فراهم کرده تا با آن به شرکت برویم و برگردیم.

چرا این نانوایی را توسعه نمی‌دهید؟ به هر حال شما هم جزو دستفروشان محسوب می‌شوید و مدام با مشکل سد معبر مواجه هستید؟

مشکل اصلی بنده هم این است که جای معین ندارم. بارها تلاش کرده‌ام که با اخذ وام از بانک‌های معتبر به کارم سر و سامان دهم و آن را توسعه بخشم. اما یا با مشکل ضامن رو به رو شده‌ام یا اینکه کارم را نتیجه بخش ندانسته و پرونده بانکی‌ام را بسته‌اند، به همین دلیل هم قید وام را زده‌ام و با همین نانوایی کوچک، گرد شهر می‌چرخم و کلوچه محلی به دست مردم می‌دهم.

چقدر وام مشکل‌تان را حل می‌کند؟

تنها با ده میلیون تومان وام، من می‌توانم علاوه بر خودم برای دو نفر دیگر نیز اشتغال ایجاد کرده و به کارم توسعه دهم. اگر مغازه یا نانوایی دائم داشته باشم، مردم هم کیفیت کارم را بهتر درک می‌کنند و مطمئن هستم مشتریان بسیاری را جذب خواهم کرد.

ببینید ما از طبقه پایین جامعه هستیم، بنده سال‌های سال است که مستاجرم و توان پرداخت اجاره‌ام را هم ندارم و اگر مجبور نبودم هرگز تا پاسی از شب کار نمی‌کردم، الان روزگار طوری شده که به سختی می‌توانم روی فرزندانم را ببینم چرا که از صبح تا شب سر کارم و آنها را نمی‌بینم، اما همه تلاشم این است که زندگی آنان مانند من نشود و در این راه با کار و تلاش فراوان می‌خواهم شاهد سعادتمندی آنها باشم.

من نمی‌گویم که بانک‌ها ضامن نخواهند یا سخن دیگر، منظورم این است که در مواجهه با کسانی مانند من سختگیری‌ها را به حداقل برسانند، مدام امروز و فردا نکنند و اگر قرار نیست وام بدهند، همان ابتدا بگویند نه اینکه پس از دو سه ماه رفت و آمد بی‌وقفه، آخر سر دست‌مان به جایی بند نباشد، ما کارگر روز مزد هستیم و یک روز اگر کار نکنیم کلی از زندگی عقب می‌افتیم.

آرزوی شما چیست؟

آرزو... برای خودم هیچ نمی‌خواهم، اما اول برای همکاران و هم‌صنفی‌های خودم که در زجر و سختی به سر می‌برند روزگاری خوش و خرم توام با آسودگی و آرامش را آرزو دارم و بعد برای خانواده‌ام و فرزندانم که مانند ما نشوند. من از بچگی با درد و رنج بزرگ شده‌ام و طعم تلخ نداری و بی‌پولی را چشیده‌ام، اما هرگز عقب‌نشینی نکرده و همواره برای سعادت خانواده‌ام در تلاش بوده‌ام.

فرزندانتان چند ساله هستند؟

یکی هشت ساله و دیگری دو ساله.

می‌خواهیم از دید شما کوچه شمس میدان سرچشمه را که در آن مستقر هستید رصد کنیم، آیا تاکنون کسی بوده پول نداشته باشد و بخواهد نانی رایگان به او بدهید و از شما کمک بخواهد و... .

بارهای بار شاهد این صحنه بوده‌ام، اما نه می‌توانم چیزی در این باب بگویم و نه جزو کسانی هستم که بخواهم خود را بزرگ جلوه دهم، به هر حال خیلی از کودکان پس از استشمام بوی نان و کلوچه از پدر و مادرشان آن را طلب می‌کنند، اینگونه افراد را خوب می‌شناسم، زود دست کودک را می‌گیرند و دور می‌شوند، خیلی‌ها هم به ناچار قیمت می‌پرسند تا طفره بروند و سر کودک را گرم کنند، اما با دادن کلوچه به آنها کمک می‌کنم تا در برابر فرزندشان خجالت زده نباشند.

خیلی وقت‌ها هم کسانی را می‌بینم که گلایه‌هایشان را از ویزیت بالا، گرانی دارو و هزینه‌های سنگین درمانی به در و دیوار می‌کنند، واقعیتش این است که اینگونه صحنه‌ها در روحیه‌ام تاثیر بدی می‌گذارد، اما سعی می‌کنم تا جایی که می‌توانم به آنها دلداری دهم، اما ناگفته نماند که برخی اوقات پزشکانی نیز هستند که دستگیر نیازمندان می‌شوند.

در پایان صحبت آخر شما را می‌شنویم.

بنده حرف خاصی برای گفتن ندارم، فقط از استاندار و فرماندار خواستارم به وضعیت کسانی مانند من رسیدگی کنند، کسانی که با دسترنج خود نان بر سر سفره خانواده‌شان می‌برند و با کار و تلاش نیازهای آنها را برطرف می‌کنند، از مسؤولان می‌خواهم با دادن وام و آسان کردن مرحله پرداخت آن، کاری کنند که ما هم بتوانیم اشتغالزایی کرده و به غیر از خودمان برای چند نفر دیگر هم شغل ایجاد کنیم.