۰۸ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۳:۲۳
وقتی روزهای عاشورایی در "روزهای زندگی" عینیت می‌یابد

آخرین اثرپرویزشیخ طادی‌روی‌پرده‌سینما

آخرین اثر پرویز شیخ طادی در جشنواره سی‌ام با نام «روزهای زندگی» بر پرده سینما رفت و همچون «ملکه»، تولید جدید باشه آهنگر، بسیاری را به فکر و تأمل واداشت. در این نوشته، رویکرد نگارنده به «روزهای زندگی» از منظر مسأله «معنای زندگی» است و در عین حال سعی شده تا جنبه‌های دیگر اثر نیز مورد توجه باشد. مرور آن اما، تا پایان و پس از دیدن اثر پیشنهاد می‌شود.
کد خبر : ۶۵۷۱۲
به گزارش صراط به نقل از مشرق، روزهای زندگی روایت شور و شیدایی در فراز جانبازی و شهود مرگ است. تو مرگ را با دستان و با تیغ جراحی لمس می‌کنی، اما می‌مانی تا بتوانی یک نفر را «زندگی» بخشی. شاید اگر اسم اثر «معنای زندگی» یا «روزهای زنده بودن» بود، بیشتر از این با مسمی ارتباط داشت، چون روزهای زندگی، سرشار از معنای زندگی است، معنای زندگی به سبک اسلامی، نه! به سبک عاشورایی.

آخرین اثر پرویز شیخ طادی در جشنواره سی‌ام با نام «روزهای زندگی» بر پرده سینما رفت و همچون «ملکه»، تولید جدید باشه آهنگر، بسیاری را به فکر و تأمل واداشت. در این نوشته، رویکرد نگارنده به «روزهای زندگی» از منظر مسأله «معنای زندگی» است و در عین حال سعی شده تا جنبه‌های دیگر اثر نیز مورد توجه باشد. مرور آن اما، تا پایان و پس از دیدن اثر پیشنهاد می‌شود.

1. روزهای زندگی حکایتی چندگانه از رنج و تعب در جبهه‌هاست، روایت اضطرابِ جنگ و خون. اما آیا این همه واقعیت است؟ «روزهای زندگی»، روایتی است از مواجهه عاشقانه با لحظات سختی و روبرو شدن با مهمترین مسأله زندگی: بودن یا نبودن؛ منشوری است از نوع مواجهه ما با مسأله مرگ و زندگی. تو می خواهی بروی و بمانی، و در کشاکش انتخاب مدام، هستیت مورد آزمایش قرار می گیرد. «پرسش از معنای زندگی پرسشی به قدمت حیات بشر است. آیا زندگی ارزش زیستن را دارد؟ برای رهایی از پوچی و بیهودگی چه باید کرد؟» (استن رو 1387). در این اثر، شیخ طادی کوشیده است زیستن در آستانه مرگ را به تصویر کشد و هم کوشیده زیبایی های جهان جبهه را بنماید. روزهای زندگی به خوبی، جریان عشق و محبت و امید را فراز به فراز نشان می دهد.

2. روزهای زندگی روایتی از چند دکتر و پرستار است در کشاکش حضور در بیمارستانی نزدیک خط مقدم جبهه. فراز و فرودهای قابل توجهی در اثر، همه را میخکوب معنای فیلم می‌کند، میخکوب داستانی از تعلقات و دغدغه‌های «حیاتی» حاضرین در جنگ. روایت روزهای زندگی، بر لبه حیات و مرگ، تو را درون جریانی می برد و درگیر فضایی می کند که یک چشمت خون می شود و اشک و یک چشمت حیرانی. دل و جانت را درگیر خیانت و ظلمی می‌کند که جهان در هشت سال بر همه ما روا داشت. درگیر وجدان و همتی می کند که زنان غیور ما داشتند و خیلی از مردنماهای پشت جبهه‌ها از آن بی‌بهره و درگیر با خیلی چیزهای دیگر. حمید فرخ نژاد به عنوان مدیر بیمارستان و جراحی خبره و هنگامه قاضیانی، همسر وی، در نقش پزشکی دیگر دو بازیگر اصلی اثرند که در خلال داستان، به فراخور، پزشکان، پرستاران و رزمندگان دیگر نیز به ایفای نقش می پردازند.

