۱۵ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۴:۳۳

روز پدری‌که‌مجلس‌پدرش‌را ازدست داد

سیزده رجب روز پدر، همان روزیست که پدر مجلس مشروطه ایران به دار آویخته و مجلسی عظیم به حکم امام پدر ملت ایران تاسیس شد. اما همین شیخ فضل الله اگر امروز نماینده مجلس نهم بود چه می کرد؟
کد خبر : ۶۶۴۶۸

به گزارش صراط به نقل از الف، اوضاع علی الظاهر خوب پیش رفت و علماء اعلام موثر از قیام های سید جمال الدین اسد آبادی، و قیامتی که آیت الله میرزای شیرازی در دل مردم و حکومت با یک فتوای تاریخی کرده بودند زمینه را محیا دیدند که مجلسی تشکیل شود از نمایندگان مردم تا هم اوضاع سامان یابد و هم اعمال شاه مشروط بماند. بالاخره بعد از مخالفت های دربار و قیام ها و فتاوای علماء این امر تحقق یافت.

مجلس مشروطه تاسیس شد اما چه مشروطه ای و چه شرطی برای چه کسی؟ گویی آری مشروطه کردن حکومت و تاسیس مجلس مشروطیت ایران، لکن شرایط مشروطه باصطلاح مشروعه، مشروط به شرایطی بود که حکومت می خواست نه شرع، البته نه حکومت شاه ایران، بل حکومت استعمار گر پیر. سالیان دراز علماء اعلام آمدند خودشان را هزینه کردند که مشروطه محقق شود، شد، لکن ای کاش نمی شد. اتفاقی افتاد، خیر، بل فاجعه ای رخ داد که تمامی علماء نظرشان را از تاسیس مشروطه برگرداندند. انحرافی که هیچ کس پیش بینی ش را نمی کرد. این  فاجعه و انحراف به قدری بود که سالیان بعد آیت الله بروجردی از آن موثر و به خاطر همین امر دست به تغییر و تحول و دادخواهی علیه حکومت نمی کرد و در جواب معترضان می گفتند: دیدیم که در زمان مشروطه علماء وارد سیاست شدند و چه اتفاقی افتاد.

به هر حال مجلس تاسیس و نمایندگان بر کرسی مجلس مشروطه آن هم با شرایطی که قبل از نماینده شدن شان، نه بلکه نماینده کردن شان از طرف دولت انگلیس پذیرفته بودند و مجلس مشروطه این مشروطه شد نه آن مجلسی که علماء می خواستند باشد تا شاه را مشروط به شرایطی کنند و استبدادش را مانع. حال روایت وافجعه را بشنوید که چه شد؟ انگلیس حقیر شده بعد از فتوای میرزای شیرازی به دنبال انتقام بود و احمد کسروی های خائن و تاریخ نویس، نیز در خصوص مشروطه کم به علماء در کتاب های تاریخی شان بد و بیراه نگفتند و جراید نیز که در دست دربار و خائنین بود عرصه را تنگ کرد. همه این عوامل دست به یکی کردند و به انگلیس زخم خورده از نفوذ روحانیت پنبه ش را تیز کرد و آتش زد برای سر بریدن مشروطه، نه بل تمام ملت و حکومت ایران، دموکراسی بی بند و باری و ظاهر مآب را جایگزین مشروطه کرد تا به وسیله آن هر که دلش خواست در روزنامه به ائمه اطهار(ع) توهین بکند و کاریکاتور علماء را بکشد و امام زمان را موهوم بداند. به اسم دموکراسی خواهان کاهش اعتبار علماء در مجلس شدند (که البته نیت شان کاهش نفوذ علماء در توده های مردم بود) و شروع به توهین و شبهه افکنی مستقیم علیه مذهب و شیعه کردند. مردم نیز برخی شان، زمانی که این اوضاع را دیدند هم چون بروجردی بزرگ در بعدها از مشروطه و دخالت در امور سیاسی مملکت و تحقق عدالت خانه شان نا امید شدند و عده ای نیز به دشمنی با مشروطه پرداختند. لکن عده ای فریب شعاری دموکراسی(بی بند و باری) و روشن فکری را خوردند و گویی قدرت نیز با همین عده آخر بود که توانستند ضربه شان را بزنند. ما که تاریخ را می خواهیم و دموکراسی دینی را نیز در ادبیات مان بررسی می کنیم می بینیم مشروطیتی که علماء و مردم می خواستند همان دموکراسی ست. لکن عده ای گویی پرستیژ شان تحریک شان کرد و به بهانه روشنفکری این کلمه را در بوق و کرنا کردند و شروع به ضربه وارد کردن به دین کردند. علماء نجف که از آن بر مرزها حامی مشروطه بودند حیران، بهبهائی ها و طباطبایی ها سرگردان و مردم را برای تان بگویم که انگشت به دهان خیره به سرنوشت کارشان بودند. که سرنوشت چه شده و چه خواهد شد؟ ولی گویی این عرصه یک مظلوم می خواهد تا قربانی شود تا مردم خواب را بیدار کند. آری شیخ فضل الله نوری بود که خود را گم نکرد و انگشتان ش کما فی السابق مشغول تسبیح خدا و قلم زنی بر علیه کفر بود و به دهانش برای تعجب نرفت. حیران نبود که سرگردان بماند می دانست چه کند. تحصن کرد به عبدالعظیم حسنی، حال باید پیغام نهضت ش را برساند ولی پیغام رسان ندارد، لذا روزنامه گونه ای به اسم لایحه را منتشر می کرد و در میان مردم توزیع.

