"صراط" - يكي از فيلمهايي كه اين روزها اكران پر سر وصداي آن آغاز شده است، فيلم يك حبه قند، پنجمين ساخته رضا مير كريمي است.مير كريمي كه پيش از اين با فيلم قابل تقدير زير نورماه نام خود را بر سر زبانها انداخت، با ساخت فيلمهاي خيلي دور خيلي نزديك و به همين سادگي نشان داد كه كارگرداني كاربلد است و به خوبي به اين حرفه و استفاده از ابزار آن آشناست.
سرویس فرهنگی صراط/ يه حبه قند نيز چنانكه انتظار مي رفت ، فيلمي خوش ساخت و تكنيكي است و به قول برخي از منتقدين با بافت ظريف و درهم تنيده و رنگهاي متنوع و صد البته در نظر گرفتن مكان وقوع داستان فيلم، فرش ايراني را در ذهن تداعي مي كند و البته بيشتر نقدها و اظهار نظرهاي صورت گرفته حول اين فيلم نيز به همين جنبه هاي تكنيكي پرداخته است.
اما نكته ايي كه توجه به آن از توجه محض به ابعاد تكنيكي هر اثر هنري و يك فيلم سينمايي از اهميت بيشتري برخوردار است ، اينستكه ببينيم مير كريمي از بافت اين فرش خوش آب و رنگ و فريبا، بدنبال ارسال چه پيامي به مخاطبان خود بوده است.
فيلم روايتگر داستان ازدواج پسند پنجمين و آخرين دختر يك خانواده سنتي در شهر يزد است.پدر اين خانواده سالها قبل از دنيا رفته است و مادر بهمراه دختراني كه اكنون 4 تن از آنها ازدواج كرده اند و صاحب همسر و فرزنداني هستند، با برادر بزرگتر خود و تحت سرپرستي او كه بزرگ فاميل است زندگي كرده است.داماد پسري از يك خانواده متمول و مقيم آمريكاست كه با قطعي شدن اين ازدواج، دختران خانواده همراه با همسران و فرزندان خود به خانه دايي مي آيند و در آنجا تجمع مي كنند كه گردهمايي آنها در خانه دايي، شكل دهنده اجتماع كوچكي است كه بيننده با همراه شدن با داستان فيلم ، لايه هاي موجود و پنهان اين اجتماع كوچك و نمادين و روابط بين افراد درگير در آن و نقش هر فرد در اين جامعه را به روايت مير كريمي دنبال مي كند.
و اما با بررسي فيلم ميركريمي ميتوان به بعضي از پيامهاي اصلي يه حبه قند به صورت زير اشاره كرد.
او كه سابقا از اقتدار و عزتي بين اهالي محله برخوردار بوده و شكارچي و اسلحه بدست بوده است از عزت و اقتدار سالهاي پيشين فقط حامل نامي است كه آن نام هم چندان با حال و روز فعلي وي همخواني ندارد و در حال حاضر تواني براي ممانعت از اين وصلت در خود نمي بيند و اين پيوند عليرغم ميل او در حال شكل گيري است و او با آن كنار آمده است، هرچند در نهايت با رفتاري بچه گانه و بر اثر حبه قندي كه راه نفس او را مي بندد ضمن اينكه به مرگي حقيرانه از دنيا مي رود، شادي حاضرين را نيز تبديل به عزا مي كند.
خانه ايي كه عزت اداره آن را طي ساليان گذشته بر عهده داشته است، به اعتراف خودش تبديل به خرابه ايي شده است كه هر آن ممكن است طاق آن نيز بر سر ساكنان خراب شود و قاعدتا بايستي هرچه سريعتر تعمير شود.اين نكته در ديالوگ بين پسند و يكي از دامادهاي خانواده كه در بدو ورود به خانه بخاطر اين ازدواج و تصميم به ترك "اين خراب شده" به پسند تبريك مي گويد، مورد توجه قرار گرفته است.