3. روزهای زندگی روایت شور و شیدایی در فراز جانبازی و شهود مرگ است. تو مرگ را با دستان و با تیغ جراحی لمس می‌کنی، اما می‌مانی تا بتوانی یک نفر را «زندگی» بخشی. شاید اگر اسم اثر «معنای زندگی» یا «روزهای زنده بودن» بود، بیشتر از این با مسمی ارتباط داشت، چون روزهای زندگی، سرشار از معنای زندگی است، معنای زندگی به سبک اسلامی، نه! به سبک عاشورایی. عاشورا در بیمارستان جریان دارد. در حقیقت روزهای عاشورایی، در روزهای زندگی، عینیت یافته است. چه زیبا لحظات شهادت و عروج به تصویر کشیده می‌شود و هم چه صادقانه ترس از مرگِ رزمنده و پزشک در خط مقدم. انسان از مرگ می‌ترسد و جنگ یعنی ورود به مرز خودآگاهی و مرگ آگاهی. یکی از نقاط اوج اثر، وقتی فرخ نژاد بر سینه مجروح گوش می‌سپارد تا بلکه ضربانی بشنود، هنگامه‌ی شهود نوجوان، رؤیت صورت می‌گیرد و او ـ پزشک ـ می‌بیند آنچه را که نوجوانِ در حال احتضار می‌بیند ـ تصویری از حضرت علی اصغر در ظهر روز عاشورا.

4. روزهای زندگی، روایت تلاش برای حیات و زنده بودن است. در اثر رزمندگان بسیاری به دلخراش‌ترین اشکال به شهادت می‌رسند و مخاطب غالبا احساس مرگ و نیستی ندارد، چه، معنای زندگی در فرایند زنده بودن، به سبک عاشورایی نمایانده شده است. جنگ بد است و ما برای همیشه عاشق دوستی و صلحیم، اما گاه یکی از آن دو الزام می‌یابد. منطق مواجهه با حیات، تا وقتی در برابر مرگ قرار نگیری عیان نمی‌شود. جان آدمی، در روزهای زندگی نمایان است و هم روزهای زندگی نماینده معنای زندگی و نحوه زنده بودن توست. معاش‌اندیشی، ایمان‌اندیشی و حیرانی انسان در فرایند زندگی، معنای زندگی و روزهای زندگی تو را می سازند. و اثر شیخ طادی روایتی ساده و جذاب از این جریان است.

5. سالها از پایان دوران دفاع مقدس و پذیرش قطعنامه گذشته است و خیلی ـ از ما ـ فکر می‌کنیم که جنگ تمام شده است و حال آنکه ظاهر آن تمام شده و این ماییم بی خبر که جریان حیات و زندگی از پرده‌ای دیگر آغاز شده است. اگر سید مرتضی آوینی می‌گوید «پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده‌ایم؛ اما در حقیقت شهدا مانده‌اند و زمان ما را با خود برده است»، یکی از تفاسیرش را می‌توان در مواجهه قدسی با زندگی یافت. جنگ ما، در ظاهری‌ترین صورتش، دغدغه‌ای وطنی داشت و در باطن، شامل سیری در مدارج حیات می‌شد. جنگ بر پا نشده بود تا «روزهای زندگی» به مردگی ختم شود؛ جنگ بر پاشده تا سیطره زندگی و حیات حق و انسان والا ادامه یابد. روزهای زندگی، از جنبه‌های متعددی ستایش‌ها را برانگیخت و برخواهد انگیخت. از بازی فوق العاده حمید فرخ نژاد و دیگر بازیگران آن، تدوین و کارگردانی عالی، صحنه‌پردازی، جلوه‌های ویژه و موسیقی، همه چیز خوب بود و هماهنگ. روزهای زندگی دغدغه‌های ناگفته‌ای از جنگ را باز می‌گوید. نه تنها ناگفته‌ها بلکه فراموش شده‌ها.

