۱۲ تير ۱۳۹۱ - ۲۱:۲۸

ناگهان چه زود دیر میشود....

کد خبر : ۶۹۹۷۵

به گزارش سرویس وبلاگ صراط؛ نویسنده وبلاگ عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون در آخرین به روز رسانی وبلاگ خود نگاشته است:

بسم رب الحسین


بعضی وقتا باید سکوت کرد و بعضی وقتا باید فریاد زد....


از کلی جلوتر دل تو دلم نبود که خاک رو با پاهام احساس کنم


کمی جلوتر....هیس....


قدمگاه خانومه،خانوم درد داره...


شلمچه بوی چادر خاکی حضرت زهرا میدهد


چه راحت میشه عطر آرامش را استشمام کرد


بوی خاک با بند بند وجودم پیوند زده بود


و ضجه ها و قسم های بی امان حکیمه....مهدی بیا،مهدی تورو خدا بیا.....


دیگر یارای برخاستن از جا نداشتم


صورت بر خاک گذاشتم و در پی گمشده ام زمین را لمس میکردم


نمیدانم خیسی خاک از اشک های من بود یا از بغض شکسته آسمان


بر دلم گریه کن خون ببار....


خون دل آسمون،زبون میگیره صاحب زمون...


دل زارم در تبه،گوشه ی چادر زینبه


امشب جون همه بر لبه،روضه خون مادر زینبه


آه،که امام رضا منو عجب جایی حواله داده بود


باورم نمیشد دستای مهربون رفیقمو بتونم بعد این همه سال حس کنم


اما...


اما گم-م-م-م-مشده ام


ناگهان چه زود دیــــــــــــــــــــــر میشود....