۲۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۸
به بهانه یک قاب بهاری در پایتخت؛

ستاره‌هایی که سال‌هاست «چهره‌سال» هستند

ستاره‌هایی که سال‌هاست «چهره‌سال» هستند
چهره‌های واقعی هر سال را با اسم نمی‌توان یاد کرد، مگر تفاوتی است میان اسم با اسم وقتی همه‌شان متصل به یک مفهوم باشند؛ مفهومی مثل شهادت.
کد خبر : ۴۰۷۹۱۱

صراط: شهر تدارکش را دیده است. به اقتضای خودش نو شده است. در خیابان‌هایش که می‌گردی جا به جا برایت نوشته‌اند که بهار آمده... و بهار شاید لطیف‌ترین تعبیر از همان آیاتی است که خداوند در آن می‌خواهد تا در گردش روزگار و تامل کنید: فَانظُرْ إِلَی‌َّ ءَاثَـَرِ رَحْمَت‌ِ اللَّه‌ِ کَیْف‌َ یُحْی‌ِ الاْ رْض‌َ بَعْدَ مَوْتِهَآ إِن‌َّ ذَ َلِکَ لَمُحْی‌ِ الْمَوْتَی‌َ وَ هُوَ عَلَی‌َ کُل‌ِّ شَی‌ْءٍ قَدِیرٌ؛ (پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می‌گرداند. در حقیقت، هم اوست که قطعاً زنده کننده مردگان است و اوست که بر هر چیزی تواناست/سوره روم آیه ۵۰)

به گزارش مهر، سال که به پایان می‌رسد موسم نگاه از راه می‌رسد. نگاهی به پس و نگاهی به پیش. از سالی که گذشت چه اندوخته‌ایم و چه روز ساعتی از آن برایمان بهترین بود و در سالی که پیش روست می‌خواهیم بهترین ساعاتمان را کجا رقم بزنیم از سالی که رفت چه برای خود اندوخته‌ایم. اندوخته‌ایم حالا؟ از سالی که گذشت چه صدایی در گوشمان هنوز نجوا می‌دهد؟

این روزها لابه‌لای صفحات روزنامه‌ها پر شده از عکس‌ها و رنگ‌هایی که هرکدام چهره‌هایی را برایمان پررنگ و پرصدا کرده‌اند. یکی اهل سیاست‌ورزی است و دیگری اهل ورزش و آن دیگری بازیگر است و یکی هم صدای خوشی دارد. می‌شود دیدشان و فکر کرد که هر کدامشان در سال برایمان چه لحظاتی رقم زده‌اند؛ خوش یا تلخ.

لابه‌لای صفحات مجازی هم وضع بهتر از این نیست. همه جا پر شده از رنگ و نور و صدایی که می‌گوید من بهترینم برای تو و شاید همین باشد که به این سوال می‌خواندت که راستی بهترین روز سال چه بود؟ یا چهره سال تو چیست؟

برای پیدا کردن پاسخ این سوال شاید در این غوغای ساعات پایانی سال شاید بشود سر از صفحات مجازی و کاغذی بلند کرد و قدم گذاشت به یک خیابان، به یک میدان. به دیواری که صدای ندارد اما تصویرش پاسخی است برای این سوال کافی است چشمت به او بیافتد. به آن دخترک گیسو بلند خوابیده در آغوش میدان... انگار سال‌هاست خوابیده. با قاب عکسی در آغوشش و موهایی که آنقدر بلند هست که فرش شده زیر پای ما. فرشی که رویش آرام و بی‌دغدغه راه برویم، کار کنیم، بخندیم، شاد باشیم و بودنمان را برای همه دنیا فریاد بکشیم.

دخترک انگار خوابیده و تصویر عکس در آغوشش بیدار. هر دو لبخند نازکی روی لب دارند. یکی در رویا و دیگری... بگذار او هم در رویا.

دخترک خواب می‌بیند. خواب لبخند روی قاب عکسش را. خواب آدم‌هایی که از آن لبخند زندگی گرفتند، خواب خاطره‌هایی که از دست رفته و رویاهایی که دیگر بیشتر از بیداری برایش تعبیر دارند. خواب خاطراتی که رفتند که تا در خاطرش بماند که به خاطر او رفته است. به خاطر تو شاید...

حالا شاید بشود نوشت خاطره‌انگیزترین روز سالی که گذشت کدام روز بود: چهارم فروردین؟ پنجم مهر؟ یا کمی جلوتر ۳ اسفند؟ شاید هم هر دو و شاید هم روزهایی دیگری شبیه این دو روز...

و چهره سال؟ مگر با اسم باید چهره‌ را ساخت؟ اصلا مگر تفاوتی است میان اسم با اسم وقتی همه‌شان متصل به یک مفهوم باشند. حال می‌خواهد اسمی باشد که در غربت شهید و در غربت تشییع می‌شود یا اسمی که در غربت شهید می‌شود و با بدرقه ملت در خاک آرام می‌گیرد. مگر فرقی می‌کند اهل هرات باشد یا اهل تهران یا نجف‌آباد یا همدان.

«شهید» از تباری ۱۴۰۰ ساله می‌آید. اوست که به نام‌ها اعتبار می‌دهد و نام به او... چهره‌سال ما سال‌هاست که اوست. چه به یادش آوریم و چه اهل فراموشی...