۰۱ مهر ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۵

گفت‌وگو با مخترع «آ با کلاه» / معلم شهید رجایی بودم

استاد وحیدی غرق در خاطرات گذشته شده، با اشتیاق از دوران تدریسش در قزوین سخن می‌گوید و حتی معتقد است خیلی زودتر از آنکه به حرف اول الفبا، «آ با کلاه» بگویند او این نام را بر روی این حرف گذاشته بوده است.
کد خبر : ۳۸۱۲۵۵

صراط: زنگ در را که می‌زنیم پسرش به استقبالمان می‌آید. خودش هم جلوی در ایستاده و خوشامد می‌گوید. اندام نحیف و صدای آرامی دارد اما خوشرو و مهربان به نظر می‌رسد. صدایش به قدری  آرام است که سرم را کمی جلو می‌برم تا بتوانم بهتر بشنوم. حافظه عجیبی دارد؛ هنوز اسم و فامیل و مشخصات ظاهری شاگردانش را فراموش نکرده و سررسیدی دارد که تاریخ تولد و شماره تلفن اغلب آنها را نوشته و هر سالروز با تماسی روز تولدشان را تبریک می‌گوید.

به گزارش ایسنا استاد حسین وحیدی، معلمی 92 ساله و متولد هشتم اسفند 1304 قزوین است. هشت سالی در قزوین معلمی می‌کند و سال 1331 به تهران منتقل و در شمیران مشغول تدریس می‌شود. سال 55 پس از 32 سال خدمت بازنشسته می‌شود. با این حال به تدریس ریاضیات ادامه می‌دهد و حالا رکورد ملی طولانی‌ترین زمان تدریس را از آن خود کرده و 73 سال است پیوسته درس می‌دهد و می‌خواهد این رکورد را در گینس هم ثبت کند.

لبخند از لبانش محو نمی‌شود و می‌گوید: «زمانی بود که 13 ساعت در روز درس می‌دادم اما حالا دیگر توان ندارم و روزی دو ساعت تدریس می‌کنم. یادم نمی‌آید حتی یک ماه درس نداده باشم. حتی به عتبات عالیات و حج هم که مشرف شدم آنجا به بچه‌ها ریاضی می‌گفتم و اگر روزی بیاید که آن روز درس ندهم خسته می‌شوم. تا زمانی که نفس دارم می‌خواهم معلم باشم.»

از او سوال می‌کنم این عشق به معلمی از کجا می‌آید؟ به شاگردانش که دور تا دور اتاق نشسته‌اند نگاهی می‌اندازد و می‌گوید: معلمی عشق من است. در جوانی نمی‌خواستم معلم شود، ولی نمی‌دانم چطور شد در این مسیر افتادم. این دغدغه را دارم که جوانان موفق باشند. سعی کردم شاگردانم را صحیح تربیت کنم و تحویل جامعه بدهم.

معلم شهید رجایی بودم

استاد وحیدی، معلم شهید رجایی در قزوین بوده و  درباره او می‌گوید: کمتر از یکسال معلم ایشان در چهارم ابتدایی بودم و بعد به تهران منتقل شدم. شهید رجایی همشهری خودمان بود و یک نسبت فامیلی سببی هم داشتیم. دانش آموز خوبی بود.

معلم کلاس اولم از پنجره داخل کلاس می آمد

از استاد وحیدی سوال می‌کنم روز های اول به مدرسه رفتن خودش را به یاد دارد ؟ محکم می‌گوید: «بله، یادم هست. معلم کلاس اولم به رحمت خدا رفت. اما هنوز کلاس درسم در قزوین سرجایش است. خاطرم می‌آید آن اوایل معلمم از پنجره کلاس که رو به کوچه بود می‌پرید و داخل می‌آمد. خیلی تعجب می‌کردم و برایم همیشه سوال بود چرا اینکار را می‌کند که بعد فهمیدم چون دیر می‌کرده و نمی‌خواسته ناظم و مدیر مدرسه او را ببینند از پنجره می‌آمد. معلمان ما اینطور بودند و از مدیر مدرسه خیلی حساب می‌بردند.

او یادش نمی‌آید که شاگردانش را زده باشد یا از معلمانش کتک خورده باشد. خودش تعریف می‌کند که « من در دوران مدرسه کتک نخوردم. دبستان مختلط می‌رفتم و معلم‌ها و اتفاقا دخترها خیلی دوستم داشتند. کوچک و ریزجثه بودم و شیطنت می‌کردم. موهای دخترها را می‌کشیدم و یا موقع بازی، سنگ به پایشان می‌زدم. هیچ وقت شاگرد اول نمی‌شدم اما درسم بد هم نبود.»

" آ با کلاه" را من اختراع کردم

استاد وحیدی غرق در خاطرات گذشته شده، با اشتیاق از دوران تدریسش در قزوین سخن می‌گوید و حتی معتقد است خیلی زودتر از آنکه به حرف اول الفبا، " آ با کلاه" بگویند او این نام را بر روی این حرف گذاشته بوده است. این معلم پیشکسوت می‌گوید: « مخترع آ باکلاه من بودم ولی خودم نمی‌دانستم. تلفظ الف مدی و انتقال آن به بچه‌ها سخت بود. یکی از همکارانم می‌گفت بگوییم آ شاپویی؛ آن موقع کلاه شاپویی تازه مد شده بود و بچه‌ها نمی‌شناختند. خودم اسم الف مدی را آ با کلاه گذاشتم و اینطور به بچه‌ها درس می‌دادم. بعد که به تهران آمدم دیدم که تازه شروع کرده اند این اسم را روی الف گذاشته‌اند و می‌گویند آ با کلاه.»