البته اين وصلت و تمايل مادر و همه فاميل براي شكل گيري آن و حرص و ولع براي تسريع در آن و نگاه همه به آنسوي مرزها ، با توجه به تخريب خانه تحت مديريت عزت ،مي تواند محصول مديريت او بر اين خانه باشد.
اما عليرغم اينكه عزت بزرگ خانه است، اما دوره او به پايان رسيده است و او از زمان و زمانه عقب مانده است كه اين نكته بصورت نمادين و در ديالوگ بين او و يكي از خواهرزاده هايش و صحبت از خرابي ساعت قديمي عزت، توسط كارگردان مورد تاكيد قرار گرفته است.
از طرف ديگر به موازات ناتواني عزت براي ممانعت از اين وصلت، با مرگ حقيرانه او نمادها و يادگارهاي او نيز از در و ديوار خانه توسط فرزندان اين اجتماع كه نماينده نسل جديد آن هستند سريعا جمع آوري مي شود و تسليم گواهي فوت عزت به يكي از جوانان اين خانه كه اهل آموختن زبان انگليسي و آشنا به كامپيوتر است، تاكيدي است بر اينكه او بايد عرصه مديريت اين خانه را به افراد جوان و مدرن اين جامعه واگذار كند، شايد با تغيير مديريت اين اجتماع ريشه دار و اصيل، پسند از ازدواج با پسر مقيم آمريكا منصرف شود.
ورود قاسم بعد از مرگ عزت به خانه و تعمير راديو و سمعك زن دايي توسط او و ساختن خانه براي بازي كودكاني كه از او تقاضا مي كنند نيز نمادي از لزوم اين تغيير است كه اين موضوع در پايان فيلم با تمركز دوربين بر پنكه سقفي و حركت آن و وزش نسيم تازه در اين خانه بعد از مرگ عزت و پخش موسيقي سنتي از راديويي كه قاسم آن را تعمير كرده است و تحول و گذر پسند از آموختن زبان انگليسي در ابتداي فيلم به گوش فرادادن با طيب خاطر به موسيقي سنتي در حال پخش از راديوي تعميري ،تاكيدي بر اين نكته است كه مديريت عزت سبب خرابي و ويراني اين خانه و گرايش به آنسوي مرزها و به صورت مشخص آمريكا شده است و در صورت تغيير اين مديريت اين تحول قابل رخ دادن است.
حاج ناصر چندان به مسايلي كه طبعا از يك روحاني انتظار مي رود با آنها آشنايي داشته باشد، آشنايي ندارد و به نوعي يك روحاني بي خاصيت است.روضه خواني نمي داند و براي اجراي مراسم نماز ميت به روخواني مفاتيح متوسل مي شود.به قرآن و آيات آن هم آشنايي چنداني ندارد و حساسيتي در قبال انجام عمل حرامي مثل رقصيدن در حضور نامحرمان ندارد و حتي با ريختن نقل بر سر باجناق بزرگتر كه در حال رقصيدن در حضور زنان است او را به اينكار تشويق هم مي كند ضمن اينكه در قبال خرافات رايج در اين اجتماع مثل شكستن كله قند براي پيش بيني جنسيت فرزندان حساسيتي ندارد و در آن مشاركت هم مي كند.
روحاني فيلم البته به بيماري سرطان هم مبتلاست، آنهم سرطان معده كه قاعدتا مي تواند نتيجه نوع تغذيه او باشد! و ظاهرا اميدي به ادامه حيات او وجود ندارد و به نظر مي رسد كه كار او در اين اجتماع تمام است كه اين نكته در كنار نوع بيماري او يعني سرطان كه معمولا به مرگ فرد مبتلا مي انجامد، به صورت نمادين در صحنه ايي كه از لحظه مرگ عزت و دست و پازدن او به برخاستن حاج ناصر از خواب صبحگاهي روي پشت بام كات مي شود و بيننده او را در لباسي يكدست سفيد شبيه به يك مرده كفن پوش مي بيند و با بازگشت دوربين به اتاق عزت و مشاهده جنازه بي حركت دايي، به خوبي به بيننده القا مي شود.
