وقایع روز یكشنبه مجلس شورای اسلامی حقیقتا تاسفبار بود. اگرچه بیانصافی
محض است كه سهم هر دو طرف این نزاع یكسان دیده شود اما تعیین سهم طرفین در
واقع چیزی از فاجعهبار بودن اصل موضوع كم نمیكند.
بدترین نتیجه آنچه در روز یكشنبه اتفاق افتاد اساسا مربوط به صحنه سیاست داخلی كشور نیست. از جنبه داخلی ماجرا این است كه رئیس یك قوه اراده كرده بود وزیر خود را قربانی كند تا صحن مجلس بدل به صحنه محاكمه رئیس قوه دیگر شود و آن دیگری هم در این شرایط چارهای جز دفاع نداشت.
مردمی كه مذاكرات روز یكشنبه مجلس را شنیدند احتمالا قبل از هر چیز احساس نومیدی كردهاند. احساس بعدی هم لاجرم این بوده است كه در میانه این همه مشكلات مهیب كه مردم را زیر فشاری خردكننده قرار داده، چرا كسانی این همه اصرار دارند صحنه سیاسی و رسانهای كشور حتی یك روز خالی از دعوا و مجادله نباشد؟ و اگر انرژی و توان و نیرویی هست چرا به جای دویدن از پی حل مشكلات مردم، صرف بدل كردن جایی مثل صحن مجلس به مجلس تعزیه میشود؟ بیش از 4 سال است كه این سوالهای آزاردهنده بسیاری از دلسوزان را رها نكرده است كه چرا معركهگیری از صحنه سیاسی كشور، بر زبان آوردن حرفهای شاذ و اصرار بر آن، ایستادن روبهروی مقدسات دینی و محترمات عرفی مردم، گرفتن تصمیمهای آشكارا نادرست و هزینه پرداختن برای آن تا جایی كه صدای سینهچاكان و مخلصان هم درآید، توطئهپنداری همه اختلافات و به هیچ انگاشتن همه نظامات و شئونات قانونی كشور، از دید برخی آقایان یگانه روش سیاستورزی است؟
چرا برخی به هم ریختن كشور و به گروگان گرفتن مشكلات آشكار و نهان آن را مزیت نسبی خود در عرصه فعالیت سیاسی میدانند؟ قطبیسازی مداوم شرایط سیاسی كشور و به هم زدن ثبات و آرامش كه باعث تبدیل شدن برخی از گرانبهاترین فرصتهای نظام به تهدید شده، از كدام آبشخور آب میخورد؟
چرا هنوز دعوای قبلی خاتمه نیافته و صدای داد و هوار آن معركه از گوشها بیرون نرفته، صحنهای دیگر آراسته میشود؟ چرا نباید حتی یك روز آب خوش از گلوی مردمی پایین برود كه تا امروز نجیبانه و با اقتدا به مولای خویش ایستاده و این صحنهها را به این امید كه «این یكی دیگر آخری باشد» نگریستهاند؟ و مهمتر از همه، وقتی دشمنان اصلی این كشور، تاریخیترین و بیسابقهترین پروژه فشار خود علیه ملك و ملت را كلید زدهاند، چرا عدهای اصرار دارند دائما این آدرس را به افكار عمومی بدهند كه آن بیرون خبری نیست و دشمن واقعی همین جا بیخ گوش ما در مجلس، قوه قضائیه، دولت، دستگاه امنیتی یا ... خفته است؟ چرا برخی نگرانند كه همه انرژی كشور به سمت مبارزه با دشمن اصلی تجمیع شده و همه نیروها در این راستا همگرا شوند؟ جواب البته چندان پیچیده نیست، حالا دیگر قطعا نیست. خیلی حرفها میتوان زد كه حالا مجالش نیست اما همین یك نكته را عنایت بفرمایید كه وقتی كسی میداند كشور دلمشغول نبرد با خونیترین دشمنان خود است و در این اوضاع به آرامش و ثبات داخلی نیاز دارد و آن وقت با رو كردن مشكلات و اشكالاتی كه به اقتضای مسؤولیت كاریاش در جریان آن قرار گرفته (یا برخی را خود بهوجود آورده)، آرامش كشور را به گروگان میگیرد، در واقع كاری جز اینكه در میانه جمع دوستان جدول دشمن را پر كرده باشد، نكرده است.