وی می‌افزاید: «تدریسم با آهنگ بود.» و با خود آهنگین زمزمه می‌کند که : « الف هیچی نداااااره، ب یه نقطههه داره، .... با آهنگ درس می‌دادم و بچه‌ها پشت سرم تکرار می‌کردند».

هیچ کدام از فرزندانم معلم نشدند

از استاد سوال می‌کنم کدام یک از فرزندانش راه او را ادامه داده‌اند؟ لبخندی می‌زند و می‌گوید: « پنج بچه داشتم، یک پسرم فوت کرد. حالا 13 نوه و یک نتیجه دارم اما هیچ کدام معلم نشدند. اجباری نبود و نمی‌خواستند. اما به همه شان ریاضی درس داده‌ام. بچه ها و نوه‌هایم همه دانشگاه رفته هستند و دو نوه‌ام پزشک‌اند.»

شاگردانش رسم دارند که اولین جمعه مهرماه هر سال دور همدیگر جمع شوند. شاگردانش از متولد سال 30 هستند تا دهه 70 و 80 . خودش می‌گوید:  برخی شاگردانم با نوه‌هایشان می‌آیند. برخی از آنها فوت کرده‌اند و خیلی هایشان الان دکتر و مهندس و دانشمند شده‌اند. با سه نسل کار کرده‌ام و هنوز هم از تدریس خسته نشده‌ام. سعی می‌کنم هیچ وقت به مادیات فکر نکنم. به لطف پروردگار و نه لطف آموزش و پرورش همواره زندگی‌ام خوب بوده است. زندگی کرده‌ام که معلمی کنم نه اینکه  معلمی کنم تا زندگی کرده باشم.»

بارها گفته‌ام کتاب‌های جدید ریاضی مشکل دارند

استاد وحیدی در دوران زندگی چندین جلد کتاب هم تالیف کرده و  معتقد است تلاش کرده تا علاقه به ریاضی را در وجود بچه‌هایی که اکثرا از ریاضی بیزار هستند ایجاد کند. او چهار هدف تحصیل، تحقیق، تدریس و تالیف را در طول زندگی اش دنبال کرده و هنوز هم مطالعه می‌کند و دوست دارد به‌روز باشد. هرچند دور و بری‌هایش از اینکه روش‌های تدریس کتاب‌های جدید درسی را می‌داند متعجب می‌شوند اما خودش آن را امری عادی می‌داند و تاکید می‌کند که « مرتب با درس های جدید جلو می‌روم و اطلاعاتم به‌روز است. متاسفانه کتاب‌ها مرتب عوض می‌شوند و کاری نمی‌شود کرد. سال قبل به دکتر فانی وزیر آموزش و پرورش گفتم که این کتاب ‌های ریاضی جدید خوب نیستند و فایده‌ای ندارند و سخت هستند. 72 سال است کار کرده‌ام و تجربه دارم.

وی ادامه می‌دهد: گاهی از آموزش و پرورش سر می زنند و درباره کتاب‌های جدید ایراداتی را مطرح می‌کنم، دروس ریاضی‌ تازه تالیف مشکل دارند، ما هم خیلی گفتیم ولی گوش ندادند. می آیند و چشم می گویند اما انجام نمی دهند.»

چند توصیه به معلم‌های جدید

این معلم پیشکسوت که بیش از 70سال از عمر خود را در کلاس‌های درس سپری کرده، توصیه‌هایی به معلمان جدید دارد و می گوید: «معلم بودن به تنهایی شرط نیست. معلم باید مربی باشد، حوصله کند و بچه ها را به‌روز بار بیاورد و تربیت کند. بچه‌های الان دیگر شبیه چند سال پیش نیستند و تفاوت دارند. برخی فقط به اسم اینکه معلم هستند سر کلاس می روند، در حالی که باید شرایط معلم شدن را داشته باشد. دانش آموزی که سرکلاس نشسته است را به ما  سپرده اند و امانت است. وقتی سرکلاس هستم می بینم 30 دانش آموز، یعنی 60 چشم و 30 قلب به همراه قلب پدر و مادرشان به امید من هستند و نگاهم می‌کنند. با این قلب ها چه می‌کنیم؟ معلم با قلب مردم و با خدا سروکار دارد. انسان از خداست و به خدا بر می‌گردد و مقام معلم بالاست.

وی ادامه می‌دهد: علت عدم علاقه مندی و فرار از درس و مدرسه و بعد کشور را باید ریشه یابی کرد. اگر فرهنگ ما درست شود همه چیز درست می‌شود. از من دیگر گذشته است و این ها را برای آینده می‌گویم.

 پای صحبت شاگردانش می‌نشینم، چند نفرشان جوان‌اند و متولد دهه 70 و 80 و برخی دیگر سنی ازشان گذشته. یکی از شاگردانش که شاید 60 سال را هم رد کرده باشد می‌گوید: « یک سال افتخار شاگردی استاد را داشتم و بعد از اینکه معلم شدم با ایشان همکار بودم و خیلی چیزها آموختم. ایشان اسوه و الگوی معلمی و اخلاق اند.»

جوانترها پر از نشاط و انرژی‌اند، یکیشان معماری خوانده، یکی فیزیک خوانده و دیگری حقوق دان شده است. همه شان متفق‌القول می‌گویند سر کلاس‌ استاد به ریاضیات علاقه مند شده‌اند و با اشتیاق سر کلاس ریاضی نشسته‌اند. یکی از آنها می‌گوید: «تولدم 22 اردیبهشت است. سال گذشته فراموش کردم 12 اردیبهشت تماس بگیرم و روز معلم را تبریک بگویم اما چند روز بعد استاد تماس گرفت و تولدم را تبریک گفت و خیلی شرمنده شدم. حالا سعی می‌کنم هر سال بیایم و به استاد سر بزنم.»