حاج ناصر ميركريمي البته ترسو هم هست كه صحنه ورود او به انباري و پريدن فيوز برق و نحوه اتصال مجدد فيوز از سوي او به خوبي نشانگر اين نكته است و البته او كه به عنوان يك روحاني بايد نماد دعوت به معنويت و آخرت و دعوت ديگران به نهراسيدن از مرگ و بشارت آنها به زندگي اخروي باشد، خود با شنيدن خبر سرطان ، بشدت مي ترسد كه ترس او در صحنه ايي كه در حال مرور نماز ميت از روي مفاتيح الجنان است و گريه آميخته به ترس او در هنگام خواندن عبارت "لاتخف" به خوبي به تصوير كشيده شده است.
البته حاج ناصر خونگرم و اهل جوشيدن با همه و كمك به همسر است و فرد متواضعي است كه اين نكات در كنار توجه به ترسيم كلي صورت گرفته از روحاني توسط مير كريمي ضرب المثل خانه از پاي بست ويران است ....را در ذهن تداعي ميكند.
نماز كه معراج مومن است و ستون دين ،تنها يكبار در يه حبه قند اول وقت اقامه مي شود، آنهم توسط پيرزني تقريبا زمينگير و يكجا نشين ، داراي اختلال حواس ، دچار ثقل سامعه و كثير الشك كه حتما موقع خواندن نماز بايد كسي در كنار او باشد تا تعداد ركعات خوانده شده را به او يادآوري كند.صحنه نماز خواندن اين پيرزن زمينگير و شبه كر ، يكبار ديگر نيز در فيلم به تصوير كشيده مي شود.
در يه حبه قند نماز دختر نوجوان خانواده را نيز مي بينيم كه البته هيچ نشاني از نماز ندارد و بيشتر رفع تكليف است كه البته اين نماز با اعتراض همان پيرزن زمينگير و حواس پرت فيلم مواجه مي شود.
و اما بيننده، حاج ناصر را هم يكبار در حال اقامه نماز مشاهده مي كند كه البته نماز اين شخصيت روحاني آنقدر تاثير گذار نيست كه مانع از پهن كردن سفره در حضور او توسط پسند براي قاسم و زل زدن چند لحظه ايي قاسم و پسند و گفت و گوي بي كلام آنها شود و روحاني نيز كه ظاهرا در حال نماز بيشتر حواسش به مكالمه بي كلام قاسم و پسند است تا نماز، بلافاصله بعد از پايان نماز ظهر و بدون اقامه نماز عصر از اتاق خارج مي شود تا قاسم و پسند بتوانند راحت تر با هم به گفت و گو بپردازند.
اتفاقاً من این فیلم را در جشنواره دیدم،
اما پیام فیلم برایم مامفهوم بود،
با مطالعه این نقد دقیقاً نقاط تایک این فیلم برایم روشن شد.
یعنی اگه پسند با یه جوان ایرانی(ساکن ایران) مثل همون قاسم ازدواج میکرد، خانوادهش ماتم میگرفتن؟ جای خنده و هلهله اشک ماتم میریختن و زجه میزدن؟ و حالا که شادی میکنن یعنی خوشحالند از این که پسند داره میره خارج(آمریکا)؟ شادیشون برای همینه فقط؟
روحانی فیلم روحانی بیخاصیتیه؟ نماز میت نمیدونه؟ از قرآن سر در نمیاره؟ نقل میپاشه روی سر باجناقش؟ سرطان گرفته چون پرخوره؟ واقعاً میفهمین چی دارین میگین؟ روحانیهای ما همه نماز میت رو بلدند؟ اول و آخر قرآن رو از حفظ هستن و تفسیر و شان نزولش رو میدونند؟ توی شادیهای خانواده و فامیلشون وامیستن یه گوشه و بلند بلند صلوات میفرستن؟ امام خمینی(ره) مگه مشکل معده نداشت؟ مگه سرطان معده نداشت؟ از پرخوری زیاد بود؟ بعد روحانی باید نترس باشه؟ نترس بودن هم یعنی این که بره و سیم لخت برق رو بگیره توی دستش؟ خب این که یعنی حماقت که.