اما گفتم كه قصه اصلی در داخل كشور نیست، اگر بود چندان بیمی نبود، چرا كه این كشور به بركت تكیهگاهی استوار به نام «ولایت فقیه» از گردنههایی بس دشوارتر از این هم گذشته است. مساله اصلی این است كه درست زمانی كه دشمن در حال رسیدن به این نتیجه است كه فشارها قادر به متوقف كردن ایران نیست و توطئههای منطقهایاش هم موثر از آب در نیامده و خود را برای در پیش گرفتن مشی و رویهای جدید آماده میكند، كسانی از داخل كشور سر بر میآورند و امید ناامید شده دشمن را دوباره احیا میكنند تا دشمن یك بار دیگر به این نتیجه برسد كه هنوز برای كنار گذاشتن مسیر فشار زود است و به امید تشدید درگیریهای داخلی هم كه شده، تصمیم بگیرد چند صباحی دیگر به همین راه برود.
هیچ یادم نمیرود كه در آستانه انتخابات 88 هم همین صحنه تكرار شد. آن زمان هم پس از مذاكرات ژنو 1 ( در پاییز 87) آمریكاییها دریافته بودند كه چارهای جز رسیدن به یك راهحل مشترك با ایران ندارند اما شب انتخابات كسانی از داخل ایران آنها را متقاعد كردند كه اكنون وقت سازش و امتیاز دادن نیست و بهتر است صبر كنند چون در انتخابات اتفاقاتی رخ خواهد داد كه معادله را تغییر میدهد. آن روز بزرگترین خیانت فتنهگران این نبود كه چند سطل آشغال در خیابانهای تهران آتش زدند بلكه اصلیترین خیانت آنها این بود كه روحیه باخته و ضعیف شده دشمن را بازسازی كرده و موجب شدند دور جدیدی از فشار و توطئه علیه ملت ایران با قطعنامه 1929 در خرداد 89 آغاز شود.
تاریخ این سالهای ما گویی فشرده شده است. در بازههای زمانی كوتاه در معرض آزمونهایی مشابه قرار میگیریم ولی باز جالب است كه كسانی همچنان با اینكه سوالهای امتحان به همراه جوابهایش قبلا در اختیار آنها قرار داده شده، باز هم رفوزه میشوند.
بدترین نتیجه آنچه در روز یكشنبه اتفاق افتاد اساسا مربوط به صحنه سیاست داخلی كشور نیست. از جنبه داخلی ماجرا این است كه رئیس یك قوه اراده كرده بود وزیر خود را قربانی كند تا صحن مجلس بدل به صحنه محاكمه رئیس قوه دیگر شود و آن دیگری هم در این شرایط چارهای جز دفاع نداشت.
مردمی كه مذاكرات روز یكشنبه مجلس را شنیدند احتمالا قبل از هر چیز احساس نومیدی كردهاند. احساس بعدی هم لاجرم این بوده است كه در میانه این همه مشكلات مهیب كه مردم را زیر فشاری خردكننده قرار داده، چرا كسانی این همه اصرار دارند صحنه سیاسی و رسانهای كشور حتی یك روز خالی از دعوا و مجادله نباشد؟ و اگر انرژی و توان و نیرویی هست چرا به جای دویدن از پی حل مشكلات مردم، صرف بدل كردن جایی مثل صحن مجلس به مجلس تعزیه میشود؟ بیش از 4 سال است كه این سوالهای آزاردهنده بسیاری از دلسوزان را رها نكرده است كه چرا معركهگیری از صحنه سیاسی كشور، بر زبان آوردن حرفهای شاذ و اصرار بر آن، ایستادن روبهروی مقدسات دینی و محترمات عرفی مردم، گرفتن تصمیمهای آشكارا نادرست و هزینه پرداختن برای آن تا جایی كه صدای سینهچاكان و مخلصان هم درآید، توطئهپنداری همه اختلافات و به هیچ انگاشتن همه نظامات و شئونات قانونی كشور، از دید برخی آقایان یگانه روش سیاستورزی است؟
چرا برخی به هم ریختن كشور و به گروگان گرفتن مشكلات آشكار و نهان آن را مزیت نسبی خود در عرصه فعالیت سیاسی میدانند؟ قطبیسازی مداوم شرایط سیاسی كشور و به هم زدن ثبات و آرامش كه باعث تبدیل شدن برخی از گرانبهاترین فرصتهای نظام به تهدید شده، از كدام آبشخور آب میخورد؟
