۰۷ آذر ۱۳۹۱ - ۱۴:۳۱

دوباره غیرت کوفی به قعر چاه افتاد

کد خبر : ۸۷۸۵۸
تشنگی تاب و توانش برده بود
بی صدا افتاده گویی مرده بود

تا که چشمی سوی بابا باز کرد
ناله ای از جان و دل آغاز کرد

نور عالم کودکش در بر گرفت
با توسل حلقه ای بر در گرفت

گفت یا رب این پسر زاری کند
تا که بر بابای خود یاری کند

گریه ی او بهر مشتی آب نیست
بهر بازی ، بهر شیر ناب نیست

گریه ای از بهر مرگش می کند
بهر توفیقی که ترکش می کند

بر شهادت حال او نالان شده
ابر چشمانش پر از باران شده

ناگهان شوق علی رونق گرفت
زانکه مژده از دیار حق گرفت

حرمله تیری ز ترکش بر گفت
جنگ بین تیر و حنجر در گرفت

تیرش آمد حلق اصغر را درید
غنچه ی دشت امامت هم پرید

ای خوشا تیری که حلقش ناز کرد
راهی از خون تا خدایش باز کرد

سید عالم چو دید این حال را
اصغرش بگرفته از حق بال را

مشتی از خون بر هوا پرتاب کرد
خون او هفت آسمان بی تاب کرد

ریختن آن خون حلقش از جفا
نور عالم خاک کردش در خفا

با یه دستش اشک چشمش پاک کرد
دسـت دیگر نــور عیــنش خــاک کرد

آه قلبش عرش را نالان کند
ابر صــحرا را پر از باران کند

از فراق اصغرش او ناله کرد
خون دل ها بر دل آلاله کرد



شعر از مرتضی رحیمی


بازگشت به صفحه اصلی جریده صراط