من نمیدونم کی این نقد رو نوشته و چرا؟؟!! امیدوارم نقد سفارشی نباشه!!
ولی حسن فیلم یه حبه قند اینه که یه زندگی واقعی رو بدون ادا و اطوار، یعنی همون طور که جریان داره نشون میده. خانوادههای ایرانی همینطور هستن. با کمی تفاوت فرهنگی که مربوط به شهر و قوم و فرهنگشونه. برای عروسی بچههاشون شادی میکنن. میخندن..
چرا انقدر سیاه میبینید همه چی رو؟ چرا نگاه سیاسی دارید به همه چی؟
پ.ن: این که راجع به روحانیها حرف زدم برای اینه که از سال 76 تا 81 توی یکی از حوزههای تهران(.....) درس خوندم و از سال 81 تا حالا هم مشغول تحصیل در قم هستم. یعنی دور نیستم از این فضا.
و قس عليهذا بقيه نمادهاي موجود در فيلم.
تو نوشته بالا صراط فقط نظرش رو گفته و هیچ جایی به میرکریمی توهین نکرده ولی این ناشناس تو یه خط نظر چند تا ناسزا گفته .
احتمالا ایشون هم مثل همونایی که شعارشون گوش فلک رو کر کرده بود که ادب مرد به ز دولت اوست .
مثل اینکه شعاراشون هم مثل بقیه حرفاشون دروغ بوده .
یه فیلمی ساخته بشه از جوان مدرن خودمان که هنرش شکافتن هسته تخمه است و هوا کردن ترقه به اسمان و شغلش دانلود فیلم در روز و تماشای ان در شب و استراحت در صبح است و همسرانش را از گوگل جستجو میکند و چه یافته هایی... و یا دیدارش با همسر از طریق چت و ملاقاتشان در پارکی یا در بازار محدود می شود و نهارش از پدر است و ...
اولا ........... دوما توی کاری که تخصص ندارین بیخودی ......... یه حبه قند بهترین فیلمیه که تا به حال دیدم سوما براتون متاسفم چهارما کسی که افراطیه پس باید بشینه خونش و ..... بشه
شما اگه واقعا با کسی عقد اخوت نبستید،
ولی حتما با همه عقد دشمنی بستید!
من فیلم رو هنوز ندیدم اما نقدی که خوندم واقعاً یک متنِ غرض ورزانه بود! من به شخصه عکسِ برداشتِ نویسنده رو حس کردم، اونجایی که نماز رو فقط یک فردِ پیرِ زمینگیر میخونه چرا نمادِ جامعه امروز نبینیم که خدا رو گاهی بخاطرِ درگیرِ دنیا شدن فراموش میکنیم، چرا روحانیِ کت شلواری رو نمادِ این نبینیم که دین جایگاهش فقط در گذشته نیست در زندگیِ مدرن هم جاریه (نمادهایِ کوچیک که عکسِ نظر نویسنده تلنگر زدن به جامعه امروز به من، یا هر کسِ دیگه).....کسی که اون بالا کامنت داده و آقایِ میر کریمی رو طرفدارِ سرانِ فتنه خطاب کرده هیچ فکر کردید تفتیشِ عقاید و حربه کردنِ عقایدِ دیگران نمایانگرِ یک اعتقادِ تند و کورکورانه هست؟ شما به هرچیزی اعتقاد داری اعتقادت قابلِ احترام اما دنیا انقدر کوچیک نیست که همه بخند مثلِ شما فکر کنند!
