به گزارش صراط ، چند باري هم به سربازها كمك كرده بود تا از پادگان فرار كنند،براي همين چندين بار دستگير و به زندان انفرادي محكوم شد.
محمدصادق فخاريفر در خردادماه سال 1336 در خيابان صفاري تهران متولد شد. دوران ابتدايي را در مدرسه مالكي در خيابان هفده شهريور جنوبي و دوران متوسطه را در مدارس «اميركبير» و «دارالفنون» با موفقيت به پايان رساند. گاهي هم در كلاسهاي شهيد دكتر بهشتي شركت ميكرد. دبيرستان كه بود به خاطر انضباط و درس خوبش از طرف مسئولان مدرسه به نيروي دريايي معرفي شد. چند وقت بعد وقتي نامه دعوت به كار از طرف نيروي دريايي برايش آمد، نامه را پاره كرد و گفت «من براي رژيم طاغوت كار نميكنم.
انقلاب كه پيروز شد خدمت سربازياش هم تمام شده بود ولي دوباره در پادگان ماند تا با دوستانش اوضاع پادگان را سروساماني بدهند. پاكسازي پادگان از مزدوران ستمشاهي،تاسيس نمازخانه و كتابخانه از عمده فعاليتهاي شهيد در اين دوران بود. سال 58 در كنكور سراسري شركت كرد و در رشته داروسازي دانشكده مشهد پذيرفته شد.
آن روزها وضع دانشگاهها به خاطر فعاليتهاي گروهكهاي مخالف انقلاب مناسب نبود.اين گروهها دانشگاهها را عرصه تاخت و تاز خود كرده بودند و با تبليغاتشان عدهاي از دانشجويان را همراه خود كرده بودند. فخاريفر و ديگر دانشجويان مذهبي براي مبارزه با چپيها و منافقين در دانشگاه تا درگيري مستقيم هم پيش رفتند. روزي كه گروههاي مخالف ساختمان مركزي دانشگاه را تصرف كرده بودند فخاريفر و دوستانش با مقاومت و تلاش فراوان ساختمان را از دست ضدانقلابيون درآوردند.
كمي بعد و با شروع انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاهها شهيد بيكار ننشست و با كمك نيروهاي پاسدار اردوي فرهنگي براي دانشجويان برگزار كرد. مديريت و قدرت سازماندهي شهيد باعث شد تا به او پيشنهاد فرماندهي سپاه مشهد و فرمانداري چند شهر ديگر را بدهند كه محمدصادق نپذيرفت. ميگفت «من خود را لايق فرماندهي نميدانم و به صورت يك بسيجي ساده ميخواهم به كردستان بروم». در كردستان هم حضور پررنگش و كمك به مردم منطقه باعث شد تا ضدانقلاب براي سرش جايزه بگذارد. شهيد بعد از بازگشت از كردستان عزم جبهههاي جنوب را كرد. حضور مستمر و پرثمرش در عملياتهاي «فتحالمبين، خيبر، والفجر مقدماتي، والفجر1» و عمليات هاي برونمرزي به عنوان فرمانده هنوز در خاطر دوستانش مانده است.
در بازگشت از جبههها هم دست از خدمتگذاري به مردم و انقلاب برنميداشت و در كميته بهداشت و درمان امور جنگ زدگان استان خراسان به حل مشكلات جنگزدگان ميپرداخت.
مهرماه 62 فصل شروع دوباره علم آموزي و حضورش در كلاسهاي درس دانشگاه بود. راهاندازي انجمن اسلامي دانشكدهها و كتابخانه از ثمرات تلاش شهيد فخاريفر در محيط دانشگاه بود. در آبان ماه 64 و به دعوت معاونت شهرداري مشهد به اداره بازرسي شهرداري رفت و بنا به اظهار شهردار آن موقع مشهد سه ماه حضور و پيگيري او در كارها معادل سه سال كار سازنده در شهرداري بود. در سال 65 در حالي عازم جبههها شد كه دختر كوچكش زينب پنج ماهه بود و يك سال از شهادت برادرش مسعود ميگذشت.
اين بار محمدصادق فخاريفر را براي معاونت فرماندهي گردان آرپيجيزنها در منطقه شلمچه انتخاب كرده بودند كه روز پنجم بهمن ماه سال 65 و در سجده نماز با تركش خمپاره به عرش اعلي پرواز كرد.
فخاريفر خطاب به همسرش اين طور نگاشته است كه «به دور از اغراق، شما به عنوان يك همسر براي اين بنده حقير موهبتي الهي بودهايد كه اين هم يكي از الطاف خداوندي بود. در غم از دست دادن اين بنده صبور و بردبار باشيد. خداوند با شماست و با استعانت و مدد از او با مشكلات بجنگيد و اميدوارم كه خداوند به شما قلبي مطمئن و آرام عنايت فرمايد و با شناختي كه از شما خانم مكرمه دارم ميدانم با صبر و استقامت بر همه مشكلات فائق ميآييد و به آنچه كه تكليف و وظيفه شرعي خودتان است عمل ميكنيد و كودكمان را با تعاليم اسلامي پرورش ميدهيد. باشد كه پيامرسان شهداي كربلاي اين خطه باشيد. از قول من به او بگوييد كه پدرت تو را بسيار دوست ميداشت و از اين رو نام تو را زينب گذاشت و هميشه تو را زينب جان صدايت ميكرد».
در قسمتهايي از وصيتنامهاش درباره انقلاب اسلامي اين طور ميخوانيم: «خداوندا به ما شعور و شناخت اين موهبت الهي را عنايت فرما اين موهبتي كه نامش انقلاب اسلامي است،انقلابي كه ميخواهد محور و اركان آن اسلام باشد. انقلابي كه به بهايي چنين سنگين به دست آمده است. انقلابي كه از علائم ظهور آقا امام زمان (عجل الله تعالي فرجهالشريف) است. اين چنين انقلابي نياز به نگهباني و پاسداري دارد. انقلابي كه ميخواهد همه چيزش را بر اساس اسلام تدوين كند و اسلام بيش از هر چيز تاكيد به رعايت تقوا و پرهيزكاري مي كند».
محمدصادق فخاريفر روز پنجم بهمنماه 1365 در شلمچه و زماني به شهادت رسيد كه معاون يكي از گردانها بود.