۱۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۲:۳۵
منم سلام

میهمانی دوازدهم

مرنجان را می فهمیم و می توانیم کاری کنیم که مردم از ما رنجش و آزرده خاطر نشوند ولی درمورد مرنج، این کار خیلی مشکل است، چطور می شود وقتی کسی که اهانت کرد، یا اسباب ناراحتی به وجود آورد، انسان خود را کنترل کند و ناراحت نشود، به طوری که هم ناراحتی را بروز ندهد و هم خودش را نرنجد؟
کد خبر : ۷۳۷۸۸

به گزارش سرویس وبلاگ صراط، نویسنده وبلاگ منم سلام در آخرین به روز رسانی وبلاگ خود نوشته است:





دعای روز دوازدهم ماه خدا

اَللّهُمَّ زَيِّنّى فيهِ بِالسَّتْرِ وَالْعَفافِ وَاسْتُرْنى فيهِ بِلِباسِ الْقُنُوعِ وَالْكِفافِ وَاحْمِلْنى فيهِ عَلَى الْعَدْلِ وَالاِْنْصافِ

وَ امِنّى فيهِ مِنْ كُلِّ ما اَخافُ بِعِصْمَتِكَ يا عِصْمَةَ الْخاَّئِفينَ

................................

خدايا در اين ماه مرا به زيور پوشش از گناه و پاكدامنى بياراى و جامه قناعت و اكتفاى به مقدار حاجت را به برم كن و وادارم كن در اين روز به عدالت و انصاف و ايمنيم بخش در آن از هر چه كه از آن مى ترسم به نگهدارى خودت اى نگهدارنده ترسناكان

................................

دوازده روز از رمضان مى‏گذرد. جامه ستر و عفاف برازنده‏ات باد. قناعت را پیشه كن و عدالت و انصاف را از نظر دور مدار.


پادگاني به نام سامرا

حضرت هادى عليه‌السّلام 42سال عمر كردند كه 20 سالش را در سامرا بودند؛ آن‌جا مزرعه داشتند و در آن شهر كار و زندگى مى‌كردند.

سامرا در واقع مثل يك پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان كه از.. سمرقند و از همين منطقه‌ى مغولستان و آسياى شرقى آورده بود، در سامرا نگه دارد.

اين عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمى‌شناختند و از اسلام سر در نمى‌آوردند. به همين دليل، مزاحم مردم مى‌شدند و با عرب‌ها-مردم بغداد- اختلاف پيدا كردند.

در همين شهر سامرا عده‌ى قابل توجهى از بزرگان شيعه در زمان امام هادى (عليه‌السّلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره كند و به وسيله‌ى آنها پيام امامت را به سرتاسر دنياى اسلام -با نامه‌نگارى و...- برساند.

اين شبكه‌هاى شيعه در قم، خراسان، رى، مدينه، يمن و در مناطق دوردست و در همه‌ى اقطار دنيا را همين عده توانستند رواج بدهند و روزبه‌روز تعداد افرادى را كه مؤمن به اين مكتب هستند، زيادتر كنند.امام هادى همه‌ى اين كارها را در زير برق شمشير تيز و خون‌ريز همان شش خليفه و على‌رغم آنها انجام داده است. حديث معروفى درباره‌ى وفات حضرت هادى عليه‌السّلام هست كه از عبارت آن معلوم مى‌شود كه عده‌ى قابل توجهى از شيعيان در سامرا جمع شده بودند؛ به‌گونه‌يى كه دستگاه خلافت هم آنها را نمى‌شناخت؛ چون اگر مى‌شناخت، همه‌ى‌شان را تارومار مى‌كرد؛ اما اين عده چون شبكه‌ى قوى‌يى به‌وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمى‌توانست به آنها دسترسى پيدا كند.

بیانات آقا در سوم مرداد 83


دو داستان از امام هادی علیه السلام


معلمی که شاگرد شد

نامش جنيدي بود،از علماي ناصبئي و دشمن سرسخت علويان.

معلم علي شش ساله شده بود، بعد از شهادت پدرش به دستور معتصم.

بايد ارتباطش را با شيعيان قطع مي كرد و به خيال خودش و معتصم مي خواست همراه با كينه ي اهل بيت اعتقادات ناصبي به او بياموزد!

مدتي گذشت. حالِ علي را از او پرسيدند با لفظ كودك.

عصباني شد، گفت:"كودك كدام است؟ در مدينه عالم تر از من سراغ داريد؟"

- نه!

- به خدا قسم! هر چه مي خواهم يادش بدهم، خودش مي داند. ادامه اش را هم به من ياد مي دهد. تمام قرآن را با تفسير كامل مي داند و با صداي خوش از حفظ مي خواند . نمي دانم اين همه علم را از كجا آورده،وقتي در ميان ديوار هاي سياه مدينه بزرگ شده.

علي شش ساله معلم خوبي بود براي معلمش.

جنيدي،ناصبي سرسخت ، شد از دوست داران اهل بيت. آن هم سرسختانه.


مرگ شیرین

خوابيده بود توي رخت خواب.

گريه مي‌كرد و ناله.

امام آمد به ديدنش.

نشست بالاي سرش.دستانش را گرفت در دستش و گفت:

" از مرگ مي‌ترسي!؟ اگر تن و بدنت كثيف باشد، حمام نمي‌روي!؟ مرگ هم مثل حمام است . از گناهان پاكت مي‌كند و تو را به آسايش مي‌رساند."

بيمار،آرام شد و همان طور دست در دست امام از دنيا رفت.

برگرفته از کتاب «حصار آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب


توصیه ای از مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی (ره)

مرنج و مرنجان

آیت الله العظمی مرحوم آخوند ملا علی معصومی همدانی وقتی که به مشهد مقدس مشرف شدند خدمت عالم ربانی و عارف بزرگ حضرت آیت الله مرحوم حاج شیخ حسن علی اصفهانی(نخودکی) می رسند و از ایشان تقاضای موعظه می کنند.

  1. مرحوم آیت الله نخودکی می فرمایند: مرنج و مرنجان،آیت الله آخوند می فرمایند: مرنجان را می فهمیم و می توانیم کاری کنیم که مردم از ما رنجش و آزرده خاطر نشوند ولی درمورد مرنج، این کار خیلی مشکل است، چطور می شود وقتی کسی که اهانت کرد، یا اسباب ناراحتی به وجود آورد، انسان خود را کنترل کند و ناراحت نشود، به طوری که هم ناراحتی را بروز ندهد و هم خودش را نرنجد؟

مرحوم آیت الله نخودکی فرمودند: اگر انسان همواره خودش را کسی نداند، هیچ وقت رنجش پیدا نمی کند.

همچنین از حاج آقا دولابی نقل شده که فرمودند:"خلاصه و لبّ اخلاق در دو کلمه است: مرنج و مرنجان"

از مردمک ديده ببايد آموخت

ديدن همه کس را و نديدن خود را


قول امروز ما
ازخودراضی نباشیم ، فکر نکنیم به جایی رسیده ایم و دیگران را پست تر از خودمان بدانیم.
این ریشه ی بسیاری از گناه ها و عقب ماندگی هاست.