اخه فيلمو نديدي چه جوري ميگي غرضورزانه بود برو ببين بعد قضاوت كن!
اتفاقا فهميدم منظور شما متن نويسنده است. منم مي گم شما كه فيلمو نديدي چه جوري ميگي متن نويسنده غرض ورزانه است.
بايد فيلمو ببيني بعد بر اساس آن قضاوت كني.همين جوري كه نميشه.
افتاد!!
ثانيا حتما شما ان چيزي كه گفتيد نيستيد در اينكه شكي نيست.
ثالثا مباحثه انهم در فضاي سايبري براي روشن شدن حقيقت كه اتلاف وقت نيست.
رابعا من كماكان بر نظر خودم هستم و اين سوال را دارم كه چگونه مي توان در خصوص نقد منتشر شده از يك فيلم بدون ديدن ان فيلم اظهار نظر كرد؟چه بگوييم غرض ورزانه چه بگوييم كم لطف و چه حتي بگوييم منطقي و مستدل.
باباشمارو بخدا ول کنین این حرفارو وبرین سراغ اصل مطلب.حالا اصل مطلب چی بود؟
ول کن باباتوهم حال داری. راستی از3000000000000میلیاردچه خبر؟لطفایه بیکار دیگه بررسی کنه صفرای سه هزارمیلیاردو درست گذاشتم !!! آخه به مابیشتر از ده شمردنو یاد ندادن!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یا کسی واست تعریف کرده؟
کسی که این نقد و نوشته عمرا اگه فیلم و دیده باشه...
یه مشت افراطی تند رو دور هم جمع شدین به خیال خودتون سایت زدین و نقد مینویسیید
سر در سایتتونم نوشتید " ما با کسی عقد اخوت نبستیم " که یعنی ما با همه (هرکی غیرما ) دشمنیم
جمع کنید بابا
مشكل همتون اينه كه با تكبر و غروري كه دارين فكر مي كنين كارشناس ديني هستين .
يك خلاء بزرگ دارين اون هم حاضر به تقليد از مراجع تقليد نيستيد.
مثال: اتومبيل يك دكتر خراب ميشه ميتونه بگه خب من دكترم به تريپ من بر ميخوره به نزد مكانيك برم.
جدل بيخودي نكنيد بصيرت و فهم ديني كسب كنيد كه البته كسب كردني نيست و فهميدني است.
خدا هدايتتان كند.
اسلامي كه در زمان پيامبر با قامت راست حركت ميكرد بعد از پيامبر داره سينه خيز حركت ميكنه دليلشم اينه كه مردمان امت حاضر نشدند ولايت علي(ع) را كه پيامبر به پيشهناد خدا داده بود بپذيرند و مانند شما ادعاي كارشناس بودن رو داشتند و همين طور خانه نشيني ائمه و شهادت مظلومانه ي آنها.
اگر نبود نا فهمي و بي بصيرتي مردمان امت اسلام ، امروز همه چيز در چنبره ي اسلام بود و بس. مردمان جهان عزيز بودند و فقيري نيز پيدا نميشد.
واين ميسّر است به شرط آنكه دست به توبه و انابه برداشته و خود را آماده ي آمدن آخرين ذخيره ي خدا بنماييم كه آهنگ آن امروز در دنيا با انقلابات و اسلام خواهي و روشني نور و بصيرت و بيداري شنيده ميشود.
يا حق
چرا اینقدر سخت می گیرید.
چرا می خواهید یک کارگردان خوب سینمای کشور رو تضعیف کنید.
واقعا انصاف نیست به فرهادی و بنی اعتماد و پور احمد گیر بدید و به میر کریمی هم گیر بدید.
ما باید باور داشته باشیم که تمام روحانی های ما نه مثلا مثل امام هستند و نه مثل حاج ناصر میر کریمی.
ولی این نظر رو میشه داد که بیشتر روحانی های ما مثل حاج ناصر هستند.