اولین جمله اولین بیانیه ش خطاب به مردم این است. امروز مجلس شورای ملی منکر ندارد نه از سلسله مجتهدین و نه از سایر طبقات، این که اصحاب غرض می گویند و می نویسند و منتشر می کنند که بنده منکر مشروطه هستم دروغ است دورغ.

یا در منبری میان علماء می فرماید:
ایها الناس: من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم. بلکه مدخلیت خود را در تاسیس این اساس بیش از همه کس می دانم. زیرا که علمای بزرگ ما که مجاور عتبات و عالیت و سایر ممالک هستند هیچیک همراه نبوده اند و همه را به اقامه دلائل و براهین، من همراه کردم.... صریحا می گویم همه بشنوند و به غایبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی ای را می خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند، که اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شریعت محمد(ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفری قانونی نگذارد. این بنده هم چنینی مجلسی می خواهم.

در آن زمان توهین به علماء و ائمه فراوان و حتی کاریکاتور علماء را نیز می کشیدند ولی اعتراض علیه آنها دیده نمی شد مگر از زبان امثال شیخ فضل الله.

کار به گونه ای شد که اصل متممی را که شیخ فضل الله پیشنهاد به مجلس کرده بود و اعمال نشده بود را وقتی روزنامه ای چاب می کند عده ای به در آن روزنامه ریخته و ... .

کار رسوائی شان به جایی رسیده بود که رئیس نظمیه شان یپرم ارمنی بود و مجاهدین ارامنه از مسلمین عزیزتر بود.

بگذریم که البته نخواهیم گذشت و نمی توانیم نیز بگذریم. جل الخالق چه شده است که سفیر روس نیز دلسوز علماء ایران شده است و می گوید شیخ فضل الله بیا به نزد ما پناهنده بشو، جانت در خطر است، اگر نمی آیی اجازه بدهید پرچم مان را بر درب خانه ت به اهتزار در بیاوریم تا در امانمان باشید. شیخ: رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده ام حالا بیایم و بروم زیر بیرق کفر؟ برای حفظ جانم پناه به کفر نمی برم. و الله اکبر از این جواب.

و بگویم برایتان از علی دوستی این مرد که وقتی امپراطوری عثمانی نیز به وی همین پیشنهاد را می دهد می گوید: من یک عمر نان علی را خورده ام نمی خواهم در آخر عمر نان ... را بخورم.

بگویم از حسین(ع) دوستی این بزرگ مرد که البته نیازی به گفتن نیست چرا که هر مسلمان و غیر مسلمانی که تاریخ کربلا را خوانده باشد می داند که برای حسین(ع) نیز راه مفری بود و پیشنهاد می شد که تسلیم شود، به کوههای یمن برود و غیره... و حسین(ع) فقط راه کربلا را انتخاب کرده و نیز این بزرگ مرد نیز راه حسین(ع) را.

نوه ش دکتر تندر کیا در کتاب شیخ شهید نوری این گونه نقل می کند: یکی از دوستان ش به ایشان گفت که در خانه ای پنهان شوید و بعد مخفیانه به عتبات بروید. آنجا در امن و امان خواهید بود. و بسیارند کسانی که با جان و دل شما را در خانه شان منزل خواهند کرد.

فرمود: این که نشد، اگر من پایم را از این خانه بیرون بگذارم اسلام رسوا خواهد شد. تازه مگر می گذارند.

به قول کوچه و بازار دم شیخ گرم که وقتی آن بی وجود که لباس آخوندی در تن داشت و می خواست شیخ را محاکمه و استنطاق بکند شیخ در جواب به او می گوید: تو کوچکتر از آنی که مرا محاکمه بکنی. عالم را با جاهل بحثی نیست.