6. روزهای زندگی، جدا از فیلمنامه، گزارشی گیرا از حماسه‌هاست. در اواسط فیلم، ده دقیقه‌ای، تو درون مصافی از آتش و خون می‌روی. توپ و خمپاره، کالیبر کاتیوشا و موشک‌ها از اینسو و آنسو، سربازان اسلام را به خاک و خون می‌کشد. به وضوح نشانه‌های رشد و بلوغ در جلوه‌های ویژه سینمای دفاع مقدس مشاهده می‌شود، چنانکه در «ملکه» و «ضد گلوله» هم اینطور است. حقا دسترنج محسن روزبهانی در این سه اثر، ستودنی است.

7. روزهای زندگی، اما عاشقانه‌ای زیبا از جهان عاشقی جاری در جبهه‌ها هم هست. حکایت جانبازی پزشکان در جنگ؛ حکایت جانبازی همه برای یکی و یکی برای همه؛ روزهای زندگی، به خوبی، نشان می‌دهد که عزت، قرین بصیرت و آگاهی است و ذلت، قرین ترس و کوته فکری؛ نشان می‌دهد که عاشقی مخاطره دارد، از اول تا آخر، پرسش دارد، شک دارد، درد دارد و سختی؛ نشان می‌دهد که پایمردی معنویت می‌خواهد، انسانیت می‌خواهد و جانبازی.

8. اما معنای زندگی چیست؟ آیا معنای زندگی جز در «روزهای زندگی» معنا و تحقق نمی‌یابد؟ روزهای جبهه هر لحظه‌اش تجدید حیات است. وقتی فرخ نژاد به یکی از جوانان در حال احتضار که از او درباره مرگ و آینده مرگ می‌پرسد، او میگوید انسان دائما در حال زنده‌شدن است؛ انسان نمی‌میرد. شاید بتوان این فراز از فیلم را یکی از نقاط اوج اثر دانست. انسان نمی‌میرد، مدام زنده است و صورت عوض می‌کند. انسان از نشئه‌ای به نشئه دیگر سفر می‌کند و مرگ با روح انسان نسبتی ندارد. تمدن و فرهنگ غرب، دقیقا در این موضوع با اسلام تعارض دارد. حضور در جنگ انگیزه و بالاتر از آن اعتقاد و ایمان می‌خواهد و اندیشه غالب غرب، نهایت تقدسی را که در تبیین جنگ و رزم قائل است، تقدسی وطنی و ناسیونالیستی است. وقتی آن جوان دم مرگ با همه هستی خود جویای پاسخ این پرسش است که من برای چه کشته می‌شوم و می‌میرم، فرخ نژاد به بداهت و سادگی، عمیقترین و دقیق ترین پاسخ را می‌دهد: تو می‌دانی برای چه به چه جبهه آمدی و برای چه می‌میری، انسانها نمی میرند و ... .