ما که خودمون با هم تعارفی نداریم که همه ایرانی هستیم.
دوستمون راست میگه تو ایران همه از ازدواج فرزنداشون خوشحال میشن.به نظر من ناراحتی عزت دایی خانواده هم از این وصلت این بود که شاید پسند رو واسه قاسم خودش در نظر گرفته بوده که شاید بشه صحبت کردن بی کلام پسند و قاسم رو به همین موضوع بسنده کرد و علاقه آنها.
چرا که پسند از اول فیلم یه دلهره ای برای این ازدواج داشت.و وقتی پسند به دنبال قاسم رفت رو می شود علاقه پسند به قاسم دونست.موقعی که ناگهانی خانه را ترک کرد و به خدمت بازگشت.
تو رو خدا اینقدر همه رو نقد نکنید.
اول اینکه کاش نویسنده این مطلب خودش را معرفی می کرد.
در جواب دوستان اینکه اسلامی که ما داریم تفاوتهای زیادی با اسلام پیامبر دارد. استناد می کنم به سخن علی عزیز (ع) که می فرماید: جامعه ای که در آن انسان محق (صاحب حق) حقش را با لکنت بگیرد اسلامی نیست. حالا فکر کنید ببینید در جامعه ما اصلا حقی داده می شود که بخواهد با لکنت باشد یا بی لکنت؟ تو خود بخوان حدیت مفصل را
و اما فیلم و اصل مطلب. این ها همه برداشت است و نظر و البته قابل احترام اما مورد تایید می تواند نباشد. از نظر من آن روحانی که نماز عصرش را رها می کند و دو جوان را تنها می گذارد کار با ارزشی می کند. چون می داند دغدغه اصلی چیست. چون به آدمهای دور و برش که همان پسند (دختر کوچک و شخصیت اصلی داستان) است اهمیت و می دهد ناراحتی آنها را ناراحتی خود می داند. و نکته مهم اینکه همان روحانی که نماز عصرش را رها می کند اما در اتاق را باز می گذارد و به عقایدش پایبند است و حضور خیر (خدا) و شر (ابلیس) را با هم می داند. عقایدش رنگ نباخته و گریه اش از داشتن عذاب وجدان است. و اما بزرگ فامیل همان کسی است که پسر جوان را تسلی می دهد و وجود او در این سکانس کاملا مشهود است. و بقیه ماجرا.
با تشکر
همون که درباره نسبت بین حوزه هنری و یه حبه قند بود؟؟؟
گفتم که نسبتشون کشف شد.:::
" یه حبه قند دخترشو داده به پسر حوزه هنری دیگه"!
فیلم میر کریمی هم کاملا منطبق بر واقعیتهای جامعه و به شدت حرفه ای است .
شاید میر کریمی می خواسته با این فیلم بفهمونه که این اتفاقات در جامعه ما در حال افتادن است. چون با سابقه ای که از میرکریمی داریم بعید است که به دنبال از بین بردن سنت باشه.
پس بهتره به فکر درمان باشیم نه سلاخی.
چه از نوع صراط یا از نوع میرکریمی
ما که متوجه نشدیم نظرت راجع به کامنت ما چیه .
مثبته... منفیه .... کلا بی نظری ...میر کریمی روشنفکره... صراط روشنفکره ... سلاخی روشنفکریه... روشنفکری سلاخیه..اهدا کننده عضو روشنفکره ....سلاخ عضواشو اهدا می کنه .....سعدی روشنفکر بوده ... حافظ سلاخ بوده ....مولوی سعدی رو سلاخی کرده.... حافظ چینی بوده... گوشت انوری ابیوردی مقوی بوده....هر وقت یاد اون می افتی روشنفکر میشی ....اصلا روشنفکری که راحتتر در مان می کنی ..........ماکه چیزی متوجه نشدیم.
از همه مهمتر!! گناه سلحشور این وسط چی بود!!!؟؟؟