چرا هنوز دعوای قبلی خاتمه نیافته و صدای داد و هوار آن معركه از گوشها بیرون نرفته، صحنهای دیگر آراسته میشود؟ چرا نباید حتی یك روز آب خوش از گلوی مردمی پایین برود كه تا امروز نجیبانه و با اقتدا به مولای خویش ایستاده و این صحنهها را به این امید كه «این یكی دیگر آخری باشد» نگریستهاند؟ و مهمتر از همه، وقتی دشمنان اصلی این كشور، تاریخیترین و بیسابقهترین پروژه فشار خود علیه ملك و ملت را كلید زدهاند، چرا عدهای اصرار دارند دائما این آدرس را به افكار عمومی بدهند كه آن بیرون خبری نیست و دشمن واقعی همین جا بیخ گوش ما در مجلس، قوه قضائیه، دولت، دستگاه امنیتی یا ... خفته است؟ چرا برخی نگرانند كه همه انرژی كشور به سمت مبارزه با دشمن اصلی تجمیع شده و همه نیروها در این راستا همگرا شوند؟ جواب البته چندان پیچیده نیست، حالا دیگر قطعا نیست. خیلی حرفها میتوان زد كه حالا مجالش نیست اما همین یك نكته را عنایت بفرمایید كه وقتی كسی میداند كشور دلمشغول نبرد با خونیترین دشمنان خود است و در این اوضاع به آرامش و ثبات داخلی نیاز دارد و آن وقت با رو كردن مشكلات و اشكالاتی كه به اقتضای مسؤولیت كاریاش در جریان آن قرار گرفته (یا برخی را خود بهوجود آورده)، آرامش كشور را به گروگان میگیرد، در واقع كاری جز اینكه در میانه جمع دوستان جدول دشمن را پر كرده باشد، نكرده است.
اما گفتم كه قصه اصلی در داخل كشور نیست، اگر بود چندان بیمی نبود، چرا كه این كشور به بركت تكیهگاهی استوار به نام «ولایت فقیه» از گردنههایی بس دشوارتر از این هم گذشته است. مساله اصلی این است كه درست زمانی كه دشمن در حال رسیدن به این نتیجه است كه فشارها قادر به متوقف كردن ایران نیست و توطئههای منطقهایاش هم موثر از آب در نیامده و خود را برای در پیش گرفتن مشی و رویهای جدید آماده میكند، كسانی از داخل كشور سر بر میآورند و امید ناامید شده دشمن را دوباره احیا میكنند تا دشمن یك بار دیگر به این نتیجه برسد كه هنوز برای كنار گذاشتن مسیر فشار زود است و به امید تشدید درگیریهای داخلی هم كه شده، تصمیم بگیرد چند صباحی دیگر به همین راه برود.
هیچ یادم نمیرود كه در آستانه انتخابات 88 هم همین صحنه تكرار شد. آن زمان هم پس از مذاكرات ژنو 1 ( در پاییز 87) آمریكاییها دریافته بودند كه چارهای جز رسیدن به یك راهحل مشترك با ایران ندارند اما شب انتخابات كسانی از داخل ایران آنها را متقاعد كردند كه اكنون وقت سازش و امتیاز دادن نیست و بهتر است صبر كنند چون در انتخابات اتفاقاتی رخ خواهد داد كه معادله را تغییر میدهد. آن روز بزرگترین خیانت فتنهگران این نبود كه چند سطل آشغال در خیابانهای تهران آتش زدند بلكه اصلیترین خیانت آنها این بود كه روحیه باخته و ضعیف شده دشمن را بازسازی كرده و موجب شدند دور جدیدی از فشار و توطئه علیه ملت ایران با قطعنامه 1929 در خرداد 89 آغاز شود.
تاریخ این سالهای ما گویی فشرده شده است. در بازههای زمانی كوتاه در معرض آزمونهایی مشابه قرار میگیریم ولی باز جالب است كه كسانی همچنان با اینكه سوالهای امتحان به همراه جوابهایش قبلا در اختیار آنها قرار داده شده، باز هم رفوزه میشوند.