9. روزهای زندگی را نباید به سادگی دید و از آن گذشت، بسان روایتی درام و حماسی از دفاع مقدس و بس. پرسش‌های بنیادینی که ادیان و بسیاری از مکاتب فلسفی به تفصیل و جدیت به آنها پرداخته‌اند در اثر مورد توجه است. پرسش‌هایی مثل اینکه من که هستم؟ من چه هستم؟ برای چه به وجود آمده‌ام و به کجا خواهم رفت؟ پرسش از معنای زندگی، ارزش‌های زندگی و شاخص و ارزش در حیات و جامعه. روزهای زندگی، در حقیقت روایت روزهای زیستن در وضعیتی است که انسان به آگاهی و شعور نزدیکتر است، چون به مرگ نزدیک‌تر است. اگر امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمایند «الناس نیام، اذا ماتو انتبهوا» حکایت از غفلتی است که غالب انسان‌ها را در برگرفته و تا مرگ به سراغ آنها نیامده واقعیت را درک نخواهند کرد. همه ما شنیده‌ایم که عارف واصل علامه طباطبایی (ره) فرموده بود که رزمندگان ره صد ساله عارف را یک شبه طی می‌کنند. آیا این یک شوخی و تعارف بوده است؟ خیر، اشارات بسیار و متعددی از اهل دل و صاحبان مقامات موجود است که رزمندگان، در روزهای زندگی، واقعا زندگی کرده‌اند. به مقام آگاهی رسیدند و آنچه را مدعیان معنویت داعیه دارند، به عینه و با چشم دل شهود کردند؛ چنانچه در اثر نیز سکانسی به این موضوع پرداخته شد (صحنه مربوط به روز عاشورا). به هر تقدیر روزهای زندگی رزمندگان در جبه‌ها از جنبه‌های مختلفی، حیات‌بخش و معنابخش به زندگی بوده است. فیلسوفان حیات می‌پرسند که این ماییم که به زندگی معنا می‌دهیم یا زندگی به خودی خود پوچ است، یا نه، زندگی اصلا ارزشی ذاتی دارد؟ روزهای زندگی به زیبایی معنای رایجی از زندگی در جبهه را روایت می‌کند که فطرت بیدار را به تأمل واداشته و باز این پرسش‌های بنیادین را به یاد می‌آورد که من کیستم، از کجا آمده‌ام و آمدنم بهر چه بود؟

10. ما می‌توانیم و باید بتوانیم راه‌های ایجاد ارتباط با باطن جنگ را کشف کنیم. آنقدر باید به مفاهیم و تاریخش نزدیک شویم تا بتوانیم روایتی صادقانه از نحوه ظهور حقیقت عرفان اسلامی و عاشورایی در جنگ را بیابیم. و هم باید به عنوان شاخص، دفاع مقدس را مبنایی برای مسأله¬درمانی قرار دهیم. هویت چند تکه ما، ملغمه‌ای شده است از آنچه خواسته و ناخواسته، اراده‌یمان را معطوف به خود کرده است. عرضه مسائل و پرسش‌های بنیادین فرهنگی و هویتی انسان امروز به نمونه زنده و حاضرِ دفاع مقدس، به کشف و روایت حقیقت می‌انجامد. چنانچه در «روزهای زندگی»، به مهمترین دغدغه ایمانی و هویتی انسان مدرن اشاره شده است: معنای زندگی. روزهای زندگی روایتی است از خودآگاهی، خداآگاهی و مرگ‌آگاهی. مواجهه انسان با مرگ، لایه‌های باطنی و صادق وجودش را به او می‌نماید و از این‌روست که در جبهه‌ها ترسوها جایی ندارند. اگر کسی هم به ضرب و زوری یا بر پایه احساس و شوری به جنگ می‌رفت، بدانیم که سوت یک خمپاره، هرآنچه در خیال او بوده را به باد می‌داد و در آن حال او می‌ماند و خودش. معنای زندگی یعنی اینکه خودت با خودت کنار بیایی و هویت اصلیت را کشف کنی. تکلیفت را با جهان و انسان ها روشن کنی، با مرگ و هستی و نیستی. محک ایمان، در روزهای زندگی زده می‌شود، نه در آنی که شهادتین را خواندی. زندگی عرصه مجاهده است و مجاهده جانبازی می‌خواهد. اگر جانباز هم می‌شوی باید جهان جدیدت را بازروایی کنی و چاره‌ای هم نداری. اگر چشم می‌دهی و ... این وجه دیگری از وضعیت وجودی جدید توست. چه می‌کنی؟ می ‌ُری یا صبر کنی؟