نهایت، مرجع زمان را اعدام کردند و به جنازه ش با قنداقه تفنگ وبا لگد آنقدر کوبیدند که خونابه از آن زد چون فوران می جوشید. جماعت مانند مور و ملخ دورش جمع شده و اگر نمی توانستند دستشان را به ایشان برسانند تف پرت می کردند حرام زاده ها. کارهایشان تمام شد در نیمه های دل شب یاران ش می خواستند جنازه را بردارند به خاک بسپارند دیدن نیست. گشتند دیدن گوشه ای از حیاط است برهنه، بی لباس و تنها یک شلوار بر روی پیکرش مانده است. آری ارباب ش حسین(ع) نیز اینگونه بود.

اعدام وی یک ساعت قبل از غروب آقتاب روز سیزدهم رجب بود، دکتر تندر کیا سالیان بعد که کتاب زندگی نامه پدر بزرگ ش را میخواهد بنویسند نیز متوجه می شود که قسمت شهادت ش را در روز را به صورت اتفاقی در سالروز شهادت پدرش و میلاد امیرالمومنین. علی دوانی نویسنده کتاب نهضت روحانیون ایران که یکی از منابع این مقاله می باشد نیز می گوید قسمت شهادت شیخ را می نوشتم و متوجه شدم که سیزده رجب است و نگاهی به احوال تندر کیا کردم که او نیز قسمت شهادت شیخ را سیزدهم رجب نگاشته و با خود مطابقت کردم و حالم دگرگون و تا ساعاتی منقلب شد. آری سیزده رجب همان روزی ست که پدر مجلس مشروطه ایران در روز پدر به دار آویخته شد تا روزی برسد که مجلسی عظیم به حکم امام پدر ملت ایران تاسیس شود. و ناب تر و جذاب تر آنکه اولین جلسه مجلس شورای اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سیزدهم رجب با نامه امام تاسیس شد. و حال همزمان با ایام ماه رجب شروع به کار مجلس نهم.

حال من هم دوروز قبل از سیزده رجب این مقاله را قلم می زنم و سوالاتی دارم که در ذهن م ایجاد شده است که، پیام شیخ شهید چه بود که می خواست با شهادت ش به ما القا کند؟ جواب این سوال را نمی دانم، سوالی دیگر در ذهنم پدید می آید، چه کنیم که مجلس شورای زمان مشروطه پیش نیاید؟ نمی دانم، خب این هم مهم نیست، چه کنیم نمایندگانی که می روند به مجلس اصلها ثابت و فرعها فی السما باشند تا نیازی به هزینه شدن عالم نباشد، تا نیازی نباشد علماء دل نگران این باشند که مبادا قانون گذاران مجلس قانونی علیه شریعت نویسند؟ تا نیازی نباشد دلهره این را داشته باشیم که نیازی به تحصن است که مردما قانون علیه دین نوشته اند و نمایندگان تان با دین مشکل دارند و یا انحراف دارند. چه کنیم انحراف در مجلس مشروطه غیر مشروعه پدید نیاید؟ همان انحرافی که شیخ را شهید کرد. چه کنیم در مجلس نماینده انحرافی وجود نداشه باشد؟ بهتر نیست پیشگیری بکنیم، پیگیری نکنیم، بهتر نیست نگذاریم مجلس شش م دیگر پدید بیاید؟ اصلا اگر شیخ شهید اینجا بود چه کار می کرد؟ می نشست و منتظر می ماند مردم هر کسی را دوست دارند انتخاب بکنند و اگر اشتباه انتخاب کردند آن وقت بیاید و خود را هزینه بکند؟ فکر می کنم که شیخ این کار را نمی کرد، به گمانم قبل از انتخابات می آمد جلو و وحدتی میان اصولگرایان به وجود می آورد و صالحین را به مردم معرفی می کرد تا نکند که مردم خطا بکنند. بالاخره عوام الناس عوام اند و تکیه گاه شان علما و بزگان اند. و اصلا گریم من با شیخ صحبت کردم و حاضر شد که در این مجلس نیز حضور یابد و کمک مان بکند( ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا) این شبهه در ذهنم است که اگر شیخ آمد و مثلا گروهی اصولگرا را تشکیل داد و متحدشان کرد آیا ما بر علیه ش بولتن سازی می کردیم؟ ما می گفتیم تو با فتنه گران دستت در یک کاسه است؟ و یا اینکه در جواب هزینه کردن شیخ، که نه خودش می خواهد نماینده شود و نه پسرش و نوه ش می گفتیم تو دنبال قدرت هستی و می خواهی نمایندگان خودت را داخل مجلس بفرستی. واقعا اگر کسی شیخ را پیدا کرد جواب ش را بگیرد.

منابع:
نهضت روحانیون ایران: علی دوانی
تاریخ مشروطه احمد کسروی خائن
شیخ شهید نوری: دکتر تندر کیا نوه شیخ شهید
تاریخ مشروطه: مرحوم ادیب هروی
تاریخ انقلاب مشروطیت ایران
ایدئولوژی